همراه فکرت باشید.
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، نشست «مدرسه در جهان بیرؤیا» با حضور سید مجید حسینی، مرتضی نظری، کاوه فرهادی، مصطفی مداحنظری و محمدرضا هدایتی به همت رسانه اندیشه و آگاهی فکرت در خانه اندیشهورزان تهران برگزار شد.
آنچه پیش روی شما فرهیخته گرامی است مشروح سخنان سید مجید حسینی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران است.
پدر من معلم بود و آموزگار بود و آموزگار دوران ابتدایی در روستاهای اطراف مشهد بودند. صبح به صبح با یک امیدی کیفش را برمی داشت و میرفت به روستاها برای آموزش بچهها. و بچهها چقدر شاد بودند که معلمی داشتند که از شهر میآمد و تا پایان زندگیشان را هم پیگیری میکرد. هم درسهایشان را پیگیری میکرد و هم زندگیشان را پیگیری میکرد. هم اقتصادشان را پیگیری میکرد و هم برنامههای آیندهشان را پیگیری میکردند.
روزی که پدرم فوت کرد مسجد مملو از دانشآموزانی بودند که زندگیشان را مدیون او میدانستند. من آنها را نمیشناختم اما پدرم را دوست داشتند. انگار معلم برای آنها نمادی از امید بود. نمادی از آینده بود. و نمایندگی میکرد آینده را. نمایندگی میکرد رؤیاهایشان را. و نمایندگی میکرد آن چیزی را که فرهنگ رسمی نمیتوانست در زندگی بچهها پیدا کند.
چطور شد که از وضعیتی که در دهه شصت و هفتاد حتی، آموزش نمادی از امید بود، امروز بهنظر من آموزش نمادی از ناامیدی در ذهن و روح بچههای ما شده است؟ چطور شد که از معلمانی که با شور و نشور و خوشحالی و امید به روستاهای دور میرفتند و درس میدادند، امروز به معلمانی رسیدیم که چهرهشان و راه رفتنشان و نگاه کردنشان و حرف زدنشان هم نمادی از ناامیدی است. چطور به این وضعیت رسیدیم؟
اجازه بدهید من از منظر دیگری به مسأله مدرسه نگاه میکنم. و آن هم از منظر اقتصاد سیاسی است. ما از یک لحظهای از دهه هفتاد یک تصمیم خیلی بنیادین در همه امور کشور گرفتیم و نه فقط در مورد آموزش. اما آموزش مهمترین بخشی بود که چنین تصمیمی گرفتیم. و آن این بود که نهاد آموزش را نسبتی برقرار کنیم با آن با سرمایه.
آقای هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور بود پشت تریبون رفت و گفت؛ «چرا وقتی که پولدارها برای بچههای خودشان معلم میگیرند، اجازه ندهیم که مدرسه برای آنها درست شود. کسانی که معترض به این هستند که این تبعیض ایجاد میکند برای آنها سهمیه میدهیم. کسانی که ضعیف میشوند به آنها سهمیه میدهیم». از آن روزی که آقای هاشمی رفسنجانی چنین تصمیمی گرفته است عملاً این سرمایه نبوده است که به مدرسه کمک کرده است بلکه این مدرسه بوده است که درون سرمایه غرق شده است.
اگر به آمریکا مراجعه کنیم حداکثر درصد مدارس خصوصی و پولی در آمریکا بهعنوان نهاد سرمایهداری و بزرگترین کشور سرمایهداری با بزرگترین انباشت تاریخ، دوازده درصد است. در حالی که امروز به ضرسقاطع عرض میکنم که پنجاه درصد مدارس ایران، خصوصی و پولی هستند.
اگر که به دانشگاههای فرهنگیان و مراکز تربیتمعلم مراجعه کنید، به ضرسقاطع عرض میکنم که این مجموعهها علیرغم این که زیر نظر دولت هستند اما خصوصی هستند.
اگر به معلمان خرید خدمت مراجعه کنید میبینید که تحت تأثیر عمیق شرکتهای خصوصی هستند. اگر به طرحهای مختلف آموزش و پرورش در حوزه کیفیت بخشی مثل صندلی سفید و صندلی سیاه و اینطور طرحها مراجعه کنید میبینید که همه در خدمت پیمانکاران است.
اگر به دانشآموزان مراجعه کنید که ببینید چه رؤیایی در درون ذهنشان در این نهاد آموزشی ساخته میشود که رابطه مشخصی با سرمایه برقرار کردهاست میبینید که دانشآموزان همه رؤیای سرمایه دارند.
یک مثال برای شما میزنم از رؤیای سرمایه که در ذهن بچهها هست. ما تقریباً یک میلیون و صد هزار نفر ظرفیت مشارکت کننده در کنکور داریم. امسال پانصد هزار نفر در پزشکی ثبت نام کردند. حداکثر صندلیهای رقابتپذیر برای این پانصد هزار نفر، ده هزار نفر بود. یعنی در رقابتی شرکت میکنند که پیشاپیش باخته است. به چه امیدی شرکت میکنند؟ رؤیایی که برای اینها ساخته شدهاست چگونه ساخته شدهاست؟
من این بحثها را چون زیاد توضیح دادهام خیلی نمیخواهم واردش بشوم اما نتایجش را در این جلسه میخواهم عرض کنم.
ما یک مقایسهای در بحث عدالت و تبعیض بین ایران و کشورهای منطقه و کشورهای عربی داشتیم. ایران طی سالهای اخیر، به غیر از افغانستان، نابرابرترین سیستم آموزش منطقه است. در چه زمینههایی؟
یک. تبعیض در بین مسأله زبان اصلی و زبان مادری.
دو. تبعیض در میان شهر و روستا.
سه. تبعیض در میان زن و مرد.
چهار. تبعیض در زمینه مرکز و پیرامون.
ایران به غیر از افغانستان، حتی در پنج سال اخیر، از ترکیه، از عراق و از سعودی هم در زمینه نابرابری وضع بدتری دارد. فقط افغانستان که از ما وضعیت بدتری در منطقه دارد. و برابرترین سیستم آموزش جهان از زاویه این چهار شاخص، همسایه شمالی ما روسیه است. هم در زمینه زبان اصلی و هم در زمینه شهر و روستا و هم در زمینه مرکز – پیرامون، روسیه برابرترین آموزش جهان را دارد و در همین همسایگی شمالی ما است. کار نداریم به چه دلیل این اتفاقات در این کشور افتادهاست.
جالب است که آموزشی که ما در دهه شصت تحویل گرفتهایم چنین چیزی نبودهاست. آمارها نشان میدهد که وضع ما در دهه هفتاد از سعودی و ترکیه و از آذربایجان بهتر بودهاست. در این چهار زمینه عدالت که عرض میکنم.
متأسفانه از 1397 به بعد همراه با تحریمها، بهشدت وضعیت آموزش در ایران نابرابرتر شدهاست. بهنوعی که الان که خدمت شما هستیم، یک میلیون و صد هزار بچه چه بهصورت بازمانده از تحصیل و یا ترک تحصیل، محروم از تحصیل هستند. و این یکی از بزرگترین محروم از تحصیل در منطقه است. من ایران را اصلاً نمیخواهم با آلمان و ... مقایسه کنم. آنها را کنار میگذارم.
چه شدهاست که ما یک سیستم امیدساز را تحویل گرفتهایم و یک سیستم ناامیدساز را تحویل داده بودیم. یک سیستم نسبتاً برابر را تحویل گرفتهایم و یک سیستم کاملاً نابرابر تحویل دادهایم؟
امروز که خدمت شما هستیم، سرانه تحصیلی که بعضی از دوستان میگویند که سرانه اگر کم و زیاد بشود مهم نیست. اما عددها خیلی عجیب است که از سال 1397همینطور کاهش یافته است. در بعضی از شهرستانها سرانه تحصیلی ما فرض کنید در بندرعباس چهل و هفت هزار تومان در سال است. یعنی تقریباً صفر است.
معدل بدترین سرانه تحصیلی در خاورمیانه، مال ترکیه است که سیصد دلار است. در حالی که برای ما چهار – پنج دلار است. عددش اصلاً عجیب است. از سال 1385 بهبعد روندهای تخصیص بودجه متمرکز شده است و از سال 1397 بهبعد بودجه بهصورت کاملاً گسستی بهزمین خورده است. اصلاً باید گفت که زمین خوردهاست.
حاصلش چه شدهاست؟ حجم عظیم افزایش مدارس خصوصی. مافیاهای کنکور و زبان انگلیسی و زبان عربی و موسیقی و هرچه که در آموزش قابل فروختن است فروخته شدهاست و همه اینها بهنظر من مخاطب را ناامید نمیکند.
چه چیزی است که از رهگذر این اتفاقات در سی سال اخیر در ایران، این وضعیت ناامید را به بار آوردهاست. این آموزش در دهه شصت هم کهنه و فرسوده بودهاست. در دهه شصت هم خیلی خیلی عقب مانده بودهاست بهلحاظ تکنیکهای آموزشی. ضمناً در دهه شصت تعداد مدارسی که کم بودهاست کم بودهاست. اما این نابرابری چطور ساخته شدهاست؟ چطور نهاد علم به نهاد سرمایه وصل شدهاست و نهاد سرمایه، نهاد علم را قورت دادهاست؟
از نظر من چنین بلایی که بر سر آموزش آمدهاست و سرمایه توانسته است نهاد آموزش را قورت بدهد، نقش سیاسی آموزش است. برخلاف آن چیزی که حس میشود آموزش یک مقوله فرهنگی است اما آموزش از لحاظ اقتصاد سیاسی محل ساخت طبقه موفق است. یا در حقیقت محل ساخت طبقه برندهاست.
من یکبار به یکی از مسئولین کشور که عادت دارند در منطقه یک و دو و سه مدرسه غیرانتفاعی درست میکردند عرض کردم که چرا و به چه هدفی در سیدخندان و زعفرانیه و سعادت آباد مدرسه میزنید؟ ایشان فرمودند که برای انقلاب میخواهیم کادر تولید کنیم.
من گفتم که خوب خیلی هم خوب است که برای انقلاب کادر تولید کنید اما چرا همهیتان سعادت آباد تولید میکنید. یافتآباد تولید کنید. دروازه غار تولید کنید. خلازیر بروید. مگر آنهایی که هرندی هستند نمیخواهند کادر انقلاب بشوند.
در همین مناظره ریاست جمهوری آخر که برگزار شد، فرزندان هر سه بزرگوار سعادت آباد درس میخواندند در یک مدرسه. از جناحهای مختلف بودند. یکی چپ بود. یکی اصولگرا بود. یکی راست بود. بچههایشان یک مدرسه میرفتند.
آن چیزی که آموزش را از امید خارج میکند، نقش سیاسی آموزش است. آموزش بهطرز غریبی دارد طبقه موفق میسازد. تیم موفق میسازد. باند برنده میسازد و از طرف دیگر حجم زیادی از آدمها را به آنها نشان میدهد که در هیچ شکلی تو موفق نیستی. درس بخونی، موفق نیستی. درس نخونی هم موفق نیستی. دانشگاه بری، موفق نیستی. دانشگاه نری هم موفق نیستی. چون از رهگذر این سیستم آموزشی عدهای میتوانند موفق بشوند و تو نمیتوانی. امید حاصل ساخت رؤیا است. شما وقتی که فانتزی و رؤیا داری میتوانی امید داشته باشی. ممکن است که الکی باشد اما پایه امید رؤیا است دیگر.
شکلگیری یک تیم و باند و طبقه مسلط برنده در آموزش سبب شده است که امکان تولید رؤیا برای بچهها از میان برود. جالب است که امسال ورودیهای پسر در دانشگاه به سی کاهش پیدا کرد. یعنی پسران دیگر رسماً اپلای هم نمیکنند. بهنظرتان چرا؟ چون ابله نیستند. اگر فانتزیش را داشتند، اپلای میکردند. اما حتی فانتزیش را هم ندارند که از رهگذر این نهادی که بهصورت کامل اگر بخواهی صنعتی شریف بروی باید پنج میلیارد خرج کنی و اگر بخواهی علوم پزشکی بروی باید شش میلیارد تومان خرج کنی یا برای دانشگاه تهران دانشکده فنی، سه میلیارد تومان باید خرج کنی، از رهگذر این امیدی ندارند که یک فانتزی بهعنوان یک شغل عادی یا آینده عادی برای خودشان بسازند.
واقعیتش این است که سرمایه چگونه نهاد مدرسه را ناامید کردهاست؟ از طریق تسخیر رؤیاهای بچهها و از آن بدتر تسخیر رؤیاهای معلمان. طی سه سال گذشته، معلمان ما مشغول مبارزه برای طرح ابلهانهای مثل رتبهبندی بودند. اصلاً این که معلمان برای چنین طرحی مبارزه بکنند خودش یک شکل از تولید یأس و ناامیدی است. بروید ببینید متن طرح را که دارد چه میکند.
اصلاً من برای چه بهعنوان معلم برای زنده ماندن التماس کنم؟ برای چه دویست هزار معلم غیرانتفاعی یک نفر حقوق رسمی نمیگیرد؟ و یا حجم عظیمی از آنها بیمه ندارند؟ و برای حقوق اولیهشان بجنگند که آقا بیمهای به ما بدهید. حالا چه فانتزی برای معلمان درست میکند که معلمان با داشتن سه میلیون و پانصد حقوقی که هفت ماه یکبار برقرار میشود، سرکلاس بروند و به بچهها بگویند آفرین درس بخوانید که آینده دارید. و عدهای هم در مدرسه صد و سی میلیون تومانی منطقه پنج و دو بنشینند و معلمان بگویند که علم بهتر است یا ثروت؟ معلوم است که ثروت بهتر است که اگر اینطور نبود این بچه اینجا نبود. این بچه اینجا است چون ثروت بهتر است. چرا سؤال میپرسید. چه داری به او درس میدهی؟!
فرض کن در مدرسه غیرانتفاعی بگویید علم بهتر است. خوب تو یک دروغگویی است. چون این صد و سی میلیون تومان پول داده است که سر کلاس انشاء تو بنشیند و تو دکتری داری و باید دانشگاه تهران درس بدهی اما حقوق این مدرسه برای تو بهتر است که درس بدهی!
سرمایه به طرز عجیبی رؤیای بچهها و معلمان را دزدیده است. و آن از کی آغاز شده است؟ از لحظهای که ما تصمیم گرفتیم برای این که این آموزش با کیفیتتر بهتر بشود از سرمایه کمک بگیریم و بهتعبیری این آموزش را بازاری کنیم. آموزش بازاری نشد، آموزش تبدیل به ابزار طبقه بالا برای فتح مقاصد سیاسی شد. برای فتح فرصتها شد.
این یک میلیون و دویست هزار بچهای که درس نمیخوانند در آینده کارگر فصلی خواهند بود. بیشتر از این که نمیتوانند باشند. و آن ده هزاری که روی صندلیهای رقابتپذیر مینیشنند همان ده هزاری نفر هستند که مجلس و دولت و شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فلان و فلان را خواهند گرفت. همانها هستند!
شما امیرکبیر و شریف و تهران باید درس بخوانید که بشوید مجلس شورای اسلامی. نه به این دلیل که آنجا درس خواندهای! بلکه به این دلیل که وصل هستی. به این دلیل که ثروت داری. همه از من میپرسند که آقا! این مجلس هیچ مصوبهای در این چهار سال به نفع مردم نداشته است. روشن است که چرا نداشت؟ چون نماینده مردم نبود و نماینده این طبقه بود. چرا اصلاً باید داشتهباشد؟! مگر ابله بود که بیاید و بهضرر خودش مصوبهای را تصویب کند. بعد مجلس چطور ساخته شد؟ از چرخ و پر همین آموزش.
کارگر فصلی که نمیتواند در کمیسیون بهداشت مجلس برود. او که نمیتواند برود. رئیس کمیسیون بهداشت نماینده سیستان و بلوچستان است که مهمترین مخالف افزایش ظرفیت پزشکی. در سیستان و بلوچستانی که امید بهزندگی از تهران کمتر است و زنهای مردم بهخاطر نبود ماما سر زا دایما دارند میروند. نماینده همان استان میگوید که ظرفیت پزشکی را زیاد نکنیم و نکند که دو تا پزشک بیشتر در سیستان و بلوچستان و سرباز و زابل. نماینده همانها است. کی این را ساخته است؟ از درون همین ساختار آموزشی برآمده است که ثروتمند را برمیکشد و بیارتباط و بر زمین میزند. از همان در آمدهاست.
آن چیزی که امید را نابود میکند نقش سیاسی آموزش است. همان چیزی که گفتم که میگویند کادرسازی برای انقلاب. این کادر سازی برای طبقه بالا است.
اکنون در مدارس صد و سی میلیون تومانی تهران، اقلاً چهار برابر مدارس دولتی درس داده میشود. اقلاً چهار برابر. کتابهای دولتی اصلاً در این مدارس ارزشی ندارند. شما پیشاپیش برندهای.
کسی که پنج میلیارد تومان خرج تحصیلش میکند برای کنکور، پنج میلیارد تومان میتواند برود لهستان. چه فرقی میکند. ترکیه درس بخواند. روسیه درس بخواند.
نهاد آموزش بهطرز غریبی، معاون اجرایی سرمایه شدهاست. در سرکوب معلم، در بیکیفیت کردن نظم آموزشی. جالب است که تینزوفرز را چک کنید دیگر که دوستان همه متخصص هستند. از بین چهل و نه کشور ما چهل و سوم هستیم. در کیفیت آموزشی در کلاس چهارم دبستان.
مگر قرار نبود که این ورود سرمایه به آموزش کیفیت را بالا ببرد؟ اما چرا سقوط کرد؟ معدل کنکور، در غالب درسها منفی ده است. یعنی بچه مدرسه نرود بهتر است. اگر مدرسه نرود صفر میفهمد. و اگر مدرسه برود منفی ده میفهمد. اگر مدرسه نرود فیزیک نمیفهمد و اگر مدرسه برود فیزیک بد میفهمد.
حالا در بعضی از درسها که افتضاح است دیگر. در ریاضی و دین. اگر مدرسه برود از دین چیزی نمیفهمد و اگر مدرسه برود از دین بدش میآید. عددها نشان میدهند دیگر. مگر قرار نبود که خدمت کند. مگر قرار نبود که کیفیت را افزایش بدهد. کیفیت افتاده است. نابرابری و تبعیض در هر چهار بخش جنسیت و روستایی و شهری و بحث مربوط به پیرامون و مرکز و بحث مربوط به زبانها فاجعهبار شدهاست و باید با طالبان رقابت کنیم و رقیب ما طالبان است در سیستم آموزشی و احتمالاً چند سال دیگر باید سیستمهای آموزش دولتی را از طالبان یاد بگیریم و در بخش معلم اقلاً هزار میلیارد تومان معلم خرید خدمات میگیریم که نه قرارداد به آنهامیدهیم و نه حقوق سه ماه یکبار بیشتر میدهیم و نه بیمه میدهیم. اتفاقاً در محرومترین مراکز کشور هم اینکار را میکنیم.
من یکبار کفش برای بچههای محروم در سیستان و بلوچستان میبردم و مدیر آموزش و پرورش به من گفت که حالا که میبری برای معلم هم سایز بزرگ ببر که معلم هم کفش ندارد. اگر بچهها کفش ندارند که معلوم است اما معلم هم کفش ندارد.
ما باید آموزش را از چنگال این «کلس کانسالیدیشن» نجات دهیم. از چنگال این طبقاتیشدن آموزش مثل دوره ساسانیان نجات دهیم. در کتابها میخواندیم که در دروه ساسانیان آموزش طبقاتی بود و طبقات پایین اجازه آموزش نداشتند و میخندیدیم که مگر میشود اما الان شدهاست.
دویست هزار از این یک میلیون و دویست هزار بچه محروم از تحصیل برای سیستان و بلوچستان هستند. و سیستان و بلوچستان هفت دهک زیر خط فقر هستند. و فقرا اجازه درس خواندن ندارند. خیلی روشن است. همین دیروز بچه در هودر افتاد و غرق شد. حتی نظام آموزشی ما نگفت که این بچه چرا غرق شد و چرا کشته شد؟ به دلیل آب نداشتن یا به دلیل مدرسه نداشتن. حتی ریاکشن هم نداشت. حالا خدا نکند که یک بچه سوسولی در تهران پایش زمین بخورد و دم قطار زمین بخورد، بلایی سرش بیاید و تیتر یک رسانههای جهان است.
راه حل چیست؟ نهاد آموزش را خود آموزشیان نجات میدهند. هیچکس از بیرون این ساختار نمیتواند برود و او را نجات بدهد. همینطور که کارخانه را کارگر نجات میدهد. همینطور که دانشگاه را دانشجو و اساتیدش نجات میدهند. نجات آموزش هم از درون مدرسه است و توسط معلم است.
معلم قدرتمند، معلم با عزت، معلم دارای تشکّل، معلم دارای هیئت مدیره، معلم دارای گفتمان، معلم دارای امید مدرسه امید میسازد. چطور چنین معلمی را بسازیم و چگونه عزت معلم را احیا کنیم و چگونه معلم را برگردانیم بههمان شغلی که دهه شصت داشت؟ میگویند که معلمی شغل انبیاست. من میگویم آره. چون انبیا هم حقوق نمیگرفتند. معلمی هم شغل انبیاست که چون حقوق نمیگیرند. از وجه اقتصاد سیاسیش نگاه کنید. انبیا مجانی کار میکردند و معلم هم مجانی کار میکند.
راه حلش چیست؟ قدرتمند شدن نهاد مدرسه، حاصل قدرتمند شدن معلم است. همانطور که قدرتمند نهاد سلامت حاصل قدرتمند شدن کادر درمان است. و قدرتمند نهاد صنعت، حاصل قدرتمند شدن کارگر است. همه این قدرتها مجموعه چیزی است که اسمش را دموکراسی میگذاریم که مقابل سرمایه است. دموکراسی مقابل سرمایه.
چگونه این اتفاق میافتد؟ به نظر من یک راه بیشتر ندارد. همان طور که نفت ملی شد، آموزش هم باید ملی بشود. هیچ راه دیگری نیست. و الا معلم ده سال دیگر، مفلوکتر از معلم امروز است و آموزش ده سال دیگر، پایینتر از طالبان است. و نابرابری بیشتر از آمریکا است. ما هیچ راهی نداریم جز این که آموزش را دوباره ملی کنیم.
امروز آموزش نه تنها ملی نیست و خصوصی است بلکه در اختیار طبقات است. بلکه در اختیار بانکها است.
یکزمانی یک معلم خیری پیدا میشد و مدرسه البرز میزد و باند نمیساخت. البرزیها باند نبودند. اما مسأله اصلی امروز در ایجاد مدارس، منظورم از مدارس برنده و لاکچری، تولید باند است. حتی تولید پول هم نیست. برخلاف آن چیزی که فکر میشود که مدارس غیرانتفاعی میتوانند پول در بیاورند، اینها که دستشان بههمه جا وصل است و میتوانند در نرخ تسعیر ارز پول در بیاورند و از مدارس غیرانتفاعی بیشتر است. از این کارها بلد هم هستند. اما میخواهند با این مدارس باند بسازند.
میگویند فلان مدرسهایها! فلانیها! نمیخواهم اسم بیاورم. چه میکنند؟ با همدیگر نهادهای قدرت را میگیرند. و در همان نهادهای قدرت هم بهنفع این سیستم نابرابر قانون تصویب میکنند. الان یک چیزی در دهانهایشان هست که این مسأله قانونی است. در حالی که خودت تصویب کردهای. کی این قوانین مزخرف را تصویب کردهاست؟ خودت. چگونه این کار را کردی؟ با همین زوری که ایجاد کردی. همچین میگوید قانونی است انگار قانون از قرآن و از آسمان آمده است. نه خیر قربان! شما و رفقایت در کمیسیون تصویب کردهاید و بعد لابی کردید و رأی آوردهاست و چیز خاصی نبودهاست. در حالتی که یک میلیون و دویست هزار نفر بچه درس نمیخوانند صندوق حمایت از مدارس غیرانتفاعی زدند و چهل میلیارد هم برای آن بودجه گذاشتند و حالا خجالتآور نیست؟! بچه در مدارس محروم دارد از گرسنگی در مدارس شبانهروزی که به دوستان پیشنهاد میکنم سری به مدارس شبانهروزی بزنید که در انبارهای این مدارس که پانصد – ششصد و سیصد بچه دارند زندگیمیکنند جز سیبزمینی نیست و چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه غذا نمیدهند. و بچههای کلاس اول منتظرند تا شنبه بشود.
در این شرایط آقایان در مجلس نشستهاند و صندوق مدارس غیرانتفاعی تصویب میکنند. میتوانند با یک همت، این حجم عظیم و این سه هزار مدرسه شبانهروزی را از گرسنگی نجات بدهند. اما نمیکنند. و میگویند که قانون است! قانون تو سرت بخورد. تو آن بچه را از گرسنگی داری میکشی. تکتک شما سری بهمدارس شبانهروزی بزنید. اینقدر این تخت خوابها و اینها کثیف هستند نمیتوانید وارد این محیط بشوید. بچه ابتدایی سه روز گرسنه. ماهها است که گوشت نخورده است. ماهها است مرغ نخورده است و صاحبش هم آموزش و پرورش است. در همین شرایط آن بالا در حال تصویب جلوگیری از ظرفیت پزشکی هستند.
آنها نماینده چه کسانی هستند و بعد میگویند که قانون است و باید قانون اجرا بشود؟ بدترین فساد، فساد قانونی است. خطرناکترین نوع فساد، فساد قانونی است. دیگر از این خطرناکتر نداریم. لحظهای که فساد تبدیل بهقانون میشود. همین اخیر رفتهاند و قانون تصویب کردهاند که در منطقه خودشان مدیران آموزش و پرورش نمیتوانند غیرانتفاعی بزنند. مثلاً کانفلیکت آف اینترست (تعارض منافع) را میخواهند ادارهکنند. فقط در منطقه خودش اینطور است و اگر منطقه دو و سه برود حل میشود! اصلاً مسخره است!
چرا این مسخرهگی شکل گرفتهاست؟ چون این نهاد آموزش دارد چنین نهادهای قانونگذاری را دارد تقویت میکند. چنین ساختارهایی را دارد تقویت میکند. آقا رأی مردم است. چی رأی مردم است؟ مردمی که میشود یک میلیون تومان شناسنامهشان را گرفت. تازه پانصدتومانش را هم در راه میخورند. در اندیشه در همین انتخابات اخیر دعوا شده بود که آنجا یک تومان دادند و شما چرا پانصد تومان میدهید. در حالتی که انتخابات را با پول میشود برد، اینها نماینده چه کسانی هستند؟
پس راهحل چیست؟ من همیشه میگفتم که به من میگفتند که تو اگر میخواهی مدارس غیرانتفاعی را تعطیل کنی راه حلت چیست؟ گفتم هیچی بیست نفر از نظام آباد میآورم و ثبت نام میکنند. از نظام آباد و یافت آباد، بیست نفر را در سعادت آباد ثبت نام میکنم. مدرسه از هم میپاشد. چون برای پولش مدرسه نمیآیند و به خاطر شأنش میآیند. بیست نفر از یافت آباد بغل دستشان بگذار مدرسه از هم میپاشد. نهاد است دیگر. نهاد طبقه بالا است.
حاصلش هم این است که بیشتر نهادهای سیاسی بهنفع این باندها تقویت میشوند. حالا فرض کنید مدرسه مذهبی است و مذهب را با پول میشود خرید. مدرسه قرآنی است و قرآن را با پول میشود خرید. مدرسه سکولار است و سکولاریسم را با پول میشود خرید. فرقی نمیکند چیست. با پول میشود خرید.
راه رهایی این نظم آموزشی، نجات این سیستم آموزشی از سرمایه و خصوصیسازی و مردمیسازی و از این فرهنگ مزخرفی که به این نابرابری کمک میکنند، ملیسازی است.
اگر ملیسازی ممکن نیست. شما باید به مفلوکتر شدن آموزش امید داشته باشید و چرا جلسه برای امید آموزشی میگذارید. من اینجا نمیتوانم دروغ بگویم. ما یا برای ملیسازی آموزش میجنگیم و این جنگ سیاسی است. دقت کنید! برای تغییر وضع طبقاتی است. بچهای که درس نمیخواند هرگز به طبقه متوسط هم نخواهد رفت. این یک میلیون و دویست هزار بچه هرگز آینده نخواهند داشت.
بچهای که در منطقه فلان زعفرانیه درس میخواند. دایرکت موفق است. هم در بورس موفق است و هم در بانک موفق است و هم در مسکن موفق است و هم در انتخابات موفق است.
یک جنگ سیاسی است! نه برای تغییر نظم عمومی فرمال سیاسی. هویدا برود و رفسنجانی بیاید. نه چنین چیزی. بحث تغییر حقیقی نظم سیاسی است. آموزش در نظم حقیقی سیاسی اثر دارد. نه در نظم حقوقی سیاسی.
ما مسألهمان با نظم حقوقی، سیاسی نیست. نظم حقیقی سیاسی است. هرچه نهاد آموزش طبقاتیتر میشود، باندی شدن در سطح سیاسی بیشتر میشود و هرچه این بیشتر میشود کشور از دموکراسی بهسمت مافیا سالاری میشود که از دل همین نهادهای آموزشی خود را بازتولید میکنند. طرف یک مؤسسه آموزشی زدهاست و به وزیر آموزش و پرورش گفتم که جلوی این مافیای کنکور را بگیرید! مگر نمیگویید پانزده هزار میلیارد تومان در سال درآمد دارند. گفت چرا! گفتم جلویشان را بگیر! گفتم زورم نمیرسد.
حقیقت نظم آموزشی این است که طرف پانزده هزار میلیارد تومان از بدبختترین مردم در ایران پول در میآورد و در آلمان هتل میخرید. این حقیقت نظام آموزشی ما است. و این یک جنگ سیاسی است. اصلاً جنگ فرهنگی نیست. نه برای تغییر نظم حقوقی بلکه برای تغییر نظم حقیقی.
من از راه حل خودم دفاع میکنم و آن را موجب تولید امید در نظم آموزشی میدانم. و اگر این راهحل جواب ندهد باید به هرچه باندی شدن سیستم سیاسی نظر داشت. یعنی سیستم سیاسی بدتر خواهد شد و بهتر نخواهد شد. امروز جنگ واقعی در درون نهاد آموزش است. و نتیجهاش هم برای کل نهادهای دیگر است. نهاد فرهنگ، سیاست، اقتصاد. همه اینها تحت تأثیر شکلگیری این طبقهای هستند که در آموزش دارد ساخته میشود و نتیجه همه آنها این را دارند بازتولید میکنند.
اگر این نهاد برای همگان باشد سیاست هم برای همگان است. اگر این نهاد برای باندهای مشخصی باشد، سیاست هم برای باندهای مشخص است.
تاریخ انتشار: 1403/02/16
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.