weblog_showcase

فصل برکت | حجت الاسلام نقیب بررسی کرد؛

مسأله عصمت انبیا در قرآن

همیشه تأویل باطل پس از ایجاد فتنه است. یعنی اول یک شبهه و یک فتنه اجتماعی یا فتنه فکری درست می‌کنند، بعد وقتی که مردم در این فتنه فکری یا فتنه اجتماعی گرفتار شدند، می‌آیند راه برون رفت از آن فتنه را که مد نظر خودشان است ارائه می‌دهند. اگر می‌خواهید فتنه اجتماعی مرتفع شود، این راهی را که ما می‌گوییم اجرا کنید تا مرتفع شود.

به گزارش فکرت، اولین جلسه فصل برکت با حضور چهار تن از اساتید حوزه و دانشگاه برگزار شد، در این جلسه حجت الاسلام دکتر سید محمد نقیب، رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم به موضوع «مسأله عصمت انبیا در قرآن» پرداخت.


متن کامل سخنان این استاد حوزه و دانشگاه تقدیم فرهیختگان و مخاطبان رسانه‌ی فکرت می‌شود.


بحثی که بنا شده ما خدمت شما باشیم، مسأله عصمت انبیاء در قرآن، ناظر به کتاب «تنزیه الانبیاء» مرحوم سید مرتضی است. سید مرتضی تقریباً در زمانی حیات داشتند که فضای حاکم، فضای اخباری‌گری بوده ولی مرحوم سید مرتضی جزو علمایی بوده که به شدت به مباحث عقلی و عقل‌گرایی توجه و تبحر داشته است. لذا از گذشته در مباحث حوزوی و علوم قرآنی هم مطرح می‌شد. سید مرتضی از جمله کسانی است که خبر واحد را نه در فقه و نه در تفسیر، حجّت نمی‌داند. دلیلش هم همین است. یعنی سید مرتضی یک نگاه عقلی و عقل‌گرا دارد. کتاب «تنزیه الانبیاء» هم با همین نگاه نوشته شده است.


ما در قرآن واژه عصمت را نداریم. یا بر این مسأله صراحتی نداریم که انبیاء یا ائمه عصمت دارند. از مجموع آیات قرآن و یا مبانی فقهی شیعه، این مطلب به دست می‌آید. آیاتی مانند آیه تطهیر که می‌فرماید: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَيتِ وَيُطَهِّرَكُم تَطهيرًا» و یا آیه‌ای مثل: «وَاِذْ ابتلی اِبراهیمَ ربّه بِکَلمات فأتمهنّ قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرّیتی قالَ لا‌یَنال عَهدی الظّالمین». یا آیاتی مانند: «کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ». لا یَنال عَهدی الظّالمین، طبیعتاً ظلم کلی است. هر نوع ظلمی، چه ظلم به‌خود و چه ظلم به‌دیگران. گناه هم مصداق ظلم به‌خود است. در دعاهای ما هم آمده است. در دعای کمیل امیرالمؤمنین می‌فرمایند: «ظَلَمْتُ نَفْسِی». گناه ظلم به خود است. لذا کسانی که هر نوعی از ظلم را داشته باشند، عهد به آنها نمی‌رسد. یعنی امامت به آنها نمی‌رسد.


به طور کلی مسأله عصمت در قرآن یک امر روشنی است. آیات متعددی از قرآن بر مسأله پاکی انبیاء الهی و بعد از آن ائمه دلالت دارد. در سوره شوراء می‌فرماید: «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا» بعد می‌فرماید: «وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيم». اگر قرار است که هدایتی اتفاق بیفتد به‌وسیله تو اتفاق می‌افتد. چه کسی می‌تواند هدایت کند؟ کسی که خودش هدایت شده باشد. لذا در سوره احزاب می‌فرماید: «إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اللهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیرا» اول سراج هستی، بعد منیر خواهی شد. تا کسی سراج نباشد، منیر نیست. باید نورانیتی باشد تا این نورانیت به‌دیگران منتقل شود. لذا فرمود: «إِنَّك‌َ لَتَهدِي‌ إِلي‌ صِراطٍ مُستَقِيم‌» اگر قرار است هدایتی اتفاق بیفتد، فقط به دست تو اتفاق می‌افتد. کسی که می‌خواهد هدایت کند، باید خودش هدایت شده باشد. یا در سوره بقره، آیه 130 در مورد حضرت ابراهیم (ع) می‌فرماید: «وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ». در سوره انبیاء آیه 73 می‌فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِين». اینها عابد بودند.«كانُوا لَنا عابِدِين». «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات». پس خود اینها هدایت شده هستند.


از مجموع این آیات، بحث عصمت انبیاء و وجوب اطاعت آنها به دست می‌آید. من زمانی می‌توانم از فردی اطاعت کنم که او خودش زمینه‌های ولایت را بر من ایجاد کرده باشد. چون ولایت از آن خداوند است و کسی شعبه‌ای از ولایت خداوند را دارد که زمینه دریافت آن ولایت را در خود ایجاد کرده باشد. سیدمرتضی در کتاب «تنزیه الانبیاء» این مسأله را مطرح می‌کند. می‌گوید: «انبیاء الهی از جمیع ذنوب (گناهان) و قبائح (بدی ها. یعنی ممکن است گناه نباشد، اما فعل قبیح باشد) صغیراً او کبیراً منزه هستند».


تأکید سید مرتضی روی این است که اگر هم آیاتی در قرآن باشند که موهم نسبت گناه به انبیاء الهی باشند، اینها آیات متشابه هستند و آیات متشابه باید تأویل شوند. باید وجه صحیح آنها را پیدا کنیم. آیات متشابه آیاتی هستند که به لحاظ معنایی، چند معنایی، چند مفهومی و چند پهلو هستند. لذا در آیه 7 آل عمران می‌فرماید: «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم». در قرآن آیاتی داریم که محکم هستند، آیاتی هم داریم که متشابه هستند. خصوصیت آیات متشابه این است که: «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُون». کسانی آنها را دنبال می‌کنند که آمادگی انحراف را دارند. از زِیغ در لغت اینگونه آمده است. یعنی اَلمیل عنِ الحَق. گرایش به سمت باطل و آمادگی انحراف از مسیر حق. کسانی را دیده‌اید که تا یک شبهه برایشان به وجود می‌آید، سریع ذهنشان درگیر می‌شود و ممکن است که از مسیر منحرف شوند. فرمود: آیات متشابه آیاتی هستند که فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ از آنها استفاده می کنند و به دنبال آنها هستند؛ برای چه؟ برای اینکه ایجاد فتنه کرده و پس از آن ایجاد تأویل باطل کنند.


همیشه تأویل باطل پس از ایجاد فتنه است. یعنی اول یک شبهه و یک فتنه اجتماعی یا فتنه فکری درست می‌کنند، بعد وقتی که مردم در این فتنه فکری یا فتنه اجتماعی گرفتار شدند، می‌آیند راه برون رفت از آن فتنه را که مد نظر خودشان است ارائه می‌دهند. می‌توانیم تأویل را اینگونه معنا کنیم. می‌گویند اگر می‌خواهید شبهه حل شود، اگر می‌خواهید فتنه اجتماعی مرتفع بشود، این راهی را که ما می‌گوییم اجرا کنید تا این مرتفع شود.


امروزه خیلی از این روش دارند استفاده می‌کنند. در همین دو قطبی سازی‌ها. در مسأله حجاب. در فتنه‌های اجتماعی که درست می‌کنند. یک فتنه‌ای ایجاد می‌کنند و یک شبهه ذهنی درست می‌کنند. مثل حجاب اجباری. یک شبهه به نام حجاب اجباری درست می‌کنند. وقتی که مردم در این شبهه گرفتار شدند، بعد می‌آیند راه برون رفت از این شبهه را هم خودشان به ما ارائه می‌دهند راه باطلی را که خودشان می‌خواهند به ما ارائه می‌دهند. این می‌شود همان تأویل باطل یا راه‌های برون رفت از باطل.


خداوند سریع این راه را می بندد. می‌فرماید: «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم». این تأویلی که اینها به شما می‌گویند، تأویل باطل است. تأویل این آیات را خدا می‌داند وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم. پس سراغ آنها نروید. برای برون رفت از مشکلات فکری، برای حل و فهم آیات متشابه، به سراغ آنها نروید. آنها تأویل باطل خود را ارائه می‌دهند. تأویل اینها را خدا می‌داند. یعنی ارجاع به محکمات. خدا می داند وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم. پس اگر آیاتی داریم که اینها موهم نسبت گناه به پیامبران الهی هستند، اینها از آیات متشابه هستند. چون آیات محکم را داریم. می‌فرماید: « إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَيتِ وَيُطَهِّرَكُم تَطهيرا». این آیه محکم است. «وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاة». «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات». بعد می‌فرماید: «وَ كانُوا لَنا عابِدِين». یا در بعضی از آیات داریم: «كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِين». خداوند در سوره انبیاء، یک سری آیات را در مورد پیامبران الهی پشت سر هم می آورد. در مورد حضرت سلیمان، حضرت داوود و حضرت ابراهیم. می‌آید و بعد می‌فرماید: «كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِين». صالحین چه کسانی هستند؟ در سوره عنکبوت آیه 9 می‌فرماید: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِين». پس این آیات باید تأویل و توجیه بشوند.


بعد از آن سید مرتضی تقسیم می‌کند. دیدگاه شیعه و دیدگاه فرق دیگر اسلامی را هم مطرح می‌کند. ما فعلاً به دیدگاه شیعه می‌پردازیم. می‌فرماید: «نگاه شیعه این است که «لا يجوز عليهم شئ من المعاصي و الذنوب كبيرا كان أو صغيرا، لا قبل النبوة ولا بعدها، ويقولون في الائمة مثل ذلك». می گوید: «اعتقاد شیعه این است که پیامبران الهی چه قبل از بعثت، چه قبل از نبوت و چه بعد از نبوت، مرتکب هیچ گناهی نیستند، نشده‌اند و نمی‌شوند». حتی بالاتر از این. اگر ما حتی اشتباهات فردی و شخصی در زندگی فردی را بپذیریم. چون امروزه هستند کسانی که دارند این مسأله را مطرح می‌کنند. اینکه پیامبران الهی فقط در رساندن شریعت عصمت داشته‌اند. اما لزوماً اینگونه نیست که در مباحث زندگی شخصی و مسائل شخصی و خانوادگی خودشان هم عصمت داشته باشند. بعضی از روشنفکران امروزی، نو معتزلی‌ها یا روشنفکران دینی این موضوع و مطالب را هم مطرح می‌کنند. اینکه پیامبران الهی در مسائل شخصی خود عصمت ندارند. بلکه در رساندن وحی و شریعت عصمت دارند؛ اما لزوماً در مباحث علمی اینگونه نیست که بگوییم هر چه گفته‌اند درست است. یا حتی ممکن است در مباحث شخصی خود مرتکب اشتباهاتی شوند. گاهی اوقات  تلطیف می‌کنند و می‌گویند منظورم ما از بحث خطا که می‌گوییم، خطای عقلایی است، نه خطای عمدی. یعنی انسان‌ها به صورت طبیعی خطاهایی دارند. ممکن است یک نظری بدهند و نظرشان اشتباه باشد. یک فرضیه علمی را مطرح کند و آن فرضیه علمی غلط و اشتباه باشد. لزوماً اینگونه نیست که پیامبران الهی هرچیزی که گفته‌اند، کلام معصومانه باشد.


وقتی که به قرآن مراجعه می کنیم، می بینیم که اینگونه نیست. قرآن می‌فرماید: «وَ ما يَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوي‌... إِن‌ هُوَ إِلاّ وَحي‌ٌ يُوحي‌». ما يَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوي‌ صرفاً نطق نیست. یعنی هیچ چیزی از هوی نیست. «مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَی... وَ ما يَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوي‌» یعنی نه گمراه است و نه گمراه می‌کند. «مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَی» نه گمراه است، نه گمراه می کند. باید هر دو وجه را لحاظ کنیم. بنابراین اگر حتی اشتباهات فردی را بپذیریم. «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال». اگر پذیرفتیم که پیامبری داشته باشیم که در مسائل شخصی خانوادگی، در مسائل شخصی خودش، مثلاً در برخورد با همسرانش گرفتار ظلمی بشود. حتی در نظراتش اشتباه کند. «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال» یعنی اگر احساس کردیم یک پیامبری است، یک فردی است که یک نظری می‌دهد که اشتباه است. یک نظر دیگری هم می‌دهد و آن هم  اشتباه است. من چطور تفکیک کنم بین دیدگاه‌های او که در مورد شریعت است و دیدگاه‌های دیگرش. بر اساس  کدام مبنا می‌توانیم بگوییم که این اشتباه می‌شود و در این اشتباه راه دارد و در آن ندارد؟ اگر احتمال خطا و اشتباه در این پیامبر دادیم، هر کجا این احتمال را می‌دهیم. این یک.


دوم اینکه ما در قرآن و در مباحث کلی دینی، یک اصول کلی را داریم. 4 یا 5 تا اصل کلی را عرض می کنم. ممکن است که شما اصول دیگری را هم برای اثبات عصمت انبیاء از نگاه قرآن مد نظر داشته باشید. ما بحث عرضه را داریم. مستحضر هستید که یک دسته روایات داریم که ما را به «عرض علی کتاب الله» امر کرده اند. یعنی اگر خبری رسید، اگر روایتی رسید، این را بر قرآن عرضه کنید. «فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوه» در کلمات مختلف از اهل بیت، این به ما رسیده است. یا فرمودند: «هر خبری به شما رسید، این را بر قرآن عرضه کنید. اگر مطابق قرآن بود، ما گفته‌ایم و اگر مخالف قرآن بود، ما نگفته‌ایم و ما انجام نداده‌ایم. آیا در گزاره‌های تاریخی هم می‌شود؟ چون بسیاری از این گزاره‌هایی که در قرآن هم آمده است، گزاره‌های تاریخی هستند. نوع برخورد پیامبر (ص) با همسرانش، نوع برخورد پیامبر (ص) با یهود، نوع برخورد پیامبر (ص) با مشرکین. گزاره‌های تاریخی که در مورد پیامبر (ص) یا در مورد اهل‌بیت هستند را بر قرآن عرضه کنیم، بعد ببینیم کدامشان با قرآن موافق است و بگوییم این را انجام داده‌اند یا این را گفته‌اند. یا اگر مخالف بود، بگوییم که انجام نداده‌اند یا نگفته‌اند.


مرحوم علامه جعفر مرتضی این روش را در کتاب «الصحيح من سيره النبي الاعظم» استفاده کرده است. برخی از بزرگوارانی که الان هم هستند و تاریخ تحلیلی نوشته‌اند، بعضاً از این روش استفاده کرده‌اند. یعنی در گزاره‌های تاریخی عرض بر قرآن کرده‌اند. ما یک اصل کلی را در قرآن به نام اصل عصمت داریم. بنابراین هر آنچه که موهم مسأله‌ای است که عدم عصمت یا گناه را اثبات می‌کند، طبیعتاً جزو متشابهات است و باید تأویل شده و به محکمات ارجاع شود. باید توجیه درست و راه برون رفتی را برای آن پیدا کنیم. کتاب «تنزیه الانبیاء» از همین روش استفاده کرده است. یک یک آیاتی که در مورد پیامبر (ص) است را آورده و توجیه عقیدتی و عقلایی برای آن آورده است.


دومین اصلی که ما داریم، اصل اخلاق و مطابقت با اصول اخلاقی است. «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيم» پیغمبر تو دارای خلق ثابت و عظیمی هستی. خُلُقٍ، اخلاق نیست. ممکن است آدم در یک دوره یک اخلاقی داشته باشد و بعداً آن را کنار بگذارد. خُلُق یعنی اخلاق های ثابت و نهادینه شده. اخلاق‌هایی که در وجود انسان تغییر نمی‌کند. «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيم». یا در برخی کلمات که از بعضی از همسران پیامبر نقل شده‌است. «کَانَ خُلُقُهُ‌ الْقُرْآنَ». اخلاق پیامبر همان قرآن بود. آیا پیامبری که اخلاق او همان قرآن بود، امکان خطا دارد؟ آیا در قرآن امکان خطا هست؟ پس پیامبر امکان خطا ندارد. نه فقط این پیامبر، بلکه هیچ پیامبری. آقای جوادی آملی این مطلب را در ابتدا و مقدمات کتاب «تفسیر تسنیم» و هم در جلد 1 تفسیر موضوعی «تفسیر قرآن به قرآن» ذکر کرده‌اند. گفته‌اند کلام و فعل هیچ پیامبری با کتابش تعارض و مخالفت ندارد. امکان ندارد پیامبری کتابی را بیاورد و خودش خلاف آن را عمل کند. پس ما اصل مطابقت با اصول اخلاقی را داریم. اگر گزاره‌ای را در مورد پیامبر یا پیامبران الهی داریم که بر خلاف اصول اخلاقی است، باید تأویل و توجیه بشود.


سوم، اصل مطابقت با شأنیت را داریم. پیامبران الهی دارای یک شأنی هستند. جناب آقای سیستانی در بحث حجیّت خبر واحد خود، به مسأله شأنیت اشاره می‌کنند. پیامبران الهی و ائمه دارای شأنیتی هستند. اگر هر آنچه که خلاف شأن یک پیامبر و خلاف شأن یک امام است گفته شود، باید توجیه و تأویل عقلایی برای آن پیدا کنیم.


نکته بعد، مطابقت با مسلمات تاریخی است. گاهی اوقات وقتی گزاره‌های تاریخی را کنار هم می‌گذاریم، می‌بینیم که برخی از گزاره‌ها با هم سازگار نیستند. نمونه‌های آن زیاد است. برای هر کدام از این مواردی که عرض کردم نمونه‌هایی وجود دارد. اگر شما به کتب تاریخی و برخی از گزاره‌های خود تفسیری و قرآنی مراجعه بفرمایید، اینها کاملاً برای شما روشن خواهد شد. مثلاً در مورد عصمت و مطابقت با اصول عقلایی، موارد متعددی در گزاره های تاریخی داریم. گزاره‌های در مورد پیامبر یا اهل‌بیت نقل شده است که اصلاً با عصمت مطابقت ندارد، با اصول عقلایی مطابقت ندارد و با شأنیت امام و پیامبر هم مطابقت ندارد. گاهی اوقات اگر دو تاریخ را کنار هم قرار بدهیم، متوجه می‌شویم که تاریخ این قضیه چه موقع است و تاریخ آن قضیه چه موقع است. تا بعد بتوانیم یک آیه و یا یک موضوعی را در مورد پیامبر تفسیر کنیم. اگر خواستید این مطلب را دنبال کنید، می‌توانید در سوره احزاب، یا در سوره های مانند سوره طلاق و تحریم دنبال کنید.


یک نکته مهم دیگر بحث تأویل متشابهات است. همانطور که کلام تشابهی داریم، فعل تشابهی هم داریم. نمونه فعل تشابهی، افعال حضرت خضر است. داستان حضرت خضر و حضرت موسی را همه شما در قرآن خوانده‌اید. تمام کارهایی که حضرت خضر انجام می‌دهد، افعال تشابهی هستند. لذا برای شخصی مانند حضرت موسی شبهه و سؤال ایجاد می‌شود. چرا و چرا؟ بعد حضرت خضر جواب می‌دهد: «سَأُنَبِّئُكَ بِتَأوِيلِ مَا لَم تَستَطِع عَّلَيهِ صَبرًا.... إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرا» چون فعل تشابهی است. در دعای ندبه، در مورد امیرالمؤمنین از همین اصطلاح استفاده شده است. «وَ یُقاتِلُ عَلَى التَّأْویل». به کلامی از پیامبر (ص) اشاره دارد که فرمودند: «من بر تنزیل می‌جنگم و امیرالمؤمنین علی‌ابن‌ابیطالب بر تأویل می‌جنگد». تأویل یعنی فعل چند پهلو. فعلی که ممکن است که حقانیت فرد در آن فعل مشخص نباشد. در مورد پیامبر (ص) افعالی داریم که ممکن است افعال تشابهی باشند. در مورد اهل‌بیت افعالی داریم که تشابهی هستند و باید تأویل بشوند. کما اینکه کلمات تأویلی و تشابهی داریم و باید به این نکته توجه داشته باشیم.

 

تاریخ انتشار: ١٤٠٢/١٢/٢٧

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil

آنچه ممکن است بپسندید

همراه فکرت باشید.

شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !

ویژه‌های فکرت

مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالب‌های متنوع رسانه‌ای به تصویر بکشد.