ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
رسانه فکرت | محمدرضا مهدوی، پژوهشگر مسائل سیاسی
بیستم دیماه سال 1401 شمسی، صد و هفتاد و یکمین سالروز قتل میرزا محمدتقیخان امیرکبیر، بهانهای شد تا به بررسی یک پرسش اساسی در جامعه شناسی سیاسی بپردازیم. بهطور خلاصه این پرسش را چنین میتوان بیان کرد که آیا تغییر و اصلاح در ساخت و بافت جوامع، به دست نخبگان و از بالا انجام میشود و یا از پایین و بر اثر تحول در بسترهای اجتماعی؟
آیا این فرهنگ سیاسی جوامع است که حکومتها را میسازد و یا حکومتها میتوانند با تغییر در فرهنگهای سیاسی، بستر اجتماعی مطلوب خود را بهوجود آورند؟ پرسشی که در ادبیات اسلامی نیز به هردو بُعد از آن پرداختهشدهاست و از سویی با تعبیر «الناس علی دین ملوکهم» و «الناس بامرائهم اشبه من آبائهم» مردم را دنبالهرو حاکمان در امر تغییر و تحولات اجتماعی میداند و از سوی دیگر پیامبر اکرم (ص) با تعبیر «کما تکونو یولی علیکم»، حکومتها را نتیجه و برساختهی جوامع قلمداد میکنند.
برای ترجیح هر یک از ابعاد پرسش، میتوان در بررسی سوژههای تاریخی جوامع مؤیدهای متعددی پیدا کرد و در عین حال نمیتوان صحت هیچکدام از گزارهها را نادیده گرفت. از این رو باید دنبال راهی بود که بتوان بین هردو گزاره تلفیق کرد. چیزیکه عدم توجه به آن در تاریخ مدرنیته ایرانی، همواره آسیبهای متعددی به دنبال داشته و شکست آن در برهههای مختلف تاریخ از قائممقامفراهانی و امیرکبیر تا مصدق را منجر شدهاست.
راه تلفیق دو گزاره را باید در رابطهی دوسویه و برهمکنشی دولت و جامعه جستوجو کرد. تجدد و بازسازی جوامع بر اساس اصول مدرنیته، نه چیزی است که فقط با خواست دولت و نخبگان سیاسی قابل تحقق باشد و نه چیزی است که صِرف درخواست و تلاش جوامع برای رسیدن به آن مکفی باشد.
تجدد مسألهای است گران که به بهای هزاران سال از تجربه زیست بشری و در ستیز و تعامل مستمر میان دولتها و جوامع به دست آمدهاست و حفاظت و نگهداری از آن نیز مستلزم همکاری دولت و جامعه است. برای دستیابی به آن، هم دولت و نخبگانی متجدد مورد نیاز است و هم باید در جامعه، فرهنگ توسعه و تجددخواهی حاکم باشد.
برای تحقق چنین جامعهای، نیازمند مردمی آگاه، هوشیار و مایل به حضور فعال در عرصه سیاسی هستیم. مردمی که نسبت به حقوق، وظایف و مسئولیتهای خود آگاهی داشته باشد و هوشیارانه نسبت به تضییع حقوق و تحدید حدود خود حساسیت نشان داده و منفعل نباشد.
افزون بر این باید همواره آماده حضور فعال در عرصههای مشارکت سیاسی بوده و هرگاه نسبت به حقوق و وظایف خود احساس خطر کند؛ در صحنه کنشگری حاضر شود. از این نکات برمیآید که تجدد در هر جامعهای، باید از فرهنگ سیاسی آن برآید و متناسب با پیشینه تاریخی و فرهنگی آن سامان یابد تا جامعه نسبت به آنها حساسیت نشان دهد و آماده دفاع از آنها باشد.
به عبارت دیگر تجدد باید بر اساس ماهیت جوامع، بومی شود و یا به تعبیر دقیقتر، هر جامعهای باید نوع خاصی از تجدد متناسب با خود را داشته باشد تا این همخوانی با پیشینه تاریخی، فرهنگی و عقیدتی، فرد اجتماعی را برای هر نوع کنشگری جهت کسب و حفاظت از آن، بسیج کند.
تاریخ مدرنیته ایرانی به روشنی گواه بر این است که هر زمان یکی از بالهای توسعه و تجدد کار نکند؛ بال دیگر نیز از کار افتاده و با شکست مواجه شده و یا به انحراف کشیده میشود. نخبگان متجددی بودند که جامعهی هوشیار و فعال در عرصه کنشگری را به همراه خود نداشتند. جنبش مشروطه نیز نمونه جامعه کنشگر متجددی است که همراهی دولت تجددخواه در آن غائب است و سر از دیکتاتوری رضاخان درمیآورد.
برای جمعبندی میتوان گفت که مشکل اصلی شکست نخبگان سیاسی تجددخواه همچون امیرکبیر در این است که جامعهای آگاه، هوشیار و فعالِ آمادهِ کنشگری را در اختیار نداشتند یا همچون برخی روشنفکران دوره پهلوی اول، تجددی غیرهمخوان با برساخت فرهنگی و هویتی ایرانیان را دنبال میکردهاند، به همین سبب شکست و انحراف آنها را به دنبال داشته است.
شاید هم شخصی چون امیرکبیر نسبت به این نکته واقف بود که مقدم بر هر اصلاحی، تلاش کرد تا با تأسیس دارالفنون و انتشار روزنامه، آگاهی، هوشیاری و کنشگری جامعه را بالا ببرد که نتایج آن در جنبش مشروطه قابل ملاحظه است.
تاریخ انتشار: 1401/10/20
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.