رسانه فکرت | محسن ابراهیمی، دکتری فلسفه دانشگاه اصفهان


واکنش اجتماعی به حوادث و رویدادهای اجتماعی در جامعه از منظر شناختی، لایه‌ها و مراتب مختلفی دارد، در یک مرتبه نازل و سطحی، واکنش اجتماعی صرفاً نوعی واکنش احساسی است که در مراتب ضعیف آگاهی و شناخت است.


نمونه این واکنش را می‌توان در واکنش هوادارن به برد یا باخت یک تیم مشاهده کرد، این شکل از واکنش را می‌توان بر پایه مبحث صناعت شعر در منطق به‌خوبی تبیین کرد؛ از نگاه حکماً، شعر صناعتی است که در حد ابراز احساسات بر پایه معانی و همی و صورت‌های خیالی شکل می‌گیرد.


با نگاه به کتاب المنطقِ علامه مظفر این گونه دریافت که «شعر به‌دنبال خود، تصدیقی را به‌دنبال نمی‌آورد، نوعی واکنش احساسی را در مخاطب بر می‌انگیزاند»؛ مثلاً فرد با تصور لیمو ترش، بزاق دهانش ترشح می‌شود، ترشح بزاق، نیاز به تصدیق این نکته ندارد که «من لیموترش می‌خورم»؛ این گونه کنش‌ها فقط بر پایه تصور یک صورت خیالی شکل می‌گیرد، با این حال این واکنش معرفتی، حد مطلوب برای انسان نیست؛ زیرا معرفت مطلوب برای انسان، معرفتی است که همراه با تصدیق و استدلال به مضمون آن باشد.  


تبیین این مسأله مشخص می‌کند که واکنش‌های اجتماعی که گاه، ظرفیت تبدیل به اعتراض را دارد از این قسم است، به این بیان که این واکنش بر اساس معرفت و تصدیق به موضوع و محمول بر اساس استدلال صورت نگرفته‌است، بلکه صرفاً نوعی واکنش و ابراز احساساتی است که برخاسته از تصور معانی و همی و صورت‌های خیالی است.


در جامعه کنونی که گسترش رسانه‌های دیداری و شنیداری، موجب تضعیف قدرت تفکر، استدلال و نقادی شده، در نسبت با عموم مردم به‌راحتی می‌توان با القای معانی وهمی و تصویر صورت‌های خیالی، آنها را به‌نوعی واکنش احساسی برانگیخت.


این واکنش براساس برانگیختن خشم، ناامیدی، غم یا هیجان می‌تواند باشد؛ بدون آنکه نیاز به تصدیق از روی معرفت و استدلال به محتوای القا شده به فرد باشد؛ در فتنه‌ی ترکیبی اخیر، نمونه‌های متعددی از این مسأله را می‌توان مشاهده کرد.


فحاشی، خشونت، رفتارهای سخیف و سبک‌سرانه که هیچ پشتوانه منطقی یا فکری ندارد؛ همه نوعی اعتراض است که می‌توان آن را برآمده از احساسِ بدون تصدیق دانست و فرد معترض بدون آنکه تصدیق به محتوا و یا استدلال عقلی داشته‌باشد و حتی نیازی به این مسأله ببیند، نوعی واکنش همراه با خشم و نفرت بروز می‌دهد که مبتنی بر در معرض قرارگرفتن معانی و همی یا تصویرهای خیالی است که از سوی رسانه‌ها به او القا می‌شود.


 جایگاه فرد نخبه در چنین حوادثی، همانند شمشیر دو لبه‌ای است که هم می‌تواند با تهییج و برانگیختن احساسات عموم بر این آتش بدمد و با توجه به مقبولیتی که از سوی مخاطب دارد، به این واکنش احساسی دامن بزند یا آنکه سعی کند این واکنش احساسی را به فضای شناخت و معرفت و تصدیق بکشاند و آن را اصلاح و یا با میدان خردورزی هماهنگ کند.


از این رو رسالت اصلی نخبه در چنین حوادث و واکنش‌های اجتماعی، رسالتی خطیر است؛ وظیفه‌ای که نخبه با عنوان نخبه بودن، برعهده می‌گیرد، این است که واکنش‌های احساسی را در لایه عمیق‌تر معرفتی بررسی کند و آن را به فضای تعقل و استدلال‌آوری بکشاند، همچنین با نقادی، ظرفیت‌های شناختی مغفول را در این واکنش اجتماعی فعال کند.


 در حقیقت، رسالت اصیل شخصیت نخبگانی فرد نخبه، در برابر علمکرد سلبریتی قرار دارد؛ سلبریتی، چهره معروف و مشهوری در رسانه یا فضای مجازی است که به‌واسطه شهرتی که در فضای رسانه یا فضای مجازی دارد، طرفدارانی پیدا می‌کند و نوعی هدایت و نظارت بر افکار و اندیشه آنان پیدا می‌کند؛ اما این هدایت و نظارت بر پایه استدلال و خردورزی نیست؛ بلکه عملکرد سلبریتی در حوادث اجتماعی به‌معنای تحریک عموم جامعه برای واکنش احساسی و شعرآلود به حوادث و وقایع است.


تحریک اجتماعی از سوی سلبریتی‌ها می‌تواند مثبت یا منفی باشد؛ اما به‌شکل غالب، رواج فرهنگ سلبریتی در جامعه به‌معنای تضعیف فضای نخبگانی است که آثار منفی خودش را به‌دنبال دارد و از آن جمله سلبریتی‌زدگی فضای نخبگانی است؛ به این صورت که نخبه، رسالت خود را فراموش کند و در قالب یک فرد سلبریتی دربیاید و یا آنکه فرد سلبریتی، جای نخبه را بگیرد.


مهم‌ترین آسیبی که در این فضا متوجه عموم می‌شود، نازل‌شدن سطح خردورزی و استدلال‌گرایی در کنشگری‌های اجتماعی از سوی عموم و توده افراد جامعه است؛ بنابر این هرگونه خطا در کنشگری نخبگانی، آن هم در جامعه‌ای که دست یافتن به‌مراتب عقلانیت و پیاده‌سازی برای جامعه، حیاتی است؛ یک تهدید جدی به‌شمار می‌آید.

 

تاریخ انتشار: 1402/09/16

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil