مهاجرت؛ یک پدیده پیچیده در ترازوی امید و ناامیدی. دکتر اصغر مهاجری، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، در گفت‌وگو با «فکرت»، این پدیده را در دو کفه متفاوت می‌سنجد: امید، که بیشتر جنبه آرمان‌گرایانه و آینده‌محور دارد و می‌تواند راهی به سوی فرصت‌های جدید باشد، در برابر ناامیدی که نتیجه وضعیت فعلی و دشواری‌های موجود است و واقعی‌تر به نظر می‌رسد. دکتر مهاجری با تحلیل این دوگانگی، به بررسی ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مهاجرت پرداخته و از لزوم بازنگری در سیاست‌های مهاجرتی کشور و تغییر نگرش‌ها برای بهره‌برداری بهینه از این پدیده سخن می‌گوید.

 

در ایتدار گفتگو:

اجازه دهید بر اساس این کار محوری ارزشمند شما، ابتدا یک ترازو ایجاد کنم؛ مهاجرت را ابتدا در کفهٔ ترازوی امید و سپس در کفهٔ ترازوی ناامیدی قرار دهم. لازم به ذکر است که امید، بیشتر جنبهٔ آرمان‌گرایانه و آینده‌محور دارد و برآوردی است، درحالی‌که ناامیدی، محصول وضع موجود است و لذا واقعی‌تر به نظر می‌رسد. با این وجود، قصد دارم سنجشی با ترازوی امید و ناامیدی از پدیدهٔ مهاجرت داشته باشم.

امید در فراسوی پرتوی مهاجرت

ابتدا با امید شروع می‌کنم، که در دل آن یک تشکر ویژه از کار ارزشمند شما نهفته است. امید این است که شما تابوی بحث جدی و علمی در مورد مهاجرت را می‌شکنید. همین که این تابو شکسته شود و امکان تبادل نظر فراهم گردد، اندیشه‌های گوناگون، به‌ویژه تجربیات افراد صاحب نظر، شنیده و گفته می‌شود و این، خود یک نقطهٔ امید و نویدبخش آینده‌ای روشن است. اگر بخواهم کمی اغراق کنم، می‌توانم بگویم اندیشکدهٔ شما، «فکرت»، تقریباً نمایندهٔ بخش اندیشه‌ای کشور است. بنابراین، انتظار می‌رود به دنبال شما، دیگر اندیشکده‌های فعال در حوزهٔ جمعیت و مهاجرت نیز تابوهای موجود را بشکنند و به بحث و تبادل نظر بپردازند. این خود، یک امید بسیار جدی است؛ چرا که وقتی اندیشه به جریان بیفتد، رفتارهای عاقلانه نیز به دنبال آن شکل خواهند گرفت.

امید دیگری که در حوزهٔ مهاجرت می‌توانم به آن اشاره کنم، جنس خاص مهاجرت ماست. متأسفانه، به دلیل نبود متولی مشخص در این حوزه، آمار رسمی دقیقی در دسترس نیست. اما بر اساس برآوردها، حدود ده میلیون مهاجر خارج از کشور داریم (برخی منابع این رقم را هفت میلیون یا کمتر ذکر می‌کنند). در مقابل، ما میزبان تقریباً همین تعداد مهاجر نیز هستیم. افرادی که از کشور خارج شده‌اند، ویژگی‌های خاصی دارند؛ از جمله سطح هوشی بالا، برخورداری از ثروت و تخصص‌های ویژه. ایرانیان، عموماً افرادی سخت‌کوش هستند و اگر بخش عاقل تصمیم‌گیر در حوزهٔ مهاجرت روزی بستر مناسبی برای بازگشت آن‌ها فراهم کند (همان‌طور که در دولت‌های گذشته تلاش‌های ناقصی در این زمینه صورت گرفت)، چه امیدهایی به‌وجود می‌آید؟ این افراد، سرشار از تخصص، هوش، تجربه، توان تسهیلگری و برکت هستند. بازگشت آن‌ها می‌تواند به خیزش توسعه‌ای شگرفی در کشور منجر شود. حتی بازگشت سرمایه‌های آن‌ها نیز می‌تواند تحولی عظیم در حوزهٔ سرمایه‌گذاری ایجاد کند. کشورهایی مانند ترکیه، امارات، قطر و اخیراً عمان، با جذب سرمایه‌های ما، از حضور ایرانیان بهره برده‌اند. پس، امیدواری زیادی وجود دارد که با شروع کار شما و عاقل‌تر شدن بخش تصمیم‌گیر مدیریتی، و با فراهم شدن بستر بازگشت مهاجران و نگاه مدرن به این پدیده، سرمایهٔ ایران به کشور بازگردد. این افراد، که پیش‌تر به خارج فرستاده شده‌اند، دارای دسته‌های پرپیمانی هستند و می‌توان به این کفهٔ ترازو، امیدهای بیشتری نیز اضافه کرد.

وقتی مسئلهٔ مهاجرت مطرح می‌شود و اجازهٔ شنیده شدن پیدا می‌کند، امید است که طرح‌های خوبی ارائه شود. برای مثال، در گفتگوهای قبلی شما نیز طرح‌های جالبی مطرح شده است، از جمله اختصاص نمایندگانی در مجلس به ایرانیان خارج از کشور که دل در گرو ایران دارند. هرچند لزوماً قرار نیست این طرح‌ها عملی شوند، اما موجب ارائهٔ پیشنهادهای متعددی می‌شود. مثلاً، همین حالا، با این امید که شنیده شود، پیشنهادی دارم مبنی بر ایجاد وزارت مهاجرت یا یک سازمان متولی مهاجرت که بتواند این حوزه را به شکلی ساختارمند و عاقلانه مدیریت کند. این سازمان می‌تواند از رویکرد طرد مهاجران فاصله بگیرد و به مهمانان عزیز ایرانی، با احترام بیشتری بنگرد. امید این است که واژگان و مفاهیم ما در این حوزه نیز تغییر کنند. تعاریف ما از مهاجرت باید نو شوند و واژه‌هایمان باید شسته شوند. دیگر نمی‌توان با مفاهیم کهنهٔ «مهاجر»، «مهاجرت» و «طرد» به این مسئله نگریست. واژگان نوینی مورد نیاز است که جهان نیز خواهان آن است و این می‌تواند امید فراوانی ایجاد کند؛ اما ناامیدی‌هایی نیز وجود دارد.

ما مسئلهٔ مهاجرت را درست متوجه نشدیم

ناامیدی‌ها از این قرارند که ممکن است همچنان چرخهٔ معیوب مهاجرت به روال سابق ادامه یابد و ما همچنان متولی جدی در حوزهٔ مهاجرت نداشته باشیم. سیاست‌گذاری‌های اشتباه ما در این زمینه ادامه یابد و حتی جاهایی که عملکرد خوبی داشته‌ایم، مانند ایجاد اداره کل ایرانیان در وزارت خارجه (که بعداً منحل شد) یا اداره کل اتباع بیگانگان (که با واژه‌های نامناسبی همراه است و موجب رنجش مهاجران می‌شود)، به درستی پیگیری نشود. ای کاش این چرخه همچنان ادامه نیابد.

نگرانی دیگر من، که می‌خواهم نقطهٔ عزیمت بحث‌هایم باشد، این است که چه در حوزهٔ اجرا، چه در رسانه، و چه در میان دانشگاهیان و پژوهشگران، مسئلهٔ مهاجرت به درستی بیان نمی‌شود. دلیل عدم حل مشکل مهاجرت این است که ما صورت مسئله را به درستی بیان نمی‌کنیم یا اصلاً مسئله‌ای به نام مهاجرت نداریم. بسیاری از افراد، از همین آشفتگی و بلوا در حوزهٔ مهاجرت نان می‌خورند. شاید بتوان گفت مافیاهای متعددی پشت این قضیه وجود دارند که از آن سود می‌برند و تجارت کثیفی را رقم می‌زنند. حتی مسئولین ما نیز مسئلهٔ مهاجرت را به درستی بیان نمی‌کنند. برای حل یک مسئله، ابتدا باید صورت مسئله مطرح شود. اگر بین وضع موجود و وضع مطلوب ناسازگاری وجود داشته باشد، ما دچار مسئله می‌شویم. در اینجا، بین وضع مطلوب و وضع موجود مهاجرت در ایران، ناسازگاری و تناقض وجود دارد که ساحت کشور را دچار تنش و بحران کرده است. اگر تا این مرحله هم به درستی پیش رویم، هنوز مسئله نداریم؛ باید میل به تغییر در ما ایجاد شود. این میل به تغییر، به ویژه در نزد مسئولین، وجود ندارد. وقتی این میل ایجاد شود، بر اساس شواهد و مستندات متوجه خواهیم شد که چرا افراد از کشور می‌روند و قصد بازگشت ندارند. آن‌ها به بهانهٔ آموزش، سلامت و کار مهاجرت می‌کنند و دیگر قصد بازگرداندن سرمایه‌های خود را ندارند، برخلاف دورهٔ قاجار و پهلوی. آن‌ها می‌روند که دیگران را هم ببرند. کاهش ضریب جیب در مهاجرت (یعنی کاهش موانع بین جامعهٔ مهاجرفرست و مهاجرپذیر) موجب تسهیل مهاجرت می‌شود. اگر میل به تغییر وجود داشته باشد، تازه باید بررسی کنیم که چه شده که این وضعیت به‌وجود آمده است. ما نباید دچار خودسانسوری شویم و در بیان واقعیت‌ها، علت‌های اشتباهی را مطرح کنیم؛ چرا که بیان مسئلهٔ اشتباه، به تصمیمات اشتباه منجر شده و باز هم هزینه خواهیم داد و به نتیجه نخواهیم رسید.

مهاجرت در ایران، پدیده‌ای چندبعدی و پیچیده است. ما حتی در زمینهٔ تغییرات جمعیت بر اساس مهاجرت در داخل کشور نیز با مشکل مواجه‌ایم. مهاجرت‌های داخلی، که موجب حاشیه‌نشینی می‌شوند (آمارها از ۲۵ تا ۳۵ میلیون حاشیه‌نشین خبر می‌دهند)، پدیدهٔ جابه‌جایی جمعیتی را به خوبی نشان می‌دهند؛ پدیده‌ای که به قول مایکل تودارو، مهاجر را از چاله‌ای به چاهی می‌اندازد. عدم تدبیر در مواجهه با حوادث طبیعی، جابه‌جایی جمعیت در استان‌هایی مانند سیستان و بلوچستان و گلستان را در پی داشته و مسائلی جدید به وجود آورده است. عدم توجه کافی و مدیریت صحیح، موجب ایجاد حاشیه‌نشینی گسترده در چابهار شده است، شهری که قرار است قبلهٔ توسعهٔ کشور باشد. مهاجرت‌های بعد از اصلاحات ارزی و جنگ تحمیلی، کلان‌شهرهای ما را تحت تأثیر قرار داده و این قصه همچنان ادامه دارد. مهاجرت در داخل کشور، جابه‌جایی گروه‌های اجتماعی، مذهبی و قومی را نیز شامل می‌شود و نه تنها ساختار اجتماعی فرهنگی ما را در داخل، بلکه در خارج از کشور نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.

زمانی مهاجرت هولناک می‌شود که مسئلهٔ آن را به درستی متوجه نشویم. اگر به هرم سنی جمعیت نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که مهاجرت از گروه‌های سنی خاصی (به ویژه جوانان) موجب ایجاد تورفتگی‌های عجیبی در جمعیت ما شده و امنیت ما را در آینده تهدید می‌کند و بر تامین نیروی کار، تقاضاها و درخواست‌ها و تولید و بازتولید افکار نیز تأثیرگذار خواهد بود. فرد مهاجر، نه تنها در شمارش جمعیت، بلکه به لحاظ بار فرهنگی، ارزش‌های اجتماعی، ظرفیت‌های اقتصادی و تولیدات سیاسی، معادلات را به هم می‌زند. لذا، کشوری که دچار جدی‌ترین چالش (یعنی بحران مهاجرت و تغییرات جمعیتی) است، متأسفانه هیچ سازمان متولی جمعیتی ندارد. اگر به آمار رسمی دولت هم نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که فقط ۱۶% افراد، به مهاجرت نکردن فکر می‌کنند و ۲۰% مهاجران، میلی به بازگشت ندارند.

چرا هیچ سازمان متولی مهاجرت وجود ندارد؟

وقتی با بحران مهاجرتی-جمعیتی مواجه هستیم که در آن مهاجرت به عنوان یکی از متغیرهای دقیق اندازه‌گیری رشد جمعیت مطرح است، چرا سازمانی متولی برای این امر نداریم؟ چرا بنیان‌های قدرتمند مطالعاتی در این زمینه وجود ندارد؟ و چرا همچنان در مورد مهاجرت به‌صورت مبهم و غیرشفاف صحبت می‌کنیم؟ چرا صحبت کردن در مورد مهاجرت تابو است؟ مهاجرانی که وارد کشور می‌شوند با طرد شدن مواجه می‌شوند و مهاجرانی که از کشور می‌روند با نگرانی‌های امنیتی دست به گریبان‌اند و در صورت بازگشت نگران پیامدهای آن هستند. چرا نمی‌توانیم تابوهای مربوط به بحث مهاجرت را بشکنیم؟ چرا رسانه ملی از ظرفیت‌های فکری و دانشی موجود برای بررسی دقیق و کارشناسانه مهاجرت در قالب میزگردهایی با حضور صاحب‌نظران و متخصصان استفاده نمی‌کند و به مشارکت عمومی در این زمینه توجهی ندارد؟

آیا مبانی دینی در مورد مهاجرت نداریم؟

بر اساس تجربه‌های شخصی‌ام می‌گویم؛ فردی که مسلط به چند زبان از جمله آلمانی، هلندی و انگلیسی بود و در خارج از کشور بزرگ شده بود، به دلیل دلبستگی‌های عاطفی و خانوادگی تمایل داشت به ایران بازگردد و دانش و تخصص خود را به کشور منتقل کند. او یک نیروی جوان، سالم و عضو هیئت علمی یکی از بهترین دانشگاه‌های اروپا بود. با وجود کمک‌هایی که به صدا و سیما کرد، وقتی برای استخدام وارد فرایند گزینش شد، چنان برخوردی با او شد که نه تنها از بازگشت منصرف شد، بلکه دیگر پاسخگوی تماس‌های ما نیز نبود. چرا ما همچنان واژه زیبای مهاجرت را که مترقی، رشدآور و توسعه‌طلب است، در هاله‌ای از ابهام و تابو قرار داده‌ایم؟ آیا مبانی دینی قدرتمندی نداریم که فعل «یهاجروا» را صرف می‌کند و هجرت را مبنای تغییرات جدی قرار می‌دهد؟ مگر ادبیات غنی دینی ما که امروز وارث آن هستیم، ریشه در هجرت ندارد؟ مگر بسیاری از صاحب‌نظران ایرانی به نظریه‌پردازان کشورهای توسعه‌یافته ثابت نکرده‌اند که مهاجرت‌ها موجب تمدن‌ها شده‌اند؟ چرا مانند کاستلز نمی‌توانیم کتاب‌های عصر مهاجرت را به‌طور شفاف بنویسیم؟ چرا با وجود اساتید برتر دانشگاهی و پژوهشگران متخصص، این میزگردها و گفتگوهای تخصصی در مورد مهاجرت افزایش نمی‌یابد؟ عدم بیان درست مسئله، مطالعه و پژوهش ناکافی، نتیجه‌گیری غلط و تجویز نادرست، همه از نتایج عدم توجه به این موضوع است. دانش باید کارکردهایی نظیر توصیف درست، تبیین دقیق، برآورد صحیح، پیش‌بینی معتبر و تجویز مناسب داشته باشد. یک پزشک ماهر و چیره‌دست بیماری را به‌خوبی توصیف و تبیین می‌کند، پیش‌بینی می‌کند و سپس درمان مناسب را تجویز می‌کند. مهاجرت که از هر بیماری پیچیده‌تر و پرهزینه‌تر است؛ پس چرا اجازه نمی‌دهیم بیان مسئله درستی انجام شود؟ یکی از ناامیدی‌ها در ارتباط با مهاجرت، وجود موانع در طرح درست مسئله است و باید این تابو را شکست. هیچ انگ منفی نباید به گروه‌های مهاجر زده شود. باید بررسی شود که چه بستر اجتماعی افراد را وادار به مهاجرت می‌کند و چه بستر اجتماعی آن‌ها را می‌پذیرد. در گذشته، بستر اجتماعی ایران در دوران حکومت قدرتمند شاه عباس و بخشی از صفویه، میزبان بهترین استعدادها بود. آیا ما اکنون در معماری ثامن‌الحجج محصول همین مهاجرت را نداریم؟ چرا اکنون هوش و تدبیر آن دوران را نداریم؟ یک واقعیت ساده وجود دارد که در مورد مهاجرت می‌گویم: جامعه‌ای که میدان مغناطیسی قوی برای جذب دارد و جامعه‌ای که میدان مغناطیسی قدرتمند دفع دارد؛ مانند آهنربا که دفع و جذب می‌کند، مهاجرت اتفاق می‌افتد.

ساختارهای خود را به چالش بکشیم

اگر نخبگان از کشور می‌روند، باید ساختارهای خود را به چالش بکشیم و ببینیم چه عواملی باعث این مهاجرت شده است. باید خودمان را تنبیه کنیم. زمانی شرایطی فراهم می‌کردیم که نخبگان جذب می‌شدند. باید بررسی کنیم که دیگران چه می‌کنند که جذب می‌کنند. ما ده‌ها هزار دانش‌آموز را تربیت می‌کنیم، یکی از آن‌ها در دانشگاه‌های برتر پذیرفته می‌شود و تبدیل به نیروی کار ماهر می‌شود، سپس کشورهای دیگر بدون هیچ هزینه‌ای این فرد را جذب می‌کنند. در واقع، آن‌ها بدون صرف هزینه، محصول ما را برداشت می‌کنند. به جای انگ زدن به مهاجر، باید ساختارها و سیاست‌های خود را زیر سؤال ببریم. خودمان را نقد کنیم. من در مصاحبه‌ای گفتم که چرا در استادیوم‌های ورزشی، خانم‌ها نباید حضور داشته باشند یا اگر حضور داشته باشند، با فحاشی مواجه می‌شوند. این نشان می‌دهد که چه نوع تربیت و فرهنگی در جامعه وجود دارد. ما در واقع بذر فحش را در خانه و کوچه کاشته‌ایم و پرورانده‌ایم. مهاجرت باید هشداری برای ما باشد. آقای دانشگاهی، آقای پدر، مادر دانشگاهی، مادر مدیر، آقای رئیس، آقای وزیر، چه کرده‌اید که میدان مغناطیسی شما دفع‌کننده و میدان مغناطیسی دیگران جذب‌کننده است؟ باید این شرایط را تغییر داد. ما که ادبیات این مسائل را بلدیم، چرا اجرا نمی‌کنیم؟ نگرانی من این است که شما می‌خواهید امید ایجاد کنید، این تابو را بشکنید و به دانشگاهیان بگویید نگران نباشید و خودسانسوری نکنید. حرف بزنید، من می‌شنوم، من منتشر می‌کنم و من رابطه برقرار می‌کنم با مسئول. مسئولین هم باید همین اندازه برای کشور و نظام اهمیت قائل باشند و به حرف‌ها گوش دهند و تغییرات لازم را ایجاد کنند و اجازه دهند مسئله مهاجرت درست بیان شود. خلاصه کنم؛ در کشور ما مهاجرت به درستی تبیین نشده است. ما دانشگاهیان باید با تکیه بر یافته‌های پژوهشی، شرایط علّی، زمینه‌ای و مداخله‌گر در مهاجرت را بررسی کنیم. استراتژی‌هایی را که مردم برای مهاجرت انتخاب می‌کنند را درک کنیم. پیامدهای مهاجرت مانند عدم تعادل جمعیتی و کاهش بهره هوشی را ارزیابی کنیم. همچنین باید به جذب مهاجران و استفاده از ظرفیت‌های آن‌ها توجه شود. تجربه نشان می‌دهد که از پتانسیل مهاجران به‌درستی استفاده نمی‌شود و عدم توجه به آن‌ها منجر به ایجاد تنفر و نارضایتی می‌شود. تصمیمات اشتباه در مورد مهاجران منجر به ایجاد مشکلات و تنش‌های اجتماعی می‌شود. این مسائل باید به‌صورت شفاف و بدون هیچ‌گونه پنهان‌کاری مطرح شود. اميد است با ديدگاه جديد و شفاف بتوانيم راه حل مناسبى براى مهاجرت پيدا کنيم. باید به این باور برسیم که خداوند می‌فرماید: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» پس باید تغییر را از خودمان آغاز کنیم. مافیا از عدم تمایل ما به تغییر، در حال بهره‌برداری است. این قصه پرغصه اما پرامیدی است که از مهاجرت می‌توان نقل کرد. ما دانشگاهیان بر اساس یافته‌های پژوهشی دلایل و شرایط مهاجرت را مطرح می‌کنیم. یک شرایط علّی وجود دارد که با شرایط زمینه‌ای آمیخته می‌شود و شرایط مداخله‌گر در آن دخالت می‌کند. پیامد مهاجرت برهم خوردن تعادل جمعیتی، کاهش بهره هوشی، جابه‌جایی مخزن ژن و عدم سرمایه‌گذاری بر روی مهاجرانی است که با فرهنگ، زبان و مذهب ما قرابت دارند. کارفرمای ما از نیروی کار سوءاستفاده کرده و هیچ مهربانی به آن‌ها نشان نمی‌دهد و رسانه هم ضعیف عمل می‌کند و تنفر ایجاد کرده است. تصمیم‌های اشتباه در مورد مهاجران که بخشی از جامعه ما شده‌اند باید اصلاح شود. ببینید، این مسائل باید گفته شود. امید است که چشم‌ها را بشوییم و طور دیگری ببینیم.

تاریخ انتشار: 1403/10/27

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil