ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
دکتر سید جواد طاهایی، نویسنده و پژوهشگر مسایل سیاسی و اجتماعی در یادداشتی اختصاصی برای رسانه فکرت به تبیین شاخصه ها و مؤلفه های جنگ هویتی پرداخته است؛
چرا ما؟
یک از مهمترین سوالاتی که در این ایام برای ایرانیان پیش آمده است این است که چرا فقط ما؟ چرا در میان بیش از ۲۰۰ ملت-دولت، nation-state، فقط ایران تا این حد با اسرائیل و با غرب درگیر شده است؟ آن هم با استمراری ۴۰، ۵۰ ساله؟ پاسخ پیشنهادی بنده این است که "این جنگ اخیر" از ضرورت هویت ایرانی برخاسته است، یعنی از حقیقت ایران برخاسته، خود را آشکار کرده و از ناحیة خودش برای ما و برای کل جهان ایجاب آفریده است.
در ابتدای تاریخ بشر، جنگها بر سر تکهای زمین، حریم یا هرشیء بدردبخوری بوده است. بعداً تصرف منطقه و شهر و... پیش میآید و بعدها اهداف جنگ گسترش بیشتری پیدا کرده و پایتختها و خاندانها و حکومتها و.. و نهایتا با جنگ جهانی دوم قارهها موضوع جنگ شدهاند. یعنی به لحاظ سیاسی تعیینِ تکلیف شدن موضوع تقسیم قدرت و حوزة نفوذ. اما روند گسترش جنگ حتی از تصرف قارهها هم فراتر رفته است. از حدود دهه هفتاد میلادی برخی از نونیچهایها مانند ژیل دلوز، آلن بدیو، ژان بودریار و بعضی از این مارکسیستهای اخیر مثل آنتونیو نگری و مایکل هارت فهمیدند که سرمایهداری میخواهد تسلطش را نه فقط بر قارهها، بلکه بر جهان تحکیم بکند؛ یعنی طبقة مسلط بورژوازی نه فقط همة مناطق جهان و بلکه ذهن و عقول انسانها، احساسات و عواطفشان، نحوة قضاوت و ارزشگذاری نسل در نسلِ آنها و اساسا دانایی بشر را در دست گرفتند. سلطهای بر جهان بوجود آوردند که نرم و تدریجی اما خیلی کارآمد و فراگیر بود؛ یعنی سلطه را به عرصة ناخودآگاه ملتها برده و فاتحین جنگ با خلاقیت، کلامآفرینی و ابزارهای نرم، مالک اذهان جهانیان شدند؛ ذهن جهان را مهندسی کرده و ازاینطریق مالک تقریباً همه چیز جهانیان شدند. این مساله چیزی فراتر از تملکِ واقعیت جهان است.
اکنون که جمهوری اسلامی علیه صهیونیزم (که فراتر از دولت اسرائیل است) بپا خاسته و با آن میجنگد، درواقع جز این نیست که میخواهد نه حتی جهان واقع، بلکه ذهنیت جهانی و یا جهان ارزشها را از دست بورژوازی غربی خارج کند. در اینجا سؤالی درباره ایران پیش میآید که مگر ایران چیست که دارد چنین عملکرد جهانی را انجام میدهد؟ مگر ایرانیان چه کسانی هستند که با نهایت مدرنیته به جنگ برخواسته اند؟
قبل از جواب به این سؤال به عنوان مقدمه باید ذکر کنم که انقلاب ایران به مدرنیته وحدت سیاسی اعطا کرد و کلّ مدرنیته را واحد کرد، انقلاب ایران مدرنیته رو حاضربهیراق و آمادة عمل سیاسی کرد. انقلاب ایران به مدرنیته و غرب، و مشخصاً به رهبران سیاسی غرب، حساسیتِ به هستیِ خود و بدنبال آن آگاهی سیاسی به غرب بخشید.
ما چه هستیم؟
و اما بحث از چیستی ایران؛ اهمیت ایران از این گزارة منطقی شروع میشود که فقط یک موجود که همعرض و همتای یک قدرت جهانی باشد، میتواند با آن همآوردی داشتهباشد. یا بعبارتی، هر امری که جهانی باشد، داعیههای جهانی هم از آن صادر میشود، ولو بظاهر ابعاد حجیمی نداشته باشد. انقلاب اراده جمعی ایران برای مقابله با غرب بوده و در واقع همین مساله هویت و چیستی ایرانیان را نشان میدهد.
اما عظمت ناگزیر به دشمنی میانجامد. چون ایران دشمنان بزرگ دارد پس خودش هم بزرگ است. چون ایران بزرگه و مهم است پس ایرانی هم بزرگ و مهم است. لذا فرد ایرانی باید علائق و اشتغالاتش هم بزرگ و خطیر باشد، انقلاب ایران و دولتهای بزرگی که با آن دشمن شدند، ثابت میکند که آدمی با علائق حقیر (خور و خواب و تولید مثل و تفریحات حقیر و...) اصلاً ایرانی نیست، چون درحدی نیست که دشمنان بزرگ داشته باشد. تجربه نشانداده معیار ایرانیت، داشتن دشمن بزرگ است.
این تحرک جدید ایران که در مقیاس جهانی است، نیروی خود را از جغرافیا و تمایز سوقالجیشیاش یا از درون تجربیات تاریخ معاصرش و حتی از نیروی شعر و عرفان و ادبیات و زبان فارسیاش نگرفته بلکه این بازیگری کنونی ایران مولود آن اصل نخستین سازندة ایران هست که در ادامه خواهم گفت. دراساس و در اصل، این ایرانی که ما در این مدت جنگ دیدیم، باطنش سیاسی نیست اجتماعی است؛ ولی حتی اجتماعی هم نیست، بلکه فلسفی تاریخی میباشد؛ باطن ایران، اصل نخستینِ سازندة ایران عبارت است از این نظریه خیلی متهورانه که ما (ملت ایران) در هر دورهای از تاریخمان میتوانستهایم و امکانش را داشتیم که سخن خدا را، از آسمان به زمین بیاوریم و آن را در قالب یک دولت مقدسِ ایرانی، زمینی اش بکنیم؛ و در نهایت جهانیاش هم بکنیم. یعنی اراده به دنیوی کردن حقیقتِ نهاییِ جهان درقالب یک سیاست مقدس. چنین ارادة جسورانهای محصول تمدن ایرانی نیست، بلکه سازندة تمدن ایرانی است؛ سازندة خود ایران است.
لذا با توجه به این مقدمات ایران و غرب دو واقعیت جغرافیایی نیستند، دو مکتب یا تمایل جهانیاند؛ دو مکتب فکری در تاریخ بشرند. تاریخ بشر حاوی دو گرایش اصلیِ مادهگرایی و معنویتخواهی بودهاست. و هر کدام از این دو گرایش اصلی هم ویژگیهای تمدنیِ خاص خودشان را آفریدهاند که کاملاً متمایز و ضد همدیگراند. متصدیان این دو تمدنِ اصلی هم در طول تاریخ، تمدن ایرانی و تمدن هلنی بودهاند و بازیگر سومی وجود نداشتهاست. ایران حسب نظر مستشرقینِ اروپایی، خاستگاه امر شهودی در سراسر جهان و سرزمین ظهور امر دینی در مقیاس بشری بوده است. تمدن ایرانی در اصل با جهانگرایی معنوی شروع شده و با همان هم ادامه حیات داده است. درست مثل دولت روسی که با جهانگرایی ارضی شروع شده و با همان خصلت هم ادامه حیات داده یا دولت آمریکایی که با گسترش تجاری شروع شده و در همان مسیر هم ادامه حیات داده است.
تمدنی که متکی بر امر شهودی- قدسی یا ایدة مطلق باشد، ذاتاً متضاد با تمدن غیرخودش هست؛ چون دو تمدن حاوی بذرهایِ نقد همدیگرند. حتی اگر فرض کنیم جنگی صورت نگیرد، حالت جنگ بوجود خواهد آمد و بقول هابز حالت جنگ، جنگ است. یعنی این دو تمدن معارضِ دنیاگرا و معناگرا، حتماً از بطن خودشان فرهنگهای معارض میآفرینند و فرهنگهای معارض، ارادههای سیاسی معارض را ایجاد میکند. تعارض بین دو تمایل اساساً مادی و اساساً معنوی، نمیتواند که استعداد شدتیابندگیِ در آینده نداشته باشد و به جنگ منتهی نشود.
حقیقت نبرد نهایی
حال که خاستگاه این جنگ ۱۲ روزه بین ایران و غرب آشکار شد، ما میتوانیم حقیقت این جنگ را بهتر بفهمیم. نیچه میگفت وقتی خاستگاه معناها و ارزشها روشن شود، بهتر قابل فهم خواهند شد، چرا که آنها به اموری زیسته و تجربهشده تبدیل شدهاند. اکنون که به تعارض تشدیدشوندة بین امپریالیزم معنویِ ایران با امپریالیزم عقلیِ انسانمحور تمدن غربی، نگاه میکنیم، میفهمیم که یک جنگ بزرگ و نهایی بین ایران و غرب، از ابتدا مقّدر بودهاست. این جنگ از گذشتة ایران و غرب برخاسته، اما قرار است آیندة ایران و غرب را شکل بدهد.
پس این جنگ فعلی، جنگ مادر است؛ یا قدرت کامل غرب را اعاده کرده، بلکه تاریخ غرب را به یک اوج بیسابقه خواهند رساند. یا برعکس، جهانگراییِ بالقوة هویت ایرانی را اجرایی خواهد کرد. یعنی فرهنگ قضاوتگر اخلاقی ایران را موضوع یک سیاست جدید جهانی خواهد کرد.
اگر ایران شکست بخورد صرفا زوال سیاسی ایران نیست، بلکه محتوای تاریخ ایران که فراخوان اخلاقی به استعلا از ایجابات طبیعت است نیز خواهد مرد، و محتوای تاریخ ایران که یکی از دو میراث اساسی بشریت یعنی معنویتخواهی هست، نیز خواهد مرد.
هیچیک از جنگهای قبلی جهان، جنگ مادر نبودند چون که هیچکدام پای حیات و ممات واقعیتهای چندهزار سالة باستانی را به وسط نکشیدهاند، بلکه همهشان، همة جنگهای بزرگ در سراسر تاریخ، مقدمه این جنگ مادر بودهاند. در نتیجة این جنگ، یعنی در نتیجة فروپاشی عالیترین دولت یهودی یا سقوط آخرین شکل و حتی عالیترین شکل دولت ایرانی، منطق جنگها در تاریخ جهان به پایان خواهد رسید. البته جنگها باز هم تا دیرزمانی رخ خواهند داد، چون یکی از دو طرف جهانیِ مغلوب در منطقهای که هنوز براش باقی مانده، مقاومت هایی خواهند کرد. اما منطق جنگ یا انرژی سازندة جنگ به پایان خودش خواهدرسید. و بعد از این جنگِ مادر، صلح مادر برقرار خواهدشد.
تاریخ انتشار: 1404/05/12
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.