ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
محمدعلی فارسی، مستندساز برجسته، در گفتوگویی صریح با رسانه "فکرت" به تحلیل عمیق موضوع مهاجرت پرداخته است. او از تجربیات شخصی و حرفهایاش در بازنمایی چالشهای مهاجران ایرانی، از سردرگمی هویتی نسلها تا مشکلات اجتماعی و فرهنگی در کشورهای مقصد، پرده برمیدارد. این گفتگو، از مستند «مهاجران» تا دغدغههای نخبههای ایرانی، تصویری واقعگرا از هجرت و پیامدهای آن را ارائه میدهد.
مهاجرت در قاب مستند: بازنمایی تجربههای تلخ و شیرین هجرت
من سالهاست در زمینه مستندسازی کار میکنم، اما در رابطه با موضوع مهاجرت که شما انتخاب کردید، باید صادقانه بگویم که نه کارشناس این حوزه هستم و نه نظر خاصی دارم. این پروژه برای من بیشتر نوعی ادای دینی بود. سالها پیش، پیش از ساخته شدن مستند «مهاجران»، آقای آوینی مجموعهای به نام «سراب» ساخته بود که موضوع آن مهاجرت بود. این پروژه در واکنش به موج عظیمی از مهاجرتها که از اواسط جنگ شروع شده بود و تا پایان جنگ ادامه داشت، شکل گرفت.
در آن دوران، بهویژه پس از پایان جنگ، مهاجرتهای گستردهای آغاز شد، اما شرایط رسانهای و رسانههای جمعی که امروز داریم، اصلاً وجود نداشت. در آن زمان حتی ماهواره و شبکههای مدیا به شکلی که امروز شاهد آن هستیم، در دسترس نبود. خاطرم است که در آن دوران، مهاجران ایرانی در کشورهای مقصد، به خصوص در ژاپن، با مشکلات روانی و فقر دست و پنجه نرم میکردند. وقتی حجم زیادی از افراد از یک کشور به کشور دیگر مهاجرت میکنند و رفتارهای غیرمتعارف از خود بروز میدهند، نگاه جمعی جامعه مقصد به مهاجران تغییر میکند، و این موضوع بهویژه در ژاپن ملموس بود. در آن دوران، برخی از رستورانها و مغازههای ژاپنی تابلوهایی نصب کرده بودند که روی آنها نوشته شده بود: "ورود سگ ـ ایرانی ممنون". این امر نشاندهنده تأثیر منفی مهاجران ایرانی بر جامعه آنجا بود.
این مجموعه در زمانی که ساخته شد، بسیار جذاب بود و مخاطبان زیادی پیدا کرد. آوینی، با همکاری سفارشدهندگان که بخشی از آنها از اداره اطلاعات بودند، برای ساخت این مجموعه تلاش میکرد. در آن زمان، شبکههای کوچک و مستقل ایرانی که به آنها «شبکههای لسآنجلسی» گفته میشد، در حال فعالیت بودند. فیلمهای این شبکهها بهصورت VHS وارد کشور میشد و در اختیار آوینی قرار میگرفت.
آوینی قصد داشت مجموعهای بسازد که هم تبعات مهاجرت را نشان دهد و هم این که اگر کسی تصمیم به مهاجرت میگیرد، باید شرایط و قواعد خاصی را رعایت کند. او ابتدا به مشکلات و مصائب مهاجران پرداخته و سپس قصد داشت در فاز دوم به علتهای مهاجرت بپردازد، مانند شرایط داخلی کشور که باعث افزایش شوق به هجرت میشد. اما به دلیل مخالفت سفارشدهندگان که نمیخواستند خود را نقد کنند و ترجیح میدادند که فقط جنبههای مثبت مهاجرت نمایش داده شود، آوینی نتوانست مجموعه را تکمیل کند و پروژه نیمهکاره ماند. قرار بود این مجموعه ۲۶ قسمتی باشد، اما تنها ۱۲ یا ۱۳ قسمت ساخته شد و پس از آن، آوینی پروژه را رها کرد.
پس از مدتی، ما به عنوان تیم تولید مستند، تصمیم گرفتیم که این پروژه را ادامه دهیم. گروهی از وزارت امور خارجه برای ما اسامی و اطلاعاتی از ایرانیان خارج از کشور فراهم کردند و حتی با برخی از آنها تماس گرفتند تا بتوانیم بهطور جامعتر به موضوع مهاجرت بپردازیم. این پروژه برای ما تجربهای عجیب و غریب بود، چرا که هم مسائلی تلخ و هم شیرین داشت. برخلاف تصور اولیهمان، این مستند با بازتاب گستردهای مواجه شد و مخاطبان زیادی بهویژه از میان جوانان واکنشهای مثبتی نشان دادند. در شرایطی که تلویزیون معمولاً پخشهای خود را بهطور منظم و با یک زمان خاص انجام نمیدهد، این مستند بهقدری برای مخاطب اهمیت داشت که آنها پیگیر زمان پخش آن میشدند.
در نهایت، پیام کلی این مجموعه این بود که هیچکس هجرت را تقبیح نمیکند. هجرت میتواند خوب باشد، به شرط اینکه شرایط و قواعد آن رعایت شود. مهاجرت صرفاً به دلیل تنگ بودن فضا در کشور خود، نمیتواند راهحلی برای مشکلات فردی باشد. بسیاری از کسانی که مهاجرت کردند، بهویژه در دهههای گذشته، با مشکلات زیادی مواجه شدند و حتی شرایط بدتری از آنچه در کشور خود داشتند، در کشورهای مقصد پیدا کردند. در زمان ساخت این مستند، حدود ۶۰ درصد از کسانی که مهاجرت کرده بودند، با همین نوع مشکلات مواجه بودند.
دایه بهتر از مادر؟ روایت نسلی که بین دو هویت سردرگم است
در ایران، حتی اگر پستترین شغل را داشته باشی، هنوز ایرانی هستی و شهروند درجه یک به حساب میآیی؛ اما وقتی در یک کشور بیگانه میروی، اگر همان شغل پست را به تو بدهند، که عمدتاً ایرانیها در این دسته از مشاغل قرار میگیرند (کارهای خدماتی، ساده و کارگری)، برخورد و نگاهی که به آنها داریم، همان نگاه را دیگران هم به ما دارند. در بهترین موقعیت، شاید یک درصد از مهاجرین ایرانی بتوانند واجد شرایط شهروند درجه یک در آن کشور شوند. این افراد باید بسیار بزرگ و نخبه باشند تا به این درجه برسند؛ مثل پروفسور رحمانزاده، پروفسور سمیعی، پروفسور شکیبا و کسانی که واقعاً در سطح جهانی نخبهاند. اما حتی این افراد هم در ظاهر ممکن است شهروند درجه یک به حساب آیند؛ در عمل، اوضاع فرق دارد. نسل بعدی این افراد چه خواهند شد؟
یادم است که در میان مهاجرین، پسر پروفسور رحمانزاده و پسر پروفسور سمیعی را میشناختیم که تقریبا پا جای پدرانشان گذاشته و موقعیت اجتماعی خوبی پیدا کرده بودند؛ اما خودشان نمیدانستند که کجا هستند. چرا که مهاجرت به این صورت نیست؛ شاید کسی که به عنوان نفر اول مهاجر وارد یک کشور میشود، هنوز به وطنش تعلق خاطر داشته باشد، اما نسل بعدی او چه؟ برای نسل بعدی، وطن تبدیل به یک خاطره دور خواهد شد. بهعنوان مثال، از پسر پروفسور رحمانزاده پرسیدم که اگر تیم ایران با تیم آلمان بازی کند، کدام طرف را دوست دارد که برنده شود. او گفت: «این یک پارادوکس است. ایران مادری است که من هیچگاه ندیدمش، اما دایهای داشتم که برایم سنگ تمام گذاشت و هوای من را داشت؛ من نمیدانم باید طرف کدام یک را بگیرم.» وقتی از او پرسیدم که اگر بین ایران و آلمان جنگ شود، کدام طرف را میگیرد، جواب واضحی نداشت. اینها سوالاتی بودند که نسل دوم مهاجران پاسخی برای آنها نداشتند.
مهاجرت به یک کشور بیگانه به معنای سفر به دنیایی جدید است. اینطور نیست که مانند رفتن از شرق به غرب یک کشور، هنوز با همان نشانهها و هویتهای خود روبرو باشی. مهاجرت واقعی، تغییر عالم است. وقتی به یک کشور بیگانه میروی، بهنوعی وارد دنیایی دیگر میشوی و در این عالم جدید، دیگر آن آدم اولی یا ایرانی اولی نخواهی بود.
بسیاری از کسانی که مهاجرت میکنند، در ابتدا با تعلقات عاطفی به کشور خود میروند، با این امید که روزی به وطنشان بازگردند. بسیاری از این افراد، بهویژه کسانی که در سنین پایینتر مهاجرت میکنند، هنگام مواجهه با فرهنگ و محیط جدید، دچار سردرگمی میشوند. سنین نوجوانی و جوانی، زمانی است که شخصیت فرد در حال شکلگیری است و مهاجرت در این سنین میتواند تاثیرات عمیقی بر هویت فرد بگذارد. بسیاری از افراد حتی زمانی که در سنین بالاتر به مهاجرت میپردازند، بهویژه پس از مقطع لیسانس، متوجه میشوند که بسیاری از تجربیات و آموزههایشان در کشور مقصد متفاوت از آن چیزی است که در ایران آموختهاند. برای مثال، یکی از فیزیکدانان جوان کشورمان که در دانشگاه شریف جزو نفرات اول بود، وقتی به ایتالیا رفت، متوجه شد که اطلاعاتی که در ایران آموخته بود، در مقایسه با پیشرفتهای علمی دنیا بسیار مبتدی است. بهعبارت دیگر، وقتی به خارج از کشور میروی، ممکن است از صفر شروع کنی و آن چیزی که در کشور خود آموختهای، بهنظر ناقص و ابتدایی بیاید.
این وضعیت در برخی رشتهها، بهویژه در حوزههای پیشرفته مانند ژنتیک، برای بسیاری از مهاجران ایرانی صادق است. افرادی که بعد از تحصیل در کشور خود به کشور دیگری مهاجرت میکنند، پس از گذراندن سالها تحصیل و تحقیق، متوجه میشوند که در بازگشت به کشورشان، نمیتوانند آنطور که باید و شاید از تجربیاتشان استفاده کنند. یکی از دختران مهاجر کشورمان که در رشته ژنتیک تحصیل کرده بود، پس از بازگشت به ایران با مشکلات فراوانی روبرو شد. او که در دانشگاههای معتبر خارج از کشور تحصیل کرده بود، متوجه شد که دانش و تحقیقاتی که در خارج از کشور آموخته بود، در ایران هیچ جایگاهی ندارد و برای ادامه فعالیت علمیاش مجبور به ماندن در خارج از کشور شد.
در این میان، بسیاری از جوانان مهاجر که به امید شرایط بهتر به کشورهای غربی میروند، ممکن است با مشکلات اقتصادی و اجتماعی جدیدی مواجه شوند که در کشور خودشان تجربه نکردهاند. اینگونه افراد اغلب درگیر فرآیندهای پیچیده و پرهزینه اخذ ویزا میشوند و در نهایت متوجه میشوند که مهاجرت تنها بهمعنای تغییر موقعیت جغرافیایی نیست، بلکه با چالشهای بسیاری همراه است.
در نهایت، رسانهها میتوانند نقش مهمی در آگاهیدهی به کسانی که قصد مهاجرت دارند ایفا کنند. آگاهیدهی درباره شرایط واقعی مهاجرت و چالشهای آن، بهویژه برای نسل جوان که علاقه زیادی به مهاجرت دارند، ضروری است. نخبههای ایرانی که در خارج از کشور موفق بودهاند نیز باید در رسانهها حضور داشته باشند و تجربیاتشان را به اشتراک بگذارند تا دیگران بتوانند تصمیمات بهتری بگیرند.
پروفسور سمیعی: از نگاه ماتریالیستی تا لمس انسانی رسانه ایرانی
ماجرا از زمانی شروع شد که تصمیم گرفتیم گزارشی درباره پروفسور مجید سمیعی، جراح برجسته مغز و اعصاب، تهیه کنیم. ارتباط با ایشان کار سادهای نبود. در ابتدا، با واسطهای موفق شدیم ایشان را متقاعد کنیم که دیداری داشته باشیم. روزی که برای ملاقات رفتیم، تیم ما شامل چهار نفر بود؛ ظاهری ساده و بیپیرایه داشتیم. نگاه پرسشگر پروفسور اولین واکنش او بود: "تیمتان چند نفر است؟" گفتیم: "همینهایی که میبینید." او با کمی تعجب گفت: "شما چهار نفر میخواهید راجع به من فیلم بسازید؟"
توضیح دادیم که قصد ساخت فیلمی کامل درباره ایشان نداریم، بلکه یک گزارش برای تلویزیون ایران است تا مردم با افتخارات کشور بیشتر آشنا شوند. اما واکنش او صریح و کمی سرد بود. با اشاره به مستندی که شبکه آلمانی ZDF با تیمی ۵۰ نفره و در طی دو سال درباره او ساخته بود، گفت: "آنها فیلمی ساختند که حتی من از آن خیلی راضی نبودم؛ حالا شما چه میخواهید با این تعداد نفرات و در سه روز انجام دهید؟"
با این حال، پذیرفت که به مدت سه روز امکان تصویربرداری در بیمارستان را به ما بدهد، اما شرط گذاشت که هرآنچه ساخته میشود، ابتدا توسط خودش تأیید شود. ما نیز با این شرط موافقت کردیم.
در طی این سه روز، تصاویر محدودی از اتاق عمل و چند مصاحبه ضبط کردیم. برای تکمیل کار، بخشی از فیلمهای مستند قبلی او را که اجازه گرفته بودیم، استفاده کردیم. پس از اتمام پروژه، فیلم را به آدرسی که خودش داده بود، ارسال کردیم.
مدتی بعد، از سفارت آلمان با ما تماس گرفتند و گفتند پروفسور سمیعی درخواست صحبت با ما را دارد. ابتدا نگران بودیم که شاید او از نتیجه کار راضی نباشد. اما وقتی تماس برقرار شد، با لحنی گرم گفت: "سلام فرزندان هنرمند کشورم." او از فیلم رضایت کامل داشت و فقط اصلاح کوچکی در تاریخ یکی از رویدادها خواست. سپس با عبارتی خاص گفت: "میدانید فرق شما با تیم ZDF چیست؟ آنها من را بنز دیدند، اما شما من را انسان دیدید."
پس از پخش این برنامه در ایران، بازخوردهای بسیار مثبتی از مردم دریافت شد. مدتی بعد، پروفسور سمیعی در تماسی دیگر با ما گفت: "این ملت عزیزم تأثیری عمیق بر من گذاشتهاند. با خود عهد بستم پروژهای مشابه آنچه در آلمان انجام دادهام، در ایران هم اجرا کنم."
اندکی بعد، او به ایران آمد و در بیمارستان میلاد تهران، مراسمی باشکوه برای استقبال از او برگزار شد. این بازگشت، نقطه عطفی در ارتباط او با ایران بود و برنامههای پزشکی و علمی بسیاری به دنبال داشت.
این تجربه نشان داد که حتی یک برنامه ساده تلویزیونی، اگر صادقانه و با نگاهی انسانی ساخته شود، میتواند تأثیری بزرگ بر افکار عمومی و حتی تصمیمات بزرگمردانی مانند پروفسور سمیعی بگذارد. این قدرت رسانه است؛ پلی میان دلهای مردم و افتخارات ملی.
تاریخ انتشار: 1403/11/01
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.