ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
اشاره: در پی ادعاهای حجت الاسلام محمدتقی اکبرنژاد درباره حکومت اسلامی و اتفاقاتی که در مسیر انقلاب افتاد و حرام دانستن تصمیمات امام خمینی(ره) و بعد از دومناظره ای که با حجت الاسلام دکتر رهدار انجام داد، رسانه فکرت مناظرهای بین وی و حجت الاسلام سلمان رئوفی با موضوع نسبت استراتژی سیاسی انبیا با سیاست راهبردی جمهوری اسلامی برگزار کرد تا بتواند ادعاهای اکبرنژاد را بهصورت علمیتری مورد نقد قرار دهد.
مشروح کامل این مناظره را مطالعه میکنید.
مجری: بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمنِ ٱلرَّحِیمِ. موضوع مناظرهای که در خدمت آقای اکبرنژاد و آقای رئوفی هستیم، نسبت استراتژی سیاسی انبیاء با سیاستهای راهبردی جمهوری اسلامی است. آقای اکبرنژاد دو تا مناظره داشتند با آقای رهدار و مباحثی را ارائه دادند. به خواست خود آقای اکبرنژاد، آقای رئوفی شروع میکنند و طرح بحثی دارند نسبت به موضوعاتی که آقای اکبرنژاد داشتند. آقای رئوفی در خدمت شما هستیم. در حد ده دقیقه ارائه بحث داشتهباشید.
رئوفی: بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمنِ ٱلرَّحِیمِ. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی. عرض سلام دارم خدمت بینندگان و شنوندگان، کسانی که بعداً ما را میبینند و کسانی که حاضر هستند. خصوصاً دوست قدیمی ما، برادر بزرگوار، حاج آقای اکبرنژاد که ما سوابق رفاقت داشتیم. البته خیلی وقت است که خدمت ایشان نرسیدهایم.
سه اشکال مهم به اصلیترین حدیث مورد استدلال اکبرنژاد
به ذهنم رسید که آن سؤالاتی که به ذهن میرسد نسبت به نظریهای که ایشان مطرح میکنند را خدمتشان عرض کنم. به نظر بنده میشود در سه قسمت اصلی این سؤالات را مطرح کرد. یک مسأله در مورد روایتی است که ایشان شاهد آوردند. چون ایشان تأکید دارند که بحثها اجتهادی است. نکتهای که هست این است که، روایتی که ایشان شاهد آوردند و در آن اول از امامرضا (ع) مطلبی آمده است؛ در آن روایت، بحث حافظاً لِنَفسه ندارد، که ایشان تأکید دارند و بعد از این بحث هم تنش زایی یا عدم تنش زایی را برداشت میکنند. اشکال اول: در آن روایت مالِکاً لِنَفسه است و حافظاً لِلِسانه ندارد. خب اینیک مطلب دیگری است. اگر شما یک روایتی را وسط گذاشتهاید و انقدر محکم دارید همهچیز را به آن بر میگردانید؛ این روایتی که شاهد شما است، این بحث نیست. آن روایتی که حافِظاً لِلِسانه دارد، صدر روایت و نکته شاهد ایشان را ندارد. چکار میخواهید بکنید؟ اینها دو روایت هستند یا یک روایت؟ آن روایت مالِکاً لِنَفسه حداقل شاهد شما نیست.
اشکال دوم: یک نکته دیگری که هست و بنده مقداری تعجب کردم این است که در اصول کافی اگر دوستان ببینند، مرحوم کُلینی (ره) یک ظرافتی به خرج دادهاند. اگر امامی بخواهد مطلبی را از امام دیگر نقل کند، ایشان میگویند: "قالَ". مثلاً در همین روایت اگر امامرضا (ع) به امامباقر (ع) یا امامصادق (ع) استناد کردهبودند، ایشان روایت را اینگونه میآوردند: "قالَ قالَ ابوجعفر (ع) ". ولی در اینجا اینگونه نیست و آمده است: "قالَ". اتفاقاً شارحان گفتهاند که این نظر خود کُلینی است که ذیل این روایت آوردهاست. بنده نگاه هم کردم و جستجوی کامپیوتری هم کردم، این مطلب خیلی شاهد است. ما چند صد روایت داریم که آمده است: "قالَ قالَ" و شاید چند روایت هم داریم که آمده است: "قالَ"، که کُلینی این را ربط گذاشتهاست که من دارم این را ذیل این روایت، شاهد میآورم. این موضوع کار را برای ایشان خیلی سخت میکند و به نظر بنده یک بیدقتی شده که به این روایت استناد شدهاست.
اشکال سوم: یک نکته دیگری که در این روایت است این است که؛ ما میخواهیم ظهور بگیریم. ما یک ظهور عام، ظهور نوعی داریم و ممکن است یک ظهور را هم بگوییم که خواص درک میکنند. ما در اینجا حافظاً لِلِسانه را هم بپذیریم؛ اگر شما این را چه به مردم و چه به متخصصین بدهید، کسی از این برداشت تنشزایی نمیکند، پس چجور ما همچین برداشتی کردیم؟ که نه عرف عام و نه عرف خاص، این برداشت را تأیید نمیکنند. اینیک نکته بود. یک نکته دیگری است که ایشان میگویند: "من این روایات را عقلی میدانم و عقل این را تأیید میکند".
اشکال به نادیده گرفته شدن آیات و روایات جهاد در استراتژی مورد ادعای اکبرنژاد
واقعاً برای بند سؤال شد که ما شش هزار و ششصد و خوردهای آیه، چند ده هزار روایت داریم و صد و ده جلد بحارالانوار داریم؛ شما میفرمایید: "من آمدهام نقاط اشتراکی را گرفتهام و بعد درآوردم این سه تا است: عارفاً لِزَمانه، مُقبِلاً عَلی شانه و حافِظاً لِلِسانه". اگر به این سه لفظ باشد، اگر شما بگردید، اصلاً اینطور نیست. اگر به معنا باشد، باز هم اگر بگردید اینطور نیست. اگر به آیات قرآن و روایات باشد، قرآن میگوید: «رُبُعٌ فِینَا وَ رُبُعٌ فِی عَدُوِّنَا وَ رُبُعٌ سُنَنٌ وَ رُبُعٌ...». چطور شما آمدهاید اشتراک گیری کردید که در این اشتراک گیری، ما فقط یک امام داریم و تمام. اگر به قرآن بگیریم، بعضیها گفتهاند ششصد آیه جهاد داریم. شما چطور اشتراک گیری کردید که حتی یک آیه از آن ششصد آیه در این در نمیآید. بنده نگاه کردم، بعضیها گفتهاند که دویست آیه در مورد مردم داریم. مردم در این چیزی که شما چیدهاید و میگویید استراتژی، کجا هستند؟ این هم یک نکته عجیبی است. بعضی برداشتهای عجیب دیگری ایشان داشتند که بنده واقعاً تعجب کردم. مثلاً ایشان میگویند: "عارفاً بِزَمانه"، بعد میآیند راجعبه جغرافیا و مکان توضیح میدهند! هر طور که ما حساب کنیم، زمان و مکان دو چیز کنار هم هستند و شما آمدید و همه را دارید میبرید در "عارِفاً بِزمانه". از این چند هزار آیه و چند ده هزار روایت، چطور شدهاست که انقدر ما آمدهایم کوچک اشتراک گیری کردیم؟! بعد هم میگوییم که اینها عقلانی است، اینها عقل سیاسی است!. خیلی اشکالات میشود گرفت. مثلاً ایشان فرمودند: "جَوامِعُ الکَلِم". ما یک روایتی داریم که خود آن روایت سند ندارد. صدوق در یک بابی بعضی از روایات را آورده و گفتهاست که اینها جوامِع الکَلِم است. چطور شما استناد میکنید و میگویید: "تمام استراتژیها، استراتژی سیاست داخلی در این است، استراتژی سیاست خارجی در این است"!.
عدم توجه اکبرنژاد به روایات متعارض درباره استراتژی مورد ادعای خودش
بنده از حرفهایشان حداقل این دو را برداشت کردهام. در دنیای امروز استراتژی سیاست داخلی و خارجی را یکجور دیگر میسنجند. شما چجور عقلانیت و اجتهاد به خرج دادهاید که چند صد آیه و چند ده هزار روایت، همه بر کنار هستند. روایات متعارض این روایت چیست؟ بنده نمیدانم که برادر بزرگوار حوصله کردهاند بعضی از نقدهای ما را ببینند یا خیر. شما روایتهای متعارض با این را میخواهید چکار کنید. این روایت یک روایت حداکثر مستفیض است و روایت متواتر نیست. بعد ما اینهمه روایات و آیات این را کنار بگذاریم. خیلی برای بنده عجیب بود. بنده هر چقدر بالا و پایین کردم این چند مسأله را نمیدانم که اصلاً ایشان چگونه میخواهند این را جواب بدهند! چطور میگویند که من از این روایات و آیات این را بیرون کشیدهام؟! نه روایات و نه آیات، برداشت ایشان را تأیید نمیکنند.
اشکال دیگر: روایت مورد استناد اکبرنژاد اخلاقی است نه سیاسی
ما خیلی خیلی بخواهیم مماشات کنیم و این روایتی که در اصول کافی در ابواب سیاسی نیامده و نوعاً روایت را اخلاقی برداشت کردهاند. حتی اضافات که این روایت در بعضی از جاهای دیگر دارد، بحث اخلاقی است. چجور شما به این روایت میگویید "روایت عقل سیاسی"!. خیلی عجیب است. یا میفرمایید: "ما این را به دنیا ارائه بدهیم، خیلی استقبال میکنند". اینها یک چیزهای معمولی در سیاست است. هر کسی باید حد و زمان خود را بشناسد. اینها چیزهای فوق عادی نیست. اگر ایشان میآمد از کاری که امامحسین (ع) کرده است، یک استراتژی سیاسی را که تا به حال برداشت نشده است را مطرح میکردند و میگفتند که معصومین این را به ما یاد دادهاند. یا مثلاً از آیات. اینها چیزهای معمولی است. شما چطور این مطالب را میفرمایید؟ اینها واقعاً برای بنده سؤال است.
مجری: آقای اکبرنژاد، ایرادی که آقای رئوفی داشتند در مورد شاهد مثالی بود که شما از روایات آوردهبودید. اگر شما ناظر به صحبت ایشان جوابی دارید بفرمایید.
پاسخ اکبرنژاد به اشکال اخلاقی بودن حدیث
اکبرنژاد: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم. الصلاه و السّلامُ عَلی سی دنا وَ نَبیِّنا آبی القاسِمِ اَلمُصطَفی مُحمَّد اَهلِ بَیتِه الطیبین الطاهرین. صلِّ علَی اَلتّائِب عَلی اَعدائِهِم أجمَعِین. کار شما ستودنی است. شما دارید بحث را از کوچه و بازار جمع میکنید و علمی میکنید. بنده خیلی از شما ممنونم. امّا نسبت به آن بیانی که حاجآقا داشتند، بنده یک توضیحی بدهم. کتاب "فکر میکنی که فکر میکنی" در بحث منطق تفکر خلاق، این را توضیح دادم. در بحث روششناسی اجتهاد که جلسات آن الان دارد پخش میشود هم این را توضیح دادهام. باید شما قبل از ورود به بحث علمی، موضوع را مشخص کرده و متناسب با آن موضوع، نقطه شروع را تعیین کنید. شما وقتی میخواهید در مورد توحید صحبت کنید، شروعتان هیچوقت از آیه و روایت نیست. اگرچه بعد از تبیین عقلی که خواستگاه این موضوع است؛ این را میآورید و در بستر قرآن و سنّت میپرورانید، نه اینکه دلیل اصلی شما قرآن و سنّت باشد. این مطلب در مباحث فقهی و اخلاقی هم قابل طرح است. در تمام مباحث میآید. ممکن است یک بحث فقهی باشد که ذاتاً عقلی است. یک پدیدهای است که عقل بشر این را میفهمد. البته منظورم عقل متصل به وحی است، نه عقل مادی. ما اول باید این را تبیین عقلایی کنیم و بعد ببینیم که شرع و متون ما در این باره چه دارد.
آن چیزی که حاجآقا فرمودند که این چیز خاصی نیست؛ اتفاقاً مؤثرترین مسائل در زندگی ما، مسائلی هستند که ظاهر آسانی دارند. مثلاً "قولوا لا إله إلا الله، تفلحوا". چقدر آسان است و از لحاظ گزارهای چیز پیچیدهای نیست. یا آن داستان که شنیدهایم. پیامبر اسلام با یک دستورالعمل ساده که تا گرسنه نشدید نخوردید و قبل از سیر شدن دست از غذا بکشید، مطب آن طبیب مسیحی را در مدینه بستند. گاهی اوقات دستورالعملها ظاهر آسانی دارند ولی بسیار قوی و گرهگشا هستند. چیزی که بنده گفتم یک امر فطری، عقلایی و عقلی است. شما وقتی میخواهید یک حرکت اجتماعی و سیاسی بکنید، حتی بخواهید یک کار اقتصادی کنید.. زیبایی این روایت که بنده گفتم: از جوامع الکَلِم است، این است که در همهجا مصداق دارد. شما اول باید بستر خود را بشناسید. میخواهد اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی باشد. تا وقتی که میدان بازی برای یک فرمانده نظامی روشن نشود، نمیتواند استراتژی خود را بچیند. من باید اول فضا را بشناسم. مثلاً در زمان خودمان ببینم که مدرنیته چه اقتضائیاتی دارد، نقاط مثبت و منفی آنکه برای حرکت من ظرفیتهایی را ایجاد میکند چه هستند. اینها را بشناسم. جریانهای سیاسی را بشناسم. وضعیت اقتصادی را بشناسم. این چیزی که حاجآقا گفتند: "مکان را بشناسید"؛ گاهی اوقات از باب اینکه واضح است نمیگویند. وقتی میگویند: "زمانه خودت را بشناس"، زمان از مکان منفک نیست. شما نمیتوانید زمان را در خلأ تصور کنید. زمان و مکان با هم هستند. وقتی میگویند: "زمانه خودت را بشناس"، یعنی زمان آن مکانی که شما در آن هستید، کشوری که در آن هستید و خواستگاه فعالیت شما است. اصلاً نیاز به گفتن ندارد. تمام اینها در این جمله است.
بعد از اینکه من زمانه را شناسم، عقل من میفهمد که تو ظرفیتها را شناختی، موانع و کمکها را دریافت کردی، نقاط مثبت و منفی را فهم کردی و میدان بازی روشن شد. پس خودت را هم باید بشناسی. باید بدانم در این بازی شطرنج، من نقش قلعه را دارم، یا وزیر را و یا شاه را. متناسب با این شناخت من میتوانم حرکت کنم. اگر شما ندانید که مهرهای که دست شما چیست، نمیتوانید حرکت درستی داشتهباشید. حتی اگر فضای شطرنج را هم بلد باشید. لازمه این است که شما آن مهره را بشناسید. دلیل اشتباه خیلی از ماها این است که مثلاً قلعه هستیم ولی عملکرد وزیر را انجام میدهیم و میبازیم. این روش بازی نیست و شما باید خودت را بشناسید و بپذیرید. این تعبیر یک قدم بالاتر است که خودش را قبول کند. هم بشناسد و هم بپذیرد. گاهی اوقات ما خودمان را میشناسیم ولی نمیتوانیم خود را قبول کنیم. میفرماید: «بعد از اینکه خودت را شناختی و پذیرفتی، قدم بعدی این است که بر اساس این دو شناخت، موضعهای خودت را شروع کنی». در روایت که حاجآقا هم اشاره کردند. این روایت در چند جا آمده است. در اولین جا از پیامبر اسلام، در نصیحتهایی که برای ابوذر دارد نقل شدهاست. در یک روایتی از امامصادق (ع) است که میفرمایند: در حکمت آل داوود این آمده. این نشانمیدهد که این، استراتژی انبیاء بوده و فقط هم برای تقیه نیست. حتی در حکومت هم این استراتژی جواب میدهد. چون حضرت داوود در حکومت بوده است. بر اساس اینها، موضعگیری را شروع میکنیم.
بنده فکر میکنم که این مطلب، یک مطلب عقلی است. تعبیری که در روایت آمده است را در موضعگیری، چه "مالکاً لِنَفسه" بگیرید و چه "حافِظاً لِلسانه" بگیرید. که هر دو روایت دارد. زبان سنبل ارتباط و واکنش است. شما تا وقتی که صحبت نکنید موضعی نگرفتهاید. سنبل موضعگیری و واکنش، زبان است. برای همین میفرمایند: "حافظ زبان". وقتی شما کلمه حافظ را میشنوید چه به ذهنتان میآید؟ یعنی مراقب زبان خود است و در موضعگیریها، قُطره ای موضعگیری نمیکند. براساس دو شناخت قبلی، سنجیده موضع میگیرد. با توجه به اینکه عمده این روایات در فضای تقیّه هم آمده و اهل بیت هم مدام تأکید دارند مراقب زبان خود باشید. حاجآقا دیدهاند که روایات تقیّه زیاد است. حتی در یک جایی آمده که امام دست خود را روی دهن راوی میگذارند و میگویند: "مراقب زبان خود باش". یا در تعبیر دیگری میفرمایند: "مراقب زبان خود باشید و مردم را بر گردن ما سوار نکنید". یعنی موضعگیریهای شما جوری نباشد که برای ما هزینههای کاذب درست کند. همین حرکتی که ما الان میکنیم، با تمام ملاحظات، کلّی هزینه دارد. تنش دارد. مثلاً یک پیغمبری به مردم بگوید که خدایتان را قبول ندارم و تنش درست نکند؟ یا مثلاً امامصادق (ع) خلفا را قبول نکند و تنش درست نشود. تنش هست. بحث این است که موضعگیریهایتان متناسب باشد و جوری باشد که تنشهای کاذب درست نکند و ما بهتر بتوانیم حرکت کنیم.
ادعای اکبرنژاد به عقلی بودن استراتژی تأسیسی خودش
این استراتژی عقلی بود و روایت هم آن را تأیید میکند.
پاسخ اکبرنژاد به نادیده گرفتن آیات جهاد
ایشان میفرمایند از کجای قرآن درآوردید، در حالی که ششصد آیه در قرآن بهطور مستقیم یا غیر مستقیم مربوط به جهاد است. من کاملاً میپذیرم؛ ولی خواهشم از دوستان این است که بهعنوان یک نماد، شما بروید سوره توبه را ببینید که جنگیترین سوره قرآن است. در قرآن هیچ سورهای نیسست که در این حد نظامی، مقتدرانه و وارد میدان شده باشد را پیدا نمیکنید. بنده تک تک آیات این سوره را بررسی کردم. تمام آیاتی که مربوط به جهاد است. تحریضها و تحریکهایی که نسبت به مسلمانان دارد، همه در موضع دفاع هستند. در موضع این هستند که طرف مقابل یک ضربهای زدهاست. اصلاً اول این سوه چطور شروع میشود؟ از تخلّف و عهد شکنی مکّیها شروع میشود. اینها صلح حدیبیه را نقض کردند، خداوند هم فرمودند که تو هم از آنها تبرّی بجوی و کار خود را شروع کن. اگر اشتباه نکنم در آیه 4 میفرماید: «البته تو هنوز حق نداری با مشرکینی که روی پیمان خود هستند وارد جنگ بشوی» یعنی او شروع کننده است. پیامبر برای ایجاد تنش پیشقدم نمیشود و او شروع کننده تنش است. جلوتر میآیید آیات مربوط به اهل کتاب را میبینید. بحث جِزیه در قرآن فقط در سوره توبه آمده است. داستان این چیست؟ در آنجا خدای متعال میفرمایند: «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ» بهخاطر پیمان شکنیهایی که اینها کردند. خیلی جالب است که در این سوره جواب حاجآقا هست که میفرمودند: "ششصد آیه جهاد را چکار میکنید". میفرماید: «فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ انهُمْ لاَ ایمان لَهُمْ» میفرماید: با ائمه کفر وارد بشوید، نه به این خاطر که اینها کافر هستند. تحلیل اصلاً روی کفر و ایمان نرفته است. «لا اَیمان»، یعنی چون یمین ندارند. اینها با شما عهد و پیمان میبندند، ولی میشکنند. چون شکستند، وارد جنگ با آنها بشوید. واضحتر از این؟ که آهنگ خدای متعال، آهنگ ایجاد تنش نیست.
پیامبر اسلام وارد مدینه شدند و همان ابتدا اسلام را به همه، از جمله یهودیان اطراف مدینه عرضه کردند و اینها نپذیرفتند. شما شاهد بیاورید که پیامبر (ص) یک جمله در تهدید اینها گفته باشند. ایشان فرمودند: "اشکالی ندارد. بیایید یک چیزی بین خودمان بنویسیم و طبق آن با هم زندگی کنیم". اینها در جنگ احزاب چون عهد و پیمان خود را شکستند، پیامبر به سراغشان رفته و با اینها وارد نبرد شدند. یعنی آنها عهدشکنی کردند و تا وقتی که روی عهد خود بودند، پیامبر اسلام کمترین تعرض نسبت به آنها نداشتند و حتی با آنها تعامل داشتند. وقتی که من اینها را کنار هم قرار میدهم؛ مثلاً سلوک انبیا را. خواهش بنده این است که روی اینها فکر کنید. شما یک آیه در قرآن بیاورید که وقتی انبیا برای اولین بار میخواستند دعوت خود را ابلاغ کنند، با حاکم ملوک در حوزه سیاست درگیر میشدند. حواس پیامبر به این هست که من همین که به اینها میگویم که خداهایتان را جمع کرده و در آشغال بریزید، خیلی تنش دارد. تا وقتی که مردم در این قضیه با من همراه نشوند، قدمهای بعدی امکان ندارد. چرا من از همان اول بروم و به فرعون بگویم که فرعون تو غاصب هستی، اینجا جای ولی خدا است، پایین بیا چون من میخواهم آنجا بنشینم؟! اصلاً وارد این داستان نمیشود. خدا متعال به پیامبرش امر میفرماید: «قُولوا لَه قولا لَیِّنا»، و پیامبر فقط رسالت خود را بیان میکند. در همهجا بدون استثنا اینگونه است. من جمع بندی کنم. وقتی شما کُنش های انبیا را کنار هم میچینید، وقتی کُنش های اهل بیت را کنار هم میچینید، یک نکته اشتراک میبینید. آیات و روایتهایی که ایشان فرمودند با اینها متعارض هستند را ایشان بیان کنند. چون نگفتند. من خدمت شما هستم.
مجری: ممنون. اینطور که بنده برداشت کردم، شما یک توسعه مفهومی روی لفظ "حافِظاً لِلِسانه" و "مالِکاً لِنَفسه" دادید و غرض حاجآقا را نقض کردید. حاجآقا نسبت به این موضوع ایراد داشتند که در روایت نیامده؛ امّا شما گفتید که برفرض که باشد یا نباشد، امّا توسعه مفهومی میدهید. ائمه (ع) این را از باب تقیّه دادهاند و استراتژی ائمه بوده است.
اکبرنژاد: نه فقط از موضع تقیّه نبوده است. درست است که اهل بیت عمدتاً در حال تقیّه بودند. عرض کردم این از خود پیامبر (ص) که در مدینه و در اوج عزت هم بوده، بیان شدهاست. اینکه میگویم در حال تقیّه صادر شده، اشاره میکند به داوود نبی، که در حکومت بوده است. یعنی نشانمیدهد که این استراتژی عام است. بنده در جلساتی هم که داشتم اینها را نقداً توضیح دادم که پیامبر (ص) چه در مکه و چه در مدینه، از این استراتژی استفاده کردند
مجری: ممنون. دست شما درد نکند. بفرمایید حاجآقا رئوفی
عدم اقتناع رئوفی از پاسخ اکبرنژاد
رئوفی: عرض بنده این است که شما یک مطلبی را میگویید عقلی است و به یک روایت استناد میدهید که این روایت چند مشکل دارد. شما بفرمایید که حل این مشکلات چگونه است. من اگر میخواهم عقلی بحث کنم و بگویم عقلی این را میگوید و تمام شد و رفت. ولی اگر آمدم به روایت استناد کردم، دیگر نمیتوانم بگویم که عقل آنجا گفته، شرع آنجا.... پس ما چرا روی این روایت داریم مدام مانور میدهیم؟ یک نکته دیگر این است که بنده عرض کردم ولی ایشان جواب ندادند. دویست تا آیه راجعبه مردم داریم، پس انبیا فقط آمدهاند که با فرعون درگیر بشوند و برای مردم نیامدهاند؟ در این استراتژی شما، دویست آیه مردم چه میشود؟ ششصد آیه جهاد چه میشود؟ ما ششصد تا آیه داریم، مگر میشود نه ضریب کمّی و نه ضریب کیفی را حساب میکنیم. خیلی عجیب است.
اشکال: نمیشود با بحث عقلی صحبت ار حرام شرعی کرد
اگر بخواهیم بگوییم عقلی است، فقط بگوییم عقلی است و عقل من این را میفهمد. نه اینکه در مورد شرع بگویید. بعد میرویم نتیجه میگیریم که یکسری از مسائل خلاف شرع بوده است. شما بگویید عقلی، ما هم با شما بحث عقلی میکنیم. بنده انتظار ندارم که بنده انقدر وقت گذاشتهام و کلیپهای ایشان را دقیق دیدهام. حتی نخواستم که آدرس بدهم به دقیقه و ثانیه کلیپ. ولی دقیق دیدم و واقعاً وقت گذاشتهام. شاید کمتر طلبهای مانند بنده انقدر حوصله داشتهباشد. شاید حاجآقا ندانند؛ ولی بنده دو دور کتابهای ایشان را خواندهام. همین بحثهای ایشان را چند بار عقب برده و دوباره گوش دادم که ببینم آیا من اشتباه میفهمم یا بی دقتی شدهاست. بنده انتظار ندارم شما دوباره بیایید اینجا و ده دقیقه حرفها را تکرار کنید. عرض بنده این است که اگر دارید استناد میکنید، باید این تعارض را حل کنید. یا "مالکاً لِنَفسه" و یا "حافظاً لِنَفسه" را بگیرید. آن چیزی که در شاهد شما است را کُلینی آورده و به آنجا چسباندهاست. آن را امام نگفته است. این نمی شود که من بخواهم کل استراتژی انبیا را روی این متن بچینم و به کفِ کف مطلب دقت نداشته باشم. بگویم که عقلی است. پس بگویید که عقلی شدهاست و شرعی را رها کنید. یک نکته دیگر اینکه، من فقط این را تک مضراب خدمت شما عرض کنم.
اشکال: اکبرنژاد ادعا میکند انبیا در اولین برخورد با مخالفان و دشمنان شمشیر از رو نبستهاند، در حالیکه موارد متعدد در آیات قرآن وسیره انبیا و سیره پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام خلاف این ادعا است.
برخورد سلیمان نبی با ملکه سبا: بنده واقعاً از حضرتعالی ناراحت شدم. نمیدانم واقعاً هر چه فکر کردم، گفتم که آیا حاجآقا این را دیدهاست یا ندیده. اگر ندیده، چه جوری میشود و اگر دیده، چرا نمیگوید؟ ایشان میفرمایند که هیچوقت و هیچ آیهای نیست که انبیا تنش را به صد برسانند! «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ» بعد هدیه میفرستند «أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ» این چیست که برای من فرستادید! شما یکدفعه تنش را روی صد آوردید. این چیزی که شما میگویید، با این مطلبی که وسط آوردهاید نمیخواند. مدام هم داد میزنید که اینها خلاف شرع است. بزرگوار پس این آیه چه میفرماید؟ بنده نمیدانم که بزرگوار عرایض بنده را دیدند، ارزش برایشان داشته یا خیر! سلیمان دارد چه کار میکند؟ این چه پیامبری است، چرا این پیامبر اینگونه برخورد میکند؟ مگر برایشان استدلال آورد؟ نه. هدهد یک خبری را آورد. بنده در روایت هم رفتم و دیدیم. روایات ما هیچ توضیحی ندارد. هد هد یک خبر آورد، سریع نامه نوشت.. تعبیر روان آن این است: "یا مثل آدم تشریف میاورید، یا ما میآییم". برداشت آنها هم برداشت جنگ بود و گفتند که میخواهد جنگ کند. «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا».
برخورد حضرت ابراهیم با بت پرستان: میفرماید: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ و الذین مَعَهُ». این آیه چه میگوید؟ میگوید: "برای شما در ابراهیم الگو است". ابراهیم چه کار کرده است؟ ما بَری هستیم از چیزی که شما میپرستید.
برخورد پیامبر اعظم با کفار: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ و الذین مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم». آیت الکرسی که شما و دوستان هر روز میخوانید: «فَمَن یکفر بالطاغوت وَ یُؤمِن بِاللهِ». بنده تعجب میکنم. شما میگویید: "این استراتژی ائمه و انبیا است". انبیا که همه شیعه بودند.
اشکال به نادیده گرفتن نقش دشمن در استراتژی اکبرنژاد:
دشمن کجای این استراتژی است که شما چیدهاید؟ چطور میشود که اهل بیت بفهمند «رُبعُ القرآن فِی عَدَوّنا»، شما استراتژی را جوری چیدهاید که فقط اهل بیت وسط هستند و زمان، مکان و اقبال به شأن خودشان. اینجور در نمیآید. بعد هم مدام میگویید که خلاف شرع و قرآن شد. پس این آیات چیست؟ نمیشود که ما تأکید کنیم عقلی است، بعد روی روایتی دست بگذاریم که آنقدر ایراد دارد.
اشکال دیگر: اقامه امر خداوند متعال نیاز به شدت عمل دارد و با لبخند و محبت کار پیش نمیرود.
روایت متعارض. امیرالمؤمنین فرمودند: "امر خدا اقامه نمیشود، مگر به اینکه شما آدمی باشید که سختگیری کنید". شما میگویید که پیامبر نباید موضع تنشزا بگیرد،
تنش آفرینی شدید خداوند در برخورد با انسانهای متمرد از فرمان الهی
بعد خدا میآید و موضع تنشزا میگیرد؟! «کافرین در عذاب الیم هستند، کافرین در ته جهنم هستند، کافرین لَهُم زَقّوم و...». اینها موضع تنشزا نیستند؟ پس پیامبر میخواستند چه کسی را دعوت کنند؟ خدا مدام میگوید: «من شما را عذاب میکنم، شما ته جهنم هستید و...» چیست؟ یا آیات مکّی را ببینید. یا آیه: «إِنّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رسولا شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما أَرْسَلْنا إِلی فِرْعَوْنَ رَسُولاً». اگر به ابوسفیان است، خیلی تند است. اگر به مردم است هم خیلی تند است.
شما نهج البلاغه را ببینید. ایشان میفرمایند: "مدیریت تنش" و یا میگویند: "تنش به صد نمیرسد". بنده چند مثال عرض کردم که تنش به صد میرسد. غیر از این هم مثال است. بزرگوار شما اینها را جواب بدهید. ما به اینجا آمدهایم که ببینیم که شما فکر کردهاید یا فکر نکردهاید! یک مطلبی میفرمایید و بعد هم میفرمایید: "حرام شد، خلاف شرع شد". شما میفرمایید: "من جانم را برای مردم فدا میکنم". دویست تا آیه قرآن هم راجعبه مردم است.
اشکال دیگر: نادیده گرفتن شدن نقش مردم در استراتژی اکبرنژاد
بنده گشتم ببینم که "ناس" چند تا میآید. صد و چند هزار روایت راجعبه "ناس" آمد. بعد شما میگویید که مردم هیچ نقشی ندارند! مگر میشود، مگر همچین چیزی امکان دارد؟ بنده هم پانزده ساعت فقط راجعبه استراتژی امیرالمؤمنین (ع) صحبت کردم؛ من نمیدانم که شما به اینها فکر کردهاید؟ خواص چقدر دور و بر امامحسین (ع) هستند؟ مسلم بن عوسجه است، حبیب بن مظاهر است، حضرت عباس است. از این هفتاد نفر چند تا واقعاً در چشم بودند؟ مردم چه بودند؟ مردم همانهایی بودند که حضرت جناب مسلم را فرستادند و بعد عهد و پیمان شکستند و چنان کردند. خودشان هم در کلیپ گفتند: "امامحسین (ع) چند ماه در مکه بودند و تنها جایی که از مردمشان نامه نوشتند، فقط کوفه بود". این امامحسین و این خواص، آن هم مردم طرفدار ایشان. امامحسین (ع) به هر حال بیعت یزید را نمیپذیرند. یک توضیحاتی ایشان دادهاند که بنده آنها را هم میدانم، ولی باز هم بخواهید توضیح بدهید توجیه نمیشود. این امامحسین (ع) است. خواص چقدر دور امامرضا (ع) بودند؟ از زمان امام سجاد (ع) تربیت نیرو شروع شدهاست، تا زمان امامرضا (ع). خدا میداند که چند صد تا عالم بوده و شبکه وکالتی که امامرضا (ع) دارند. و کسانی که میگویند شما فقط در خراسان، صد هزار شمشیر زن دارید. این امام و آن خواص هستند و آن شمشیر زنها. امام بیعت مأمون را میپذیرد. امامحسین (ع) هم میپذیرفت. بزرگوار، برادر عزیز، این استراتژیای که شما چیدهاید جواب نمیدهد. نمیدانم قسم بخورم یا نه. اصلاً جواب نمیدهد. دارید انبیا را پایین میآورید. بنده از این ناراحت میشوم. بنده عرض کردم و الان هم عرض میکنم که بنده این چنین پیامبری را نشناختهام. نمیدانم ایشان چطور این را میفرمایند. هم نقدهای قبلی هست، ما باز هم میشنویم. نقدهای جدید هم که هستند، باز ایشان بفرمایند ما استفاده کنیم.
توضیح مجدد اکبرنژاد درباره «مالکا لفنسه»
اکبرنژاد: بنده فکر کردم که این را روشن کردم که تعبیر "مالکاً لِنَفسه" همان "حافظاً لِسانه" است. یعنی حلم به خرج میدهد، خود دار است، مالک خودش است. یعنی در مواجهه اینطور نیست که ترمز ببرد، عصبی شود و موضعگیریهای تنشزا درست کند. تعبیر "مالِکاً لِنَفسه" گویاتر از "حافِظاً لِسانه" است. بنده یک نکتهی دقیقی را میگویم. عزیزان بروید و در قرآن ببینید. هر جا که در آخر آیه میگوید: «لعل کم تَعقِلون» یا «أولی الألباب». یعنی آخر قضیه را به عقل ختم میکند. این آیات بدون استثنا محتوای عقلی دارند. مثلاً: «لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً..» بعد هم میفرماید: «بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» بعد اینها را میشمارد و در آخر میگوید: "اینها آیاتی هستند برای کسانی که اهل تعقّل هستند".
پاسخ اکبرنژاد به رابطه عقل و شرع
در حکمت آل داوود آمده است: «لِلعاقِل». این خود مؤید عرض بنده است. ما عقل را خارج از شرع نمیدانیم. با تعریفی که بنده در آثار خود آوردهام، اگر با عقل متصل به وحی چیزی را بفهمید با شرع منافاتی ندارد. این اصلاً دو تا نیست. «إنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ». واسطه نمیخورد. دقت میکنید؟ اینیک نکته. حاجآقا مطالب زیادی را فرمودند و من خوشحال شدم؛ چون بنده را کمک میکند که ابعاد مطلب بیشتر روشن بشود. بنده از حاجآقا سؤال میکنم:
استدلال اکبرنژاد و توجیه برخورد سلیمان نبی با ملکه سبا
شما چند پیغمبر را سراغ دارید که مانند حضرت سلیمان نبی (ع) یک پادشاه دیگر را، با آن ادبیاتی که ایشان گفتند، تهدید کند؟ داوود، پدر ایشان، در حکومت بود، آیا همچین کاری کرد؟ بعد شما انبیاء دیگر را ببینید. مثلاً آیا حضرت موسی (ع) چنین ادبیاتی را به کار بردند؟ حضرت ابراهیم (ع) در مواجه با نمرود، آیا ادبیات مشابه حضرت سلیمان (ع) را به کار بردند؟ پیامبر اسلام (ص)، چنین ادبیاتی را به کار بردند؟ حضرت امیر چنین ادبیاتی را به کار بردند؟ اینیک استثنا است. نه اینکه خارج از قاعده باشد، نه اوج قاعده است. کاری که حضرت ولیعصر هم میکند. حضرت سلیمان (ع) ابر قدرت زمان خودش است. بنده که نگفتم ما تنش درست نمیکنیم. بنده اول گفتم: "عالیترین تنش این است که شما خدای یکی را انکار میکنید و به خدای او توهین میکنید". مگر انبیاء میتوانستند بدون تنش کار خود را پیش ببرند؟ بحث بنده در این است که گاهی بی رویه یک تنشهایی را درست میکنیم. تنشهایی که ضرورتی ندارد و ما بدون آن تنشها هم کارمان پیش میرفت. باید زودتر مدیریت میکردیم. وگرنه مگر بنده میگویم که وقتی حضرت مهدی بیاید صندوق رأی میگذارد که مردم رأی بیندازند!! مشخص است که با شمشیر قیام میکند. بنده مشکلی با تنش ندارم. برای عزیزان سوء تفاهم نشود.
اکبرنژاد: باید تنشها را حکیمانه مدیریت کرد و تنش آفرینی غیرلازم نکرد
بحث بنده این است که باید در تنش عاقلانه و حکیمانه رفتار کرد. باید پلکانی بالا رفت. حضرت سلیمان کاری را میکند که حتی پدر خودش که در حکومت است نمیکند. حتی حضرت یوسف (ع) هم که در حکومت است، آن کار را نمیکند. حضرت سلیمان (ع)، ابرقدرت زمان خودش است، باد در اختیار او است، اجنه در اختیار او هستند. بله در آن قدرت نیازی به مماشات زیادی نیست. ولی اگر همین حضرت سلیمان، اگر آدم ضعیفی بود و کسی را در اطراف خود نداشت، آیا باز هم با همین ادبیات برای او نامه مینوشت؟ این ادبیات مؤید این است که شما باید پلکانی تنشها را افزایش بدهید. ادبیات در این مؤید همان بیان امامرضا (ع) و پیامبر (ص) است. شما باید زمانه خود را بشناسی. باید حواست به نحوه موضعگیری باشد. باید خودت را بشناسی. حضرت سلیمان زمانه خود و خودش را میشناسد و میبیند که از عهده اینکار بر میآید و برایش سخت نیست. پس اولتیماتوم میدهد. بحث ما هم در جمهوری اسلامی همین است.
اتهام ناروا به امام خمینی در خصوص بهانه دادن به صدام برای شروع جنگ
بنده مشکل ندارم که اقدامات بینالمللی کنیم. بحث بنده این بود که آیا در شرایطی که جمهوری اسلامی تازه پیروز شده، ارتش و ساواک از هم پاشیده و سنگ روی سنگبند نیست و دولت منحل شدهاست؛ آیا در آن وضعیت بهجا بود که ما ادبیاتی را به کار ببریم که همسایههای مسلمان را بترسانیم و رسماً ملتهایشان را علیه آنها بشورانیم و آنها از ما دلچرکین و نگران بشوند؟ از آنطرف یکدفعه و بدون مشورت مدیران عالی کشور، بیاییم و در مقابل آمریکا با آن ادبیات تند بایستیم و در یک لحظه دو ابر قدرت را مستقیم در برابر خودمان قرار بدهیم. حتی نسبت به عراق آن ادبیات تنشزا را قبل از جنگ داشتهباشیم. آخر این میشود که صدام به این نتیجه میرسد که ایران یک لقمه آماده است و من باید آن را بقاپم. تا صد سال دیگر این فرصت پیش نمیآید. ایرانی که یک زمانی ژاندارم بود، به جایی میرسد که صدام میگوید: "من سه روزه در تهران هستم".
این حرف برای سیاست تنش بود. وگرنه خود انقلاب یک تنش بود. مگر ما مشکل داریم؟ انقلاب کردیم، تنش داشتیم. تنشهای ما انقدر زیاد بود که توانایی خودمان برای مدیریت همین تنشها کافی نبود. کم داشتیم. شما تنش جدیدی را اضافه نکن و این تنش را مدیریت کرده و ثبات ایجاد کن. سه یا چهار استان در کشور تو دائیه تجزیه دارند. اول اینها را آرام کن و فعلاً استکبار جهانی و کشورهای منطقه را رها کن. بعد که توانستیم اینها را آرام کنیم، بسمالله، در قدم بعدی آن کارها را هم میکنیم.
پاسخ اکبرنژاد به تهدیدهای قرآنی علیه کافران
من چند نکته را عرض کنم. من از حاجآقا تعجب میکنم. اینکه انذار و تبشیرها را به ادبیات تنش تفسیر میکنند. اینکه کف کار است. مگر من گفتم که اینها نباید باشد؟ وقتی که شما بهعنوان یک مصلح آمدهاید در جامعه و میگویید که دین خود را عوض کنید، طبیعی است اینها. بنده اینها را کف قضیه میبینم.
پاسخ اکبرنژاد به سیره پیامبر اعظم (ص)
چیزی که حاجآقا باید دقت کنند این است که، همین پیغمبری که این آیات را نازل کرده است، سه سال کاملاً مخفیانه است. یعنی بینی و بین الله، آیا واقعاً میشود برای استراتژیای که گفتم، بهتر از این شاهدی آورد؟ که به من میگویند شاهدتان چیست؟! پیامبر سه سال مخفیانه انذار و تبشیر میکند. یعنی یک عدهای دور او جمع شدهاند. تقریباً 50، 60 نفر. در قدم بعدی «أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» که حساب و کتابش با اقوامش هم روشن شود. در قدم بعدی میرود روی کوه صفا و داد میزند. جالب است که در برخی تواریخ اینطور آمده است که حتی پیامبر در انتخاب زمان اعلام عمومی، دقتنظر به خرج میدهد و وقتی اعلام میکند که سران مکّه عمدتاً در مکّه نیستند. آیت الله میانجی در "مکاتب الرسول" خود میگویند: "ایشان در چنین موقعیتی اعلامکردند و این باعث شد که تمام مکّه به ایشان ایمان آوردند". تعبیری را نقل میکند که: "جا برای سجده مردم نبود". بعد میگوید: "بعداً که این بزرگان مکّه برگشتند، مردم را برگرداندند". دقتنظر پیامبر را ببینید. زمان اعلام عمومی را زمانی انتخاب میکنند که تنشهای اضافی نباشد و اثرگذاری آن بیشتر باشد.
پاسخ اکبرنژاد به حدیث امیرالمؤمنین و اقامه دین خدا با شمشیر
من خواهشم این است که کسی در مورد من این گمان را نکند که اکبرنژاد میگوید که برویم بغل آمریکا و انبیا اصلاً شمشیر را نمیشناختند که چیست!. اصلاح جامعه شمشیر میخواهد. مگر میشود بدون شمشیر باشد؟ مگر میشود بدون قدرت کار را پیش برد؟ ایشان میگویند که حضرت امیر فرمودند: "دین خدا اقامه نمیشود مگر بهواسطه سختگیری". این کاملاً درست است؛ ولی در کنار این روایت، روایات مدارا را چگونه معنا میکنید، که بسیار بیشتر از این طیف روایات هستند؟ بنده هر دو را قبول دارم. این درست است؛
ادعای اکبرنژاد به بالاتر بودن جایگاه رفق و مدارا به سختگیری در اجرای فرامین الهی
بحث این است که باید بهاندازه ظرفیّت ها باشد. فلسفه نسخ در قرآن و متون دینی ما چیست؟ چرا خداوند همان اول حرف آخر را نمیزند؟ بگوید شراب حرام است؟ چرا از اول نمیگوید عدّه وفات چهار ماه و ده روز است؟ چرا اول میگوید یکسال و بعد کم میکند؟ جواب اینها را، هم حضرت امیر (ع) و هم امامصادق (ع) دادهاند. امامصادق (ع) میفرمایند: «إنَّ اللَّهَ رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ». دقیقاً حرف ما است. میگوید: "خدا اهل رفق و مدارا است. اول که دین را آورد، خود دین بهاندازه کافی سنگین بود. اینکه مردم خدایتان را عوض کنید، عقایدتان را عوض کنید. خدا اولاً مُرّ دین را به مردم نگفت که چه بشود. تعبیر جالبی دارد که: "لذت ایمان در دلهای مردم اشراب بشود". یعنی مردم شیرینی ایمان را بچشند و جلوتر بیایند. بعد به آنها میگوییم که شراب هم نخورید. چون اینها روی زن غیرتی بودند، گفتند عدّه در اول یکسال باشد، بعد آن را کم میکنیم. و خیلی از مسائلی که در قرآن نیست ولی در روایات آمده است که ما چقدر منسوخات داشتهایم.
پاسخ اکبرنژاد به نقش و جایگاه مردم
بنابراین بنده میخواهم بگویم چیزهایی که حاجآقا میگویند، مؤیّد است. بنده از حاجآقا سؤال میکنم. ایشان تصریح کردند که امامرضا (ع) با اینکه اینهمه اعوان و انصار داشتند و اتفاقاً میدانید که چند تا از برادران تنی ایشان قیام کرده و حتی بعضی از شهرها را گرفتند. شما در تاریخ ببینید که امامرضا (ع) چگونه حال برادرهای خود را گرفتند. بنده سؤال میکنم اگر امامحسین (ع) امام است و امامرضا (ع) هم امام است؛ و شما قبول دارید با وجود فشاری که رویشان بود که میگفتند ما آماده هستیم، پس چرا شمشیر نمیکشید، شما چرا این را رها کرده و امامحسین (ع) را گرفتهاید؟ اینها از حیث حجّیّت یکی هستند. و قبول دارید که همین فشار روی امامباقر (ع) بود، روی امامصادق (ع) بود ولی قبول نکردند. مردم دقیقاً همین است. زمان شناسی که میگوید، مردم یا جبهه باطل هستند و یا جبهه تو هستند. یعنی تفکیکی لازم نیست. این مردمی که ایشان میگویند، یا در جبهه باطل هستند و در زمان شناسی شما میآید، یا در جبهه شما میآید که در خود شناسی شما میآید. جبهه خودت را میشناسی. من امام هستم، من امامصادق هستم، من یکی هستم. خودشناسی یعنی این.
توجیه اکبرنژاد از حرکت انقلابی امام حسین (ع)
در مورد امامحسین (ع) فرمودند. بنده در یک جلسه، شاید یک ساعت و نیم در موردش صحبت کردم. چون پیچیدگیهایی دارد، بنده خواهش دارم که عزیزان این را ببینند. خلاصه بگویم، امامحسین وقتی که دستور آمد که ایشان را بگیرند، همانجا در مدینه شمشیر کشیدند؟ مدیریت تنش یعنی این. عاقلانه حرکت کردن یعنی این. امام در آنجا شمشیر نکشیدند. اتفاقاً وقتی میخواستند به دارالعماره بروند، بنی هاشم را با خود بردند و فرمودند: "اگر صدای من بلند شد، داخل بیایید". یعنی با یک تدبیر و با یک دقت نظری وارد میشود. بعد میبینید که در مدینه نمیتواند کاری کند، شبانه راه میافتد. چون هم خودش را میشناسد و هم قدرت حاکم را بشناسد و میداند که نمیتواند با این طرف بشود. قیام در اینجا بهمعنای مصطلح قیام؛ یعنی یک حرکت سیاسی خشن علیه حاکمیت مستقل اصلاً معنا ندارد، چون امام اعوان و انصار و قدرت دارد. امام چهار ماه در مکه است و به اینور و آنور نامهنگاری میکند. تنها جایی که درست از امام استقبال کردند، کوفیان بودند. امام بهسمت کوفه حرکت میکنند. در نزدیک کوفه جلوی او را میگیرند و به امام میگویند که فرستاده او مسلم کشته شدهاست و بعد حرّ جلوی آنها را میگیرد.
من سؤال میکنم که آیا امامحسین (ع) با حرّ جنگ میکنند؟ این جزو مسلّمات تاریخی است که امامحسین (ع) فرمودند: "من را دعوت کردید آمدم، اکنون که نمیخواهید میروم". این جمله به تعابیر مختلف آمده است. در یک نقلی دیدم که گفتهاست: " اگر من را نمیخواهید، بگذارید از مرزهای حکومتی یزید بیرون میروم. دست از سر من بردارید". چون امام هم قدرت حاکم را میشناسد که امپراطوری است، هم قدرت خودش را میشناسد که خودش است، خانواده است و چند نفر از اعوان و انصار. قیام یک تعریف سیاسی دارد. یعنی یک اقدام خشن علیه قدرت حاکم. نمیتواند اینکار را بکند. امام کجا شمشیر میکشد؟ فقط در یک جا. امامحسین (ع) میفرماید: "شما هر چه بگویید من قبول میکنم، ولی با یزید بیعت نمیکنم. خط قرمز من این است. بگذارید بروم. هر جا که شما میگویید. من هیچکاری با یزید ندارم و فقط با یزید بیعت نمیکنم" مأموریت الهی امام این بود که با این آدم بیعت نکنند. امام هم جامعه و قدرت حاکم را میشناسد، که این چقدر قدرتمند است، ضعف جبهه حق را میشناسد و مظلومیت خودش را. درک درستی از این دارد و متناسب با اینها موضعگیری کرده و پلکانی بالا میرود. در آخر که تمام راهها بسته شد دست به شمشیر میبرد و آن هم در مقام دفاع از خودش است. دقت کنید، این مهم است. امام در مقام دفاع از خود، شمشیر میکشد.
مجری: ممنون. حاجآقا بفرمایید
رئوفی: ما در زمان قدرت اسلام هستیم نزدیک به امر ظهور منجی عالم هستیم لزومی ندارد رفتارهایی کنیم که در مناسب موقعیت ضعف است
رئوفی: وقتی بنده عرض میکنم که این استراتژی انبیاء را جواب نمیدهد دلیلش این است. ما اگر فرض بگیریم که بعد از رسولالله، حکومت بلافصل به امیرالمؤمنین میرسید، بعد به امامحسن(ع) و بعد هم به امامحسین (ع) میرسید. و همین طور به جلو بروید. شما فکر میکنید که الان روی کره زمین چقدر کافر یا غیر شیعه بود. چون اکثر انبیاء در ضعف بودهاند، شما میگویید که ما هم باید در ضعف باشیم؟! این چه استدلالی است. ما داریم به ظهور نزدیک میشویم. قضیه دارد بهسمت قدرت اسلام پیش میرود، نه بهسمت ضعف اسلام. در آن زمان کسی اهل بیت را نمیخواست، الان در لبنان سید حسن را میخواهند، الان در بحرین فلان عالم را میخواهند، الان در ایران فلان بزرگ را میخواهند، الان در یمن فلان مجاهد را میخواهند. اگر رسولالله را کنار بگذاریم، کدام یک از اهل بیت بودند که مردم زمانشان انقدر به آنها اقبال داشتهباشند؟ شما یمن را ببینید که چطور بمباران کردند. حال الکی یا واقعی بود بماند. به میدان آمدند. اگر امیرالمؤمنین اینگونه جان بر کف داشتند، آیا کسی را میگذاشت، غیر مسلمانی را میگذاشت، کافری را میگذاشت؟ نمیشود که چون اهل بیت اکثر اوقات در دوران ضعف بودند، ما هم بگوییم که پس ما هم باید در ضعف باشیم. نه اینگونه نیست. وقتی مردم اینگونه به میدان میآیند، شما نمیتوانید بگویید که باید همان تقیّه را انجام بدهید و شما نمیتوانید. خود اهل بیت اگر قدرت داشتند، نمیگذاشتند... تازه امیرالمؤمنین که با آن وضع حضرت زهرا (س) را زدند؛ که البته ما نمیدانیم این حرکت کِی بوده است، چون اینها متأسفانه دقیق نقل نشده است. باز هم حضرت در آن شرایط فرمودند که سرهای خود را بتراشید و بیایید
اشکال به اکبرنژاد به لزوم رسیدگی به داخل کشور و رهاکردن امور خارج از آن
سیره پیامبر اعظم (ص)
شما مدام میگویید داخل امامحسن در داخل، کجای مشکلات درست شده بود که بخواهد اعلان جنگ کند؟ رسولالله در داخل، کجای مشکلاتش درست شده بود. برادر بزرگوار من از اینها ناراحت میشوم. خود شما میگویید: "جنگ بدر، جنگ پیشدستانه است". این عین عبارت شما است. من کاری ندارم حالا که عبارتهای دیگری که ما نقل کردیم را و شما تمامشان را فاکتور میگیرید. در مورد پیامبر میگویید: پیامبر در ضعف مطلق بود، هیچ موضع تنش زایی نگرفت و فلان نکرد. همین پیامبر بعد از سه سال دعوت مخفی، ببینید در دعوت علنی چکار کرده است که به نزد ابوطالب رفتند و گفتند: "برادر زادهات از خدایان ما عیب جویی میکند، به آنها ناسزا میگوید، دین ما را نکوهش میکند، عقلهای ما را سبک میشمارد". در خیلی از مسائل تاریخی که شما میفرمایید، میشود اشکال کرد.
بنده رفتم و نگاه کردم و دیدم این صلحی که میگویند پیامبر در مدینه صلح کرد، افراد دقیقی گفتند که اصلاً اینها معلوم نیست. ممکن است که مورخین تمام این صلحها را با هم، یا مفاد آنها را با هم آوردهاند. گفتند اصلاً معلوم نیست که پیامبر با یهود مدینه که یهودیان اوس و خزرج هستند، صلحی برقرار کرده باشد. یک سال پیامبر به مدینه آمده است که سال دوم جنگ بدر است. بهقول شما که میگویید: "جنگ پیشدستانه" است! چطور شما داخل را نساختهاید، دیگر جنگ پیشدستانه چیست؟ پیامبری که بعد از یکسال که آمده، هنوز عبدالله ابن ابی و مدینه را درست نکرده، به جنگ پیشدستانه میرود آخر رسولالله جنگ پیشدستانه تو چیست؟!
سیره امیر مؤمنان (ع)
یا تعبیراتی که شما میکنید که من واقعاً نمیدانم که حاجآقا، قربان شما بروم، برادر من؛ شما میگویید: "امیرالمؤمنین میخواستند داخل را اصلاح کنند، به سراغ معاویه رفتند". بزرگوار نخ این را بگیرید. پس ما بگوییم که زیارت عاشورا لعن کارمندان فاسد است! واقعاً یعنی مشکل امیرالمؤمنین با معاویه سر این است که میخواهد فساد داخل را اصلاح کند؟! اینهمه هزینه، اینهمه رفت و آمد، نامههایی که معاویه مینویسد و حضرت جواب میدهد و فلان میکند. اینها همه برای این است که میخواهد یک اصلاح اداری کند!! واقعاً از شما انتظار نبود. اصلاح اداری؟!!
سیره امام حسن مجتبی (ع)
بعد امامحسن هنوز نیامده است میخواهد اصلاح اداری کند! بگذارید از راه برسید، بعد اصلاح اداری پدرتان را ادامه بدهید! اگر شما میخواهید به سیره استناد کنید، من دهها مورد برای شما میآورم که داخل هنوز درست نشده، تنش درست کردند.
اینکه من عرض میکنم تاریخ را جوری روایت میکنید که جمهوری اسلامی را بزنید، برای این است. ما از شما انتظار نداریم. این خلاف انصافی است که ما از شما انتظار داریم. پس اینها چیست؟ پیامبری که در مدینه است و دارند یارانش را میکشند، چرا میگوید شما بی عقل هستید، خدای شما فلان است و... من تعجب میکنم.
لزوم دیدن جایگاه دشمن و فعالیتهای او
شما فکر میکنید که کفار میایستند که اسلام قدرت بگیرد!. پیامبر همه را به مدینه فرستاد. خودش تنها ماند و میخواست برود. چهل نفر جمع شدند که پیامبر را بکشیم و گفتند که همین جا کارشان را تمام کنیم بهتر است تا اینکه به مدینه برود. پیامبر هنوز مدینه را جمع نکردهاست. عبدالله بن آبی، سیصد یا چهارصد نفر را در جنگ احد بر میگرداند، بعد دوباره جنگ احد را درست میکنند.
سیره پیامبر اسلام (ص)
همین پیامبری که شما میگویید داخل و خارج... پیامبر بزرگوار (ص)، من میخواهم به سبک شما جمهوری اسلامی را قضاوت کنم. شما در سال ششم هجرت چکار کردهاید که به سران نور نامه مینویسید. تازه نامه در همان جا هم تنشزا است. من تعجب میکنم که شما این را نمیگویید. "اَسلِم، تُسلَم". اصلاً چرا پادشاه ایران عصبانی میشود؟ چون نمیگوید: "مَلِکُ الایران"، میگوید: "عظیم". مثلاً من نامه مینویسم و میگویم: تو بزرگ آنجا هستی! تشریف دارید ولی پادشاه نیستید. میگوید: "اَسلِم تُسلَم". تسلیم شو یا اسلام بیاور که سالم بمانی. شما اینها را نمیگویید. بنده از این ناراحت میشوم برادر، که شما چیزهایی که ضررتان است را نمیگویید.
من اگر بخواهم به سیره رسولالله استناد کنم، تک به تک میتوانم استناد کنم. اینکه میگویید ما داخل را نساختیم، چرا با خارج اینگونه رفتار کردیم؟ خب پیامبر هم مدینه را نساخت ولی آن کارها را کرد. اصلاً سؤال من این است. پیامبر چجور مردمی ساخت و در این 23 سال چکار کرد که سرش را زمین نگذاشته که دامادش را زدند و پهلوی دخترش را شکستند؟!
سیره امیر مؤمنان علی (ع)
یا در نقلهایی آمده است که امیرالمؤمنین کسی را فرستادند هند را بگیرد. خب شمایی که از پنج سال حکومت، سه سال را در تنش بودید، چرا کسی را میفرستید که هند را بگیرد؟ میخواهید چکار کنید؟!
بنده با سبک قضاوت شما، تمام انبیا را زیر سؤال میبرم. یعنی 124 هزار انبیا تشریف آوردند که یک بت پرستی از روی زمین برداشته بشود؟ من اینگونه قضاوت میکنم! میشود اینگونه قضاوت کرد دیگر! مشکل ما این است که در جایی که بهنفعتان است، مدام میگویید: "سیره پیامبر، روایت فلان، آیه فلان". بعد که ما آیات خلاف میآوریم میگویید: "بله، این هم شاهد است". بزرگوار چجور شاهد شما است؟ شما که میگفتید: تنش نباید یکدفعه به صد برسد! بعد الان میگویید: "نه میشود به صد برسد". خب ما هم یکدفعه به صد رساندیم. آقای رهدار هم پرسیدند. ما در کدام پله باید بدانیم که تنش شما به صد برسد؟ شما این را بفرمایید. ما این را بفهمیم که کدام پله است که میشود به صد برسد؟ اصلاً شما تصور ندارید کاری که امام دارد در دنیا میکند. دو بت هست در شرق و غرب. شما اگر میخواهید پیامبرانه کار کنید، باید بگویید نه شرقی، نه غربی. مگر پیامبر آمد گفت که من لات را قبول دارم و با عزّی مشکلی ندارم، حالا شما باشید تا من قدرت بگیرم، بعد میگویم که لات و عزّی را ندارم. مگر میشود این سبک قضاوت کرد برادر من؟!
مجری: ممنون. حاجآقا مصادیق تاریخی را آوردند. چون ساعت یک ربع به هشت است، شما جواب حاجآقا را بدهید و بعد یک جمع بندی داشتهباشیم.
اکبرنژاد: عرض شود خدمت شما، نمیدانم که چرا این مطلب جا نمیافتد. الان جلوی دوربین و شما شهادت میدهم که من با جنگ مشکلی ندارم. من کسی هستم که سر این مناظره کردم که قیام حضرت ولیعصر، قیام به سیف است. نمیشود با نگاه روشنفکری اینها را توجیه کرد. من اینها را قبول دارم. انگار من گفتهام که انبیا فقط آمدهاند به مردم بگویند که خدایتان را درست کنید، دیگر به باقی کاری نداریم و نمیجنگیم. اصلاً بحث اینها نیست. ما تا آخر هم میجنگیم و انشاءالله با ظهور امامزمان، کل عالم را هم اصلاح میکنیم. بحث من در چگونه انجام دادن این است. مثل اینکه شما میخواهید کشور را از لحاظ اقتصادی درست کنید و یا مشکلات مالی خودتان را حل کنید. یک وقت استراتژیای دارید که عجولانه است و یک وقت هم استراتژی پلکانی دارید. بحث در روش رسیدن است. این استراتژی من هدف نیست، روش رسیدن به هدف است.
برای اینکه سوءتفاهم نشود این را میگویم. روشی را که آقای حسن روحانی در بحث تعاملات بینالمللی داشتند، هم در آن زمان و همالان، قبول نداشتم و ندارم. چون از موضع قدرت و تکیه بر توان داخلی نبود. معنا ندارد که تیم مذاکره کننده دارند مذاکره میکنند و شما بهعنوان رئیسجمهور مملکت در تریبونهای عمومی بگویید که خزانه مملکت خالی است. تمام مملکت را به برجام ببندی. در آنجا ما از موضع خفّت داریم بهسمت غرب میرویم و این حتماً غلط است. ولی یک وقت است که شما از موضع عزّت میروید؛ ولی زبان تعامل دارید. بحث من این است.
اکبرنژاد: رسیدن به هدف باید پلکانی باشد و تنشها را باید مدیریت کرد
من مشکلی با هیچیک از این اهداف ندارم. بحث من در استراتژی رسیدن به این اهداف است، که میگویم باید پلکانی باشد و باید مدیریت تنش اتفاق بیفتد و هزینه کاذب درست نکنیم. همین چیزی که به پیر، به پیغمبر، همه ما حواسمان در زندگی به آن است.
توجیه اکبرنژاد از جنگ پیشدستانه پیامبر با مشرکین
من چند نکته را بگویم. حاجآقا خیلی موارد را گفتند. بگذارید من از جنگ بدر شروع کنم. اینکه من گفتهام جنگ بدر پیشدستانه است. پیشدستانه درست است؛ امّا نه بهمعنای اینکه پیامبر (ص) اقدام به تولید تنش کردند، در حالی که تازه به مدینه آمدهبودند. خیر، عهد و پیمان پیامبر اسلام با مکّیها ملغی بود و آنها اقدام به کشتن پیامبر (ص) کرده بودند و در حَرب بودند. به این دقت کنید. رابطه، رابطه حَرب بود. بین مکّه و مدینه. هیچ تعهدی نبود، آنها به قتل هم اقدام کرده بودند و رابطه، رابطه جنگ بود. در رابطه جنگ لازم نیست که شما منتظر شوید که او اول حمله کند. وقتی رابطه، رابطه جنگی است، ممکن است شما در یک جاهایی پیش دستی کنید و پاتک بزنید. پیامبر اسلام (ص)، با توجه به آن ضعف این را میدانستند که بالاخره اینها جنگ خواهند کرد. از طرفی هم در مدینه کلّی مشکلات مالی داشتند و پیش دستی کردند در جنگ که اموال مکّیها را مصادره کنند. که منجر به جنگ بدر شد. این منافاتی ندارد. به هر حال جنگ است و وقتی در حال جنگ هستیم باید جنگ کنیم. آنجا دیگر جای خواهش و تمنّا نیست. ولی وقتی صلح حدیبیه بسته شد، پیامبر اسلام هیچوقت دست به شمشیر نبردند. هیچ مشکلی برای آنها ایجاد نکرد.
توجیه سیره امام حسن مجتبی (ع) توسط اکبرنژاد
در مورد امامحسن(ع)، من تعجب میکنم حاجآقا، از شما بعید است. امامحسن با معاویه میجنگیدند، یا معاویه آمدهبود که دارالخلافه را بگیرد و جای امام بنشیند و خلیفه بشود؟ بله در مورد حضرت علی (ع) قبول دارم که ایشان شروع کننده بودند؛ ولی امامحسن (ع) شروع کننده نبودند. وسط یک دعوا بود و آنها لشگرکشی کردهبودند. من مطمئن هستم که اگر خود امامحسن (ع) میخواست تصمیم بگیرد، از خدایش بود که جنگ نشود و فعلاً کمی به وضعیت خود سر و سامان بدهد. امامحسن (ع) لشگر نداشت که بخواهد شروع کننده جنگ باشد.
توجیه سیره حضرت امیر مؤمنان علی (ع) توسط اکبرنژاد
حضرت امیر شروع کننده جنگ با معاویه بود، ولی برای چه؟ اینها کف تنش است. این استان کشور من است. تصور کنید که الان یک استان اعلام خود مختاری کند و بگوید که من با حکومت مرکزی همکاری نمیکنم. اینجا صلح معنا دارد؟ طبیعی است که شما باید اقدام کنید. مخصوصاً اینکه حضرت علی (ع) معاویه را خوب میشناسد و میداند که معاویه در حال تجهیز خودش است. خواهش میکنم دقت کنید. من یک تحلیلی کنم از آن مقطع. حضرت امیر در شرایطی به حکومت رسیدند که از یک لحاظ بهترین شرایط بود. چون مردم خودشان با ولع به سراغ حضرت علی (ع) آمدند و خواستند که حضرت قبول کند. حضرت یک عزت و احترام ویژهای داشتند و میدانستند که معاویه بهعنوان یکی از استانداران ایشان، با ایشان همراهی نمیکند. معاویه هم حضرت علی (ع) را میشناخت و میدانست علی (ع) اگر او را امروز کنار نگذارد، فردا کنار میگذارد و از این جهت، زمان به نفع معاویه بود. بعضیها تحلیل سیاسی خوبی ندارند. من معتقد هستم که حضرت علی (ع) بهعنوان یک سیاستمدار بهترین تصمیم را گرفت که اصلاً فرصت تجهیز به معاویه را نداد. در همان اول کار به معاویه نامه نوشتند که بیا پایین. که فرصت ندهد که معاویه خود را تجهیز کند. حضرت علی (ع) در آن مقطع در موضع اقتدار بود. یعنی آمادگی او برای جنگ بیشتر بود. حضرت امیر (ع) اولین لشکری که درست کرد، برای جنگ با معاویه بود. طلحه و زبیر آن خیانتی که کردند، حضرت امیر (ع) سر اسب خود را گرفت آنطرف. یعنی انرژیهای حضرت امیر دفع شد. وگرنه شک نکنید که اگر این جنگ جمل و بعد از آن جنگ نهروان پیش نمیآمد. زمان زیادی طول نمیکشید که معاویه از هم میپاشید. تحلیل حضرت امیر بیست بود.
شیطان حضرت امیر، معاویه بود و ایشان سر شیطان را نشانه رفتند و گفتند من باید اول این را حل کنم. شما در همان دوره نگاه کنید. حضرت امیر (ع) مگر نفرموده بودند: "من بیت المال را حتی اگر در کابین زنهایتان باشد میگیرم"؟ شما یک شاهد تاریخی بیارید که حضرت امیر (ع) به سراغ طلحه و زبیر رفته باشد. با اینکه میدانست اینها چطور این اموال را جمع کردهاند. چون مسأله اصلی حضرت امیر (ع) معاویه بود، با سران و بزرگان دیگر درگیر نشد. تنش را مرحله بندی کرد. همزمان در ده جبهه وارد جنگ نشد. که از یک طرف با طلحه و زبیر، خودش شروع کننده محاسبات اقتصادی باشد که منجر به تنش و جنگ میشد، هم با معاویه و هم با مردم. حضرت علی (ع) در خطبه خودشان میگویند: "من فعلاً به اینها دست نمیزنم. چون اگر به اینها دست بزنم، لشکرم از هم میپاشد" نکته استراتژیک همین جا است. اولویت بندی دارد و میگوید که اولویت اول من این است که مسائل اصلی خود را حل کنم. وقتی اینها را حل کنم، هم اقتدار پیدا میکنم. مرحله بعدی به سراغ این بدعتها میروم. کاری نمیکند که همزمان هم با مردم، هم با معاویه و هم با سران درگیر بشود. دوستان بعضاً جوری از من میگویند، مثل اینکه من میگویم که بنشینیم و لبخند بزنیم! یک کسی دارد تمرّد میکند. استاندار تو است و دارد تمرّد میکند. باید او را سر جایش به نشانی.
یا اینکه اشاره کردند که حضرت امیر (ع) سراغ هند رفتهاست. این اصلاً در نقلهای مشهور وجود ندارد. گزارههای تاریخی هم اصلاً قابلاعتنا نیستند. آنچه که مشهور است این است که حضرت امیر (ع) درگیر جنگ داخلی بودند. و اینکه بحث معاویه را در حد اصلاح اداری تنزل بدهیم، من تعجب میکنم. مثلاً فرض کنید که مانند اویل انقلاب، کردستان میخواهد از ایران جدا بشود، بعد شما بگویید که این اصلاح اداری است. اصلاح اداری یعنی چه؟ امنیّت ملی است. معاویه به کمتر از خلافت راضی نیست. یعنی چه اصلاح اداری؟ من نمیفهمم. یا اینکه میفرمایند: "ما چه موقع به صد میرسیم". من تعیین نمیکنم کِی به صد میرسیم. شرایط و استراتژی آن را تعیین میکند. زمانه و توان شما است که تعیین میکنید چه موقع به صد میرسیم.
توجیه سیره پیامبر اعظم (ص) توسط اکبرنژاد
اینکه شما میفرمایید پیامبر چه قدرتی داشت در مکه که متعرّض بتها میشد. این کفِ رسالت پیغمبر است. بنده این را در صحبتهایم مکرر گفتهام. این کفِ بیان پیامبر است. پیامبر اگر این را نگوید، اصلاً برای چه آمده؟ ولی در گفتن همین هم، آیا پلکانی عمل کردند یا خیر؟ شما تصورتان این است که پیامبر هر روز میآمدند سر کوچه و به بتها فحش میدادند؟! اینطور نبود. همین موجهایی که میگویند پیامبر ایجاد کرده بود، تدریجی بود و عمدتاً هم در ایّام حج بود. آن هم اینطور نبود که داد بزند. بلکه به سراغ افراد میرفتند و ملایم با آنها صحبت میکردند.
اتهام زدن اکبرنژاد به امام خمینی در ندانستن مهمترین وظیفهاش بعد از انقلاب و بیبرنامه بودن ایشان
چرا امام خمینی قبل از سال 1342 قیام نکردند و چرا سخنرانیهای تند علیه شاه نداشتند؟ چون مرجع تقلید نبود. جواب فقط این است. چون جلوتر از ایشان کسی بود که مثل ایشان فکر نمیکرد. خود ایشان حواسش است که باید اول مرجع تقلید بشود، قدرت پیدا کند. این یعنی شناخت. مرجعیّت در بین مردم یک قدرتی دارد. شناخت ایشان از جامعه این بود که مردم به مرجع تقلید اعتقاد دارند. حرکت خود را شروع کردند. یعنی پایش در یک مرحلهای سفت شد و بعد اقدام کرد برای یک مرحله دیگر. بنده بارها گفتهام که اقدام ایشان قبل از انقلاب اسلامی، اقدام خوبی است. قابل دفاع و قابل توجیه است. بحث من این است که چون پای ایشان در مرجعیّت محکم شد، توانستند شاه را از کشور بیرون کنند. درست است؟ پس داریم پلکانی بالا میرویم. در قدم اول شاه را بیرون کردیم و کشوری را که هیچ ثباتی نداشت، تحویل گرفتیم. نه ارتش دارد، نه نیروی امنیتی دارد، نه دولت دارد، نه اقتصاد دارد. حال قدم دوم اصلاحات ملی بود یا اصلاحات جهانی بود؟ همین. کجای این سخت است؟! من میگویم قدم بعدی و قدم دوم اصلاحات ملی است، نه اصلاحات بینالمللی. شما هنوز خیلی مسأله دارید. حوزهای داشتید که این حوزه سیاسی نبوده و بسیاری از بزرگان حوزه با شما همکاری نکردند. برنامه نه شرقی و نه غربی شما عینیت ندارد. هیچ برنامهای دستتان نیست. نه شرقی نه غربی؟ بسمالله! آقای خمینی! نه شرقی نه غربی. نه کمونیستی نه لیبرال، الان برنامه اقتصادی شما چیست؟ برنامه شما برای ساختار اداری چیست؟ برنامه شما برای امنیّتتان در حوزه نه شرقی نه غربی چیست؟ هیچ برنامهای نداشتیم. بروید حرفهای شهید بهشتی و حرفهای شهید مطهری را ببینید. بله مردم همراهی کردند. فضای شور بود. این خیلی مهم نیست. نه اینکه بی اهمیّت است؛ ولی کلیدی نیست. کلیدی آن نخبگانی هستند که آمادهاند این کارها را مدیریت و رهبری کنند.
حرف من این است که ما در آن مقطع توان کافی را نداشتیم. بله قدم بعدی دقیقاً مشابه کاری است که ایشان در مرجعیّت کردند. منتظر میشدند و کشور را اصلاح میکردند. خیلی کار سختی بود. سه یا چهار استان داشتند جدا میشدند. دولت شما مستقر نبود. ارتش شما منحل نشده ولی در ضعف بود. ساواک منحل شده بود. همین کشور را شما بخواهید جمع و جور کنید، خیلی زمان میبرد. ممکن است این کار را بتوانید در ده سال انجام دهید یا در پنجاه سال. این را شرایط تعیین میکند. هر وقت پای شما دوباره در اینجا محکم شد و شما میگویید که الحمدلله بانکهای ما اسلامی شد، اقتصاد ما اسلامی شد، الان ساختار اداری ما جوری است که مردم از آن راضی هستند. از ساختار حقوقی ما راضی هستند. اینها استقرار پیدا کرده، نه شرقی و نه غربی در داخل کشور ما محقق شده. بعد ما میشویم یک الگو. یک قدرت تولید شدهاست. آن وقت ما میتوانستیم متناسب با قدرت صدای خود را بلندتر کنیم.
متهم کردن نظام جمهوری اسلامی در خصوص مسأله فلسطین توسط اکبرنژاد
من یک نکتهای را بگویم. شاید وقتم تمام شده باشد. آن هم این است که معنای این حرفها این نیست که صفر و صدی نگاه کنیم و تا کشور نساختهایم، در قضیه فلسطین و هیچ قضیه دیگری ورود نکنیم و در دنیا صمٌ بکمٌ باشیم. نه اینطور نیست. بحث اولویتها است. اولویت اول من فعلاً ساخت درون است. در حدی که باقی کشورهای اسلامی همکاری میکنند، قضیه فلسطین را هم پیش میبریم. اشتباهی که جمهوری اسلامی کرد این بود که مسأله جهان اسلامی فلسطین را به مسأله خودش تبدیل کرد. حتی سر فلسطین با بقیه کشورهای اسلامی به مشکل خورد. یعنی شد پروژه ایران. دیگر از پروژه جهان اسلامی خارج شد و کلّی هزینه برای ما درست کرد.
مجری: ممنون. وقت ما تمام شد. اگر موافق باشید که یک جمع بندی داشتهباشیم از حاجآقا یا از شما
رئوفی: امام خمینی هم مثل امیر مؤمنان شعار دادند و البته لشکرکشی هم برای سران کفر نکردند
رئوفی: حرف ما هم همین است. شما میآیید مدام جمهوری اسلامی را زیر سؤال میبرید. امیرالمؤمنین نیامده شعار دارد که من پدر شما را در میآورم اگر بیت المال را فلان کنید. اگر میشود شعار دارد، خب امام هم شعار داد. مگر ما رفتهایم و به پایگاههای آمریکا حمله نظامی کردهایم؟ مشکلی که بنده با ایشان دارم، تطبیقات خشکی است که ایشان میکنند. یک بت شرق و غرب داریم. مگر ما به شوروی و آمریکا لشکر کشی کردیم؟! اتفاقاً به نظر من معلوم است که امام درست فهمیدهاست. آمریکا چهل سال است که جرأت حمله به ما را نداشتهاست. اگر امام اشتباه محاسبه میکرد که آمریکا حمله میکرد. چرا آمریکا حمله نکرد؟ معلوم است که آمریکا میفهمد که نمیتواند در بیفتد. معلوم است که امام شعار درستی دادند. مگر ما روز اول آمدیم و هر چه آمریکایی بود کشتیم؟!
امیرالمؤمنین آمده است، هم میتواند شعار بدهد و هم به سراغ اصلاحات برود. ما هم، هم شعار دادیم و هم به سراغ اصلاحات رفتیم. در مورد قضیه امیرالمؤمنین و معاویه؛ شما مدام میخواهید بگویید که جمهوری اسلامی به داخل نرسید و بیرون را زد. یا شما میگویید که اصلاحات است. این تعبیر اصلاحات اداری، تعبیر شما است. بنده تعبیر شما را به کار بردم. فساد داخل، تعبیر شما است و بنده تعبیر شما را به کار بردم. عرض بنده این است که شما دارید دعوای دو اسلام را به فساد و اصلاح داخل تنزل میدهید، برای اینکه جمهوری اسلامی را بزنید. این انصاف نیست.
رئوفی: با منطقی که اکبرنژاد جمهوری اسلامی را تخطئه میکند پیامبر و امیرالمؤمنین هم قابل تخطئه هستند
پیامبر چقدر نیرو ساخته است که آمده انقلاب کرده و فلان کرده، که بعد به امیرالمؤمنین رسیده؟ اگر پیامبر نیرو داشتند، امیرالمؤمنین به این روز میافتادند؟! پیامبر شما چجور عمل کردید که امیرالمؤمنین به آن روز افتادند؟ حرف بنده این است؛ با منطقی که شما جمهوری اسلامی را میزنید، عیناً میشود رسولالله را هم زد. منتهی شما لج کردهاید، برادر من! شما لج کردهاید. چطور میشود که امام تا سال 57 عاقل است، از 58 بهبعد نادان است! آن همان امام است.
اکبرنژاد: العیاذ بالله. بنده همچین تعبیری به کار نبردم.
رئوفی: تحلیل شما اینگونه است. شما میگویید که تا 57 خوب آمد، بعد یکدفعه، ببخشید، امام قاطی کرد!
اکبرنژاد: تعبیر بنده این نبود.
رئوفی: محتوای حرف شما این میشود دیگر. برادر من این هم همان عقل را دارد و میداند که دارد شعار میدهد. اگر محاسبات امام اشتباه بود، آمریکا حمله میکرد، نه صدام.
شما تنش با کشورهای همسایه را میگویید. من نمیدانم که شما این حرفها را زدید یا نزدید. امام تصریح کرده است "کشورهای خلیجفارس، من با شما کاری ندارم". من حتی صوت این حرف را هم شنیدهام که هست. چرا اینها را نمیگویید؟ بزرگوار یکجور امام را تقریر میکنید... این هم در فرمایشات شما بود. علت اینکه من ناراحت میشوم این است. ایشان در فرمایشاتشان فرمودند: "بعضیها مریض هستند و فقط تنش ایجاد میکنند" مرجع ضمیر که معلوم است چه کسی است، عزیز من.
اکبرنژاد: نه اصلاً. شما مرجع ضمیر پیدا نکردید.
اشکال به اکبرنژاد درباره توهین به عملکرد امام خمینی و متکبردانستن امام
رئوفی: آخر نمیشود که. خود شما چند بار در فرمایشات خود گفتید که من فکت میدهم بعداً تطبیق بدهند. بعد میگویید: "بعضیها توهم دارند، بعضیها تنش درست میکنند". برادر من، عزیز من، روایت داریم که بزرگ کفار را هم احترام کنید.. بعد شما میخواهید که ما ناراحت نشویم! چه فرقی بین ایران و عراق است که در آنجا امام، معصوم فهمیده نمیشود، کیش شخصیت درست نمیشود. وقتی به امام موسی صدر گفتند: "امام موسی صدر"، کیش شخصیت درست نشد؟ بعد امام را گفتند که کیش شخصیت درست شد. چرا شما اینها را نمیگویید؟
اگر ایراد شما این است که جمهوری اسلامی طبق کدام فکت روایی دارد عمل میکند، فکت روایت و آیه هم است، فکت تاریخی هم است. اگر اشکال شما عقلی است، بیایید ببینیم که اصلاً شما آمریکا را شناختهاید؟!! ببینیم که دو دو تا چهارتای امام درست بود، یا برای شما درست است؟
رئوفی: دشمن نمیگذارد شما داخل را بسازید
مگر همین مُرسی در مصر، همهچیز را با آمریکا نبست؟ خب چکار کردند؟ یک دیکتاتور دیگر آوردند. مگر روسیه بعد از فروپاشی نمیخواست خود را جمع و جور کند؟ مگر گذاشتند آرام بماند؟ چند تا انقلاب رنگی درست کردند؟ شما یکجور حرف میزنید که انگار آمریکا مینشیند. انگار که کفار نشستند. کفار هم نمینشینند. آمریکا بدتر از آنها. مثلاً اینکه آمریکا مینشیند که ما بیاییم اصلاحات خودمان را بکنیم. شما اسناد لانه جاسوسی را ببینید. شهید مطهری که ترور شده، متهم است که آن سران فرقان با آمریکا ارتباط دارند. برادر! اسناد لانه جاسوسی که بیرون آمده معلوم میکند که اینها میخواستند جمهوری اسلامی را براندازی کنند. ما بنشینیم که حتماً کودتا کنند، تا ما جلویشان را بگیریم! این چه فرمایشاتی است که میفرمایید؟
شما هم به عرایض بنده دقت نمیکنید. عرض بنده این است که هر فکت آیه و روایتی که میخواهید، هست. هر فکت سیره ای که میخواهید، هست. اگر فکت عقلی هم میخواهید، میشود روی فکت های عقلی صحبت کرد. من الان یک متن میخوانم برای شما. این متن اعتراف کسی است که مسئول میز خاورمیانه در آمریکا است. این اعتراف خود او است. میگوید: «از زمان پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده دست به کار شده و بهشکل میانگین در هر دهه یک حکومت را در خاورمیانه سرنگون کرده است» چگونه سرنگون کرده؟ خود او میگوید که ما یکی از کارهایی که کردیم با دیپلماسی است.
ما به دنیا یاد دادیم که شما لانه جاسوسی را نگذارید. شما عراق را ببینید که با آمریکا پله پله آمده، کل پول عراق دست آمریکا است. آمریکا هر مقدار که بخواهد میدهد، نخواهد نمیدهد. ما بگذاریم که آمریکا ما را زیر یوغ و چکمه خودش ببرد؟ بعد اگر شعار بدهیم میشود بیعقلی، میشود اینکه مریض هستیم و تنش درست میکنیم؟!
رئوفی: شما به هیچ یک از اشکالات و ایرادات جواب ندادید
مشکل ما با حضرتعالی این است. اینهمه آیات و روایاتی که بنده خواندم، جواب ندادید، تعارضات را جواب ندادید، اینکه چجور عقلی برداشتید، جواب ندادید.
رئوفی: شما با ادبیات دشمن امام خمینی را تحقیر میکنید
اینهمه فکتهایی است که آنها هم برای ما است. اگر مشکل شما دینی است، فکتهایش برای ما است. شما میگویید: "حرام شرعی". دیگر بالاتر از براندازی هم ما داریم؟ اسناد لانه جاسوسی میگوید که میخواستند براندازی کنند. «اَلا تُقاتِلونَ قوما نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ». ما قاتِلوا أئِمَّة الکُفر را هم عمل نکردیم. حال اگر شما بگویید که نه این خاص است؛ «العبره بعموم الوارد لا بخصوص المورد». ما طبق این لانه جاسوسی را گرفتیم. بعد شما میآیید نیم ساعت راجعبه این صحبت میکنید که حرام شرعی است. کَانّهُ امام قرآن نمیخوانده و آیات را نمیدیدهاست. یک مجتهدی است که آمده و همینجور دارد کار میکند. مریض است، تنش درست میکند، توهم دارد. اینکار را نکنید. شما با ادبیات دشمن امام را تحقیر میکنید؟ با ادبیات کفّار سید اولاد پیغمبری که مجتهد است، همه اعتراف دارند که عارف است و شما با ادبیات کفّار یک شیعه را تحقیر میکنید.
پاسخ به اکبرنژاد در خصوص جواب ندادن امام خمینی (ره) به نامه کارتر
چرا امام نامه کارتر را جواب نداد؟ سرور من! عزیز من! برادر من! من برای شما نامه نوشتم برای مناظره، چرا جواب ندادید؟ آن کافر بود و به مجتهد شیعه نامه نوشت، امام دلش نخواست که جواب بدهد. شما نامه من را جواب نمیدهید، بعد میگویید که امام چرا جواب کارتر را نداد؟! نگویید این حرفها را. نگویید که هر چه شده خلاف شرع است، هر چه شده خلاف است.
مشکل من با شما این است. یکدفعه تنش؟! 9 ماه از فاصله انقلاب تا تسخیر لانه جاسوسی است. منافقین میروند و لانه جاسوسی را میگیرند، امام میگوید تخلیه کنید. قبل از اینکه بچه حزب اللهیها بروند و لانه جاسوسی را بگیرند، دوبار میروند و آنجا را میگیرند. امام میگوید: "تخلیه کنید". حواس امام هست که اگر یک کاری نماد شکستن بت بزرگ غرب میشود، باید بهدست حزب الله باشد. ولی شما میگویید متأسفانه یک بیعقلی شد، چرا امام مدام تنش درست میکند!! امام میدانست که بت را چگونه باید بشکند و شما نمیدانید. مشکل ما با حضرتعالی این است.
دفاع اکبرنژاد از نظریه باطل خود در خصوص اشتباه بودن فتح لانه جاسوسی به دست دانشجویان
اکبرنژاد: بنده یک سؤالی دارم از برادرمان جناب آقای رئوفی و آن هم این است که، شعار دانشجوهایی که ریختند لانه جاسوسی را بگیرند این بود که اینجا لانه جاسوسی است، یا اینکه آمریکا چرا شاه را تحویل نمیدهد؟ دغدغه آنها چه چیزی بود؟ سؤال دوم من این است که، اینکه میگویید که اسنادی کشف شد که اینها میخواستند توطئه کنند، شما اینها را قبل از ریختن در آنجا میدانستید، یا بعداً که ریختید و تصرف کردید روشن شد که اینها میخواستند اینکار را بکنند؟ یا مثلاً با بعضیها همکاری کردهبودند و در بعضی از توطئهها دست داشتند. این چه منطقی است که ما داریم؟ نکته سوم. اگر واقعاً سفارت آمریکا انقدر خطرناک بود، از خود آقای خمینی، تا بازرگان و تا دیگران، 9 ماه از انقلاب گذشته و اینها دست روی دست هم گذاشتهاند. اصلاً بحث این نیست که برویم و سفارت آمریکا را بگیریم. اصلاً صحبت آن نیست. یعنی عقلای قوم، آنقدر سطح فکری پایینی دارند که درگیر روزمرگیهای مملکتداری شدهاند، بعد چهار تا دانشجو که سطح اطلاعاتشان بسیار پایین است، احساسی هستند و الان هم اکثرشان پشیمان هستند از کاری که کردند، آنها باید بریزند آنجا را بگیرند و بعد ما بگوییم: "بهبه، شما چشم شیطان را کور کردید". این چه منطقی است؟ کدام مجوز شرعی به شما اجازه این نوع رفتار را میدهد؟ همین آیهای که شما خواندید، به من کمک کردید. میفرماید: «اَلا تُقاتِلونَ قوما نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ». آیا وارد نبرد با قومی نمیشوید که عهد و پیمانشان را با شما شکستهاند؟ یعنی ما در آن مقطع عهد و پیمانی با آمریکا داشتیم که آنها شکسته باشند؟ شما کنوانسیون وین را امضا نکردید؟ شما 9 ماه تقریر کردید. اگر به آن پایبند نبودید باید بعد از انقلاب میگفتید که آن تمام شد. شاه آن را امضا کرده بود، پس پاشید و بروید. شما 9 ماه آن را تقریر کردید. یعنی ما پایبند هستیم به همان معاهداتی که دولت قبلی و رژیم قبلی بستهاست. شما در آنجا ذکر شده و امضا کردید که حتی اگر من با کشور مبدأ وارد جنگ نظامی بشوم، حق ندارم متعرّض سفارت او بشوم. مسئولیت صیانت از سفارت و از اعضای سفارت، چه در سفارت و چه در خانه خودشان با من است. شما بهعنوان یک مسلمان این را پذیرفتهاید.
اتهام اکبرنژاد به ناشیگری امام خمینی در خصوص سفارت آمریکا
اتفاقاً اعتقاد من این است که؛ خیلی خوب میشد اگر ما در اوایل انقلاب سفارت آمریکا را بهمدت 2 سال یا 5 سال میبستیم. ناشیگری کردند که گذاشتند 9 ماه ماندهاست. وقتی شما میدانید که اینها سابقه کودتای کذا را دارند و یک ابرقدرتی هستند که در سیستم شاه نفوذ داشتهاند، چرا گذاشتید که 9 ماه بماند؟ این هم راه دارد. شما میتوانید میتوانید طبق معاهده به کشور مبدأ یعنی آمریکا بگویید: "من میخواهم در حد کارداری، روابطم را با شما تنزل بدهم. 48 ساعت فرصت میدهم که جمع کرده و بروید". در این صورت هیچ جای دنیا نمیتوانست که شما را محکوم کند. شرعی همبود. نص صریح قرآن است که میگوید: «حتی وقتی که با مشرک عهد و پیمان بستهاید، روی آن بایستید» امام سجاد میفرمایند: "اگر آن خنجری را که گلوی پدرم را با آن بریدند به من امانت میدادند، من برمیگرداندم" من به اصل اینکه آمریکا از ایران برود مسألهای ندارم. دقت کنید. تمِ من، تمِ روشنفکری نیست. من این را معقول میدانم که در آن مقطع آمریکا را باید زودتر مرخص میکردیم، ولو موقتاً. یعنی 2 سال، 5 سال؛ ولی نه به این شکل.
شما پرسیدید که آیا ما حمله کردیم؟ بله دقیقاً شما به خاک آمریکا حمله کردید. حمله به سفارت یعنی حمله به خاک یک کشور. برای همین است که آمریکا در قضیه طبس کماندوهای خود آورد که اینها را آزاد کند. به خودش حق مشروع میداد و میگفت که تو وارد خاک من شدهای. ما وارد تنش شدیم. ما میتوانستیم بهجهت سابقهای که با آمریکا داشتیم، معقول عمل کنیم و به آنها بگوییم که فعلاً نمیخواهیم تا 1 سال، 2 سال، 5 سال، با شما ارتباط داشتهباشیم و نمیخواهیم که شما در اینجا سفارتخانه داشتهباشید. تا خودمان را پیدا کنیم، سازمانهای اطلاعاتی خودمان را رقم بزنیم، جاسوسهای آنها را شناسایی کنیم و هر کاری که میخواستیم، انجام میدادیم. اگر ما آن کار را میکردیم، درست است که آمریکا همچنان با ما دشمن بود؛ ولی در حد 40 درصد بود. آن حرکت باعث شد که ما به حیثیت آمریکا متعرض شدیم. در آن مقطع تقریباً تمام دنیا ما را محکوم کردند. یعنی چه به سفارت یک کشور بریزی و اکثر کارکنان آنها را گروگان بگیری؟! خاطرات آقای مهدوی کنی را بخوانید. ایشان میگفتند که ما مانده بودیم که این گروگانها را چه کنیم، چطور اینها را رد کنیم که بروند! کدام منطقی این را میگوید؟
شما الان در قضیه مهسا دیدید که در انگلستان و بعضی از کشورهای دیگر، مردم معترض ریختند که سفارت ایران را اشغال کنند؛ ولی پلیس آن کشور اجازه این کار را به آنها نداد. اینکار آنها بهخاطر این نیست که ما را دوست دارند؛ نه، چون تعهد دارند.
نکته دیگر اینکه، اگر هر جایی لانه جاسوسی بود و ما میدانستیم که بهنحوی جاسوسی میشود و ما حق داریم که بریزیم؛ پس چرا الان شما و دوستانتان نمیریزید که سفارت انگلستان را اشغال کنید؟ در حالی که همه ما که اینجا هستیم میتوانیم روی قرآن دست بگذاریم و قسم حضرت عباس بخوریم که آنجا لانه جاسوسی است. شما یک سفارتخانهای را به من نشان بدهید که در آن از این قلم کارها نمیشود. این عادی است. سفارتخانهها این کارها را روتین میکنند. یکی کمتر و یکی بیشتر. انگلستان خیلی کمتر از آمریکا این کارها را میکند. در فیلم گاندو هم طرف رفتهبود داخلشان و اسناد را رو میکرد که اینها دارند جاسوسی میکنند. آدم میخرند. پس چرا شما همین الان این کار را نمیکنید؟ مگر خود آیت الله خامنهای مخالف نکرد، ولو با تأخیر. به دانشجوهایی که آنجا متعرض شدهبودند گفتند که کار درستی نمیکنند. در قضیه سفارت عربستان مگر ایشان اظهار ناراحتی نکردند. من میخواهم بگویم که منطق قرآن یکی است و روشن است. میگوید وقتی که عهد و پیمان بستید، اصلاً فکرش را هم نکن. حضرت امیر شعار دادند و اهداف را گفت و عملاً اولویت بندی کردند؛ ولی ما شعار دادیم، به فضل خدا اقدام هم کردیم، وارد خاک آمریکا هم شدیم و تنش را بالا بردیم. بعد اینکه بعضی از ادبیات، ادبیات عملی نیست. ما اینجا ننشستهایم که بحثهای غیر عملی بکنیم.
اتهام مجدد اکبرنژاد به اشتباه کاری امام خمینی (ره) و مسئولین دیگر نظام
اینکه شما میگویید لات و عزّی که دو تا سنگ بودند، یعنی شوروی و آمریکا، اینها حرفهای درستی نیست. آن دو تا سنگ است؛ ولی اینجا دو ابرقدرت هستند. یکی به شما چسبیده است و یکی هم که قدرت نظامیاش در منطقه است. نکردند؟ 17 هزار ترور در همان سالهای اول انقلاب داشتیم. شخصیتهای اصلی ما را نابود کردند. 8 سال جنگ بر ما تحمیل شد و بهترین نیروهایی که میتوانستند این مملکت را بسازند از دست دادیم. خدا میداند که من هر وقت به مزار شهدا میروم قلبم آتش میگیرد. غیر از علاقه و ارادتی که به آنها دارم، میگوییم که اینها باید میماندند و کشور را میساختند. اینها که انقلاب کردهبودند و دلشان برای این انقلاب میسوخت. اینها باور داشتند و حاضر بودند برای انقلاب مفت کار کنند. نمیکردند؟ ای کاش ما میتوانستیم سیاست را به طرفی ببریم که این اتفاقات پیش نیاید، جنگ پیش نیاید، آن ترورها پیش نیاید و ما از کسانی مانند شهید بهشتی و شهید مطهری بیشتر استفاده میکردیم. شما خودتان میگویید که آنها نفوذ داشتند، جاسوس داشتند، آیا نمیتوانستند تحریک کنند؟ نمیتوانستند اینها را رهبری کنند؟ که کردند.
اکبرنژاد: هم امام خمینی هم آیت الله خامنهای دچار کیش شخصیت هستند
در مورد کیش شخصیت هم که اشاره کردند، بنده نمیخواستم که در این جلسه به این موضوع اشاره کنم. خیلی واضح است که ما واقعاً دچار کیش شخصیت شدیم. همین که نمیتوانیم انتقاد کنیم. جالب است که همه میگویید که معصوم نمیدانیم. همه این را میگویید؛ ولی عملاً حاضر نیستید برای کسی مثل آیت الله خامنهای که 35 سال است رهبر است، حاضر نیستید که یک اشتباه سیاسی برای ایشان بشمارید. این یعنی همان عصمت.
توهین سخیفانه اکبرنژاد به علامه مصباح یزدی
بنده واقعاً به آیت الله مصباح (ره) ارادت دارم، بهجهت سواد علمی و معنویت ایشان. از ایشان برازنده نیست که بیاید بگوید: "یک در میلیارد احتمال خطا در آقای خامنهای میدهیم، آن هم بهجهت اینکه معصوم نپنداریم" آخر این حرف در شأن ایشان است؟ این حرف من را یاد مجیز گوییهایی که بعضی از علمای ما از سلاطین صفویه داشتند، میاندازد. مثل این است که دارند برای سلاطین زیارت جامعه کبیره میخوانند. شما بروید تعابیرش را بخوانید. خوب نیست.
بنده جنس آقای خامنهای را متفاوت میبینم. قلباً معتقدم ایشان انسان صالحی است. ایشان حاضر است که هر نوع فداکاری برای کشور و ملت خود بکند. ایشان فقیه بزرگی است؛ ولی این حرفها درست نیست. کیش شخصیتی ما واضح است و نیازی به اثبات ندارد. آیت الله خمینی به شاه ایراد میگرفت. سخنرانیهای قبل از انقلاب ایشان هست. میگفتند: «این چه مسألهای است درست کردهاید که در این کشور میشود هویدا را نقد کرد؛ ولی نمیشود شاه را نقد کرد». و خودشان میگفتند: «من هم مانند پیغمبر میآیم در مسجد مینشینم و مردم بیایند از من اشکال بگیرند و انتقاد کنند». بنده بهخاطر این چهار تا انتقادی که تا الان کردهام، میداند که چقدر در فشار هستم؟ این مشخص است دیگر. کیش شخصیت یعنی همین.
رئوفی: من دوست داشتم که این قضیه لانه جاسوسی را قشنگ مشخص کنند.
مجری: انشاءالله اگر هفته بعد جلسه باشد. چون من خودم هم چند تا سؤال داشتم. چون در مقام مجری بودم وارد نشدم. میشود جلسه بعد را هم ترتیب داد.
تاریخ انتشار: 1402/11/03
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.