سومین بخش از مناظره دکتر بیژن عبدالکریمی و دکتر علیرضا شجاعی زند با موضوع "ایران و ایمان" تقدیم شما مخاطبین عزیز و فرهیخته می‌شود

 

دکتر سیدهادی ساجدی: من از صحبت‌های آقای دکتر عبدالکریمی سه تا نکته‌ی اصلی را گرفتم. اول تمایزی که بین ملیت و دین و تعریف دقیقی که ارائه کردند که ملیت در واقع شخصیت یک وجود جمعی است که در بستر و در طول تاریخ شکل می‌گیرد و رشد پیدا می‌کند، در حالی که دین یک خودآگاهی است و آنتولوژی و نوعی در جهان بودن است و اگر به نگاه دیگری نگاه کنیم، دین یک اگزیستانس حقیقی انسان‌ها که در آن اراده و اختیار و انتخاب وجود دارد برمی‌گردد، در حالی که ملیت از سنخ اگزیستانس مجازی است که در آن انتخابی وجود ندارد. دوم تمایزی که بین اسلام و اسلامیت قائل شدند و این که اسلامیت، امری است که در زمان و مکان و با قومیت خاص، شکل می‌گیرد و ادیان از روح و شخصیت جمعی یک ملت اثر می‌پذیرند و اثر می‌گذارند. آقای دکتر تأکید داشتند در پاسخ به آقای دکتر شجاعی‌زند که به هیچ وجه به دنبال تبدیل کردن امر دینی به عنوان یک عنصر ایدئولوژیک نیستند بلکه ایرانیت نوع خاصی از تجربه‌ی آنتولوژیک است و ایرانیت یک امر تعیّن یافته‌ی عینی آبجکتیو بیرونی قابل اشاره نیست، اما خرد بر لوگوس ایرانی یک امر موجود و واقعی است که در واقع هستی را به نحو خاصی تفسیر می‌کند. در ارتباط با امتناع امر دینی هم گفتند که مراد امتناع منطقی و فلسفی نیست، امتناع تاریخی است که در واقع مدرنیته موانعی را ایجاد کرده است که اجازه‌ی زیست دینی به افراد نخواهد داد و نمی‌دهد. آقای دکتر شجاعی در خدمت شما هستیم.

 

تفکیک عنصرِ دهنده و عنصرِ گیرنده

دکتر علیرضا شجاعی‌زند: بله این نکته‌ی اساسی همین نکته‌ی آخر است که شما فرمودید و آقای دکتر هم کامل کردند. یعنی آقای دکتر نگاهشان به بحث امر ملی و امر دینی، برخلاف این همه توضیحاتی که بنده دادم و آقای دکتر هم تأکید می‌کنند اما در نتیجه‌گیری کنار می‌گذارند، این است که من ترکیب را یعنی به هم آمدن امر ملی و امر دینی را در صورتی دارم طرح می‌کنم که این‌ها دو جنس متفاوت هستند. آقای دکتر طوری بیان می‌کنند که گویا هر دو، دو تا آورده دارند می‌آورند و یک چیز مشترکی حالا تعبیر التقاطی را به کار نبرم، مختلطی را پدید می‌آورند تبدیل می‌شوند به یک سنتز جدید. نه! اساس مطلب همین است. وقتی دین به یک سرزمین وارد می‌شود، این‌طوری نیست که کلید را بزنند این دین یک دفعه در آن سرزمین به تمامیت و به کامله پیاده شود و بعد بگوییم هرچه واقعیت در آن سرزمین است بعد از این، متعلق به این دین است. نخیر در آن سرزمین، پیش از آن یک دین دیگری بوده، عناصر آن دین هنوز در سنت‌ها و فرهنگ آن جامعه جاری است. این دین جدید می‌آید که تأثیر بگذارد اما به میزانی هم تأثیر می‌پذیرد. این امر بدیهی است، همه بر آن اذعان دارند که اسلام در هر سرزمینی تا یک حدی رنگ و بوی آن سرزمین را پذیرفته است. این بیان واقع و محقق امر است. ما داریم در یک فضای انتزاعی و اقتضایی سخن می‌گوییم.

 

 

یک میزان تأثیرپذیری، تأثیری از سنت‌هاست. یک میزان از تأثیرات، مربوط به تدریج است. یعنی شما وقتی وارد یک سرزمینی می‌شوید، گام‌های اوّلیه‌ی شما گام‌های ابتدایی است. بعد به تدریج اگر جواب گرفتید، گام‌های بعدی را برمی‌دارید. دفعتاً واحداً هیچ دینی به تحقق نمی‌رسد. یک تدریجی دارد؛ لذا هیچ گاه آن دینی که الان علی‌الارض در یک موقعیت است، تمام آن دین نیست به دلیل همین تدریج. بعضی وقت‌ها تأثیرپذیری از اقتضائات و شرایط است. ما یک زمانی بانکوک رفتید تایلند، یک کسی را از دور نیمه برهنه نشان دادند گفتند این پیش‌نماز مسجد شیعیان است. یک شورت بلند ورزشی پای او بود و بقیه‌ی بدن او لخت. حالا بعد که رفتیم یک چیزی روی دوش خود انداخت با او صحبت کردیم. اقتضای هر اقلیمی یک شرایطی دارد، من خیلی افراطی آن را مطرح کردم. اما تأثیرپذیری دین، واقعیت دارد. یک تأثیراتی هم ناشی از دخالت‌های فراسرزمینی در آن موقعیت است. یعنی شما یک گفتمانی را عرضه کردید، تا یک حدی هم جا انداختید، اما پنجره‌هایتان بسته نیست و گفتمان‌های دیگر و نسل‌های بعدی تاثیر دارند. ما الان در چنین شرایطی هستیم. یعنی نمی‌شود گفت الان این چیزی که در ایران است اسلام است، در یک بستر بکر خالی ظرف تهی به اسم ایران دارد پیاده می‌شود. اگر کم و کسری است تحت تأثیر این عوامل است. ضمن این که امروز یک برداشت جدیدی هم اضافه شده که اسلام آن نیست که پیامبر 1500 سال پیش نازل کرد و منتقل کرد؛ بلکه ما هم دست‌اندرکار تکمیل این اسلام هستیم. یعنی دین تبدیل می‌شود به امر برساختی که ما هم می‌توانیم اضافاتی حسب نیازها به تعبیر هرمنوتیکی ایشان، حسب اقتضائات و شرایط و نیازها یک چیزهایی به آن اضافه کنیم. الان ایده‌های جدیدی را از گفتمان‌های دیگر داریم که اگر ترکیب شود با یک عناصری از دین ما، سنتز بهتری دارد. این نوع مداخلات هم است. این‌ها تصویری است از واقعیت صحنه. من وارد این ساحت نشدم که واقعیت صحنه چیست، به چه درجه، چه میزان از عناصر با اسلام در شراکت، وضعیت ایران را تصویرسازی کردند. جامعه‌شناسی البته بیشتر باید از این قبیل بحث‌ها کند. ما دلیل این که همنشین فلاسفه می‌شویم و میل هم داریم به این سمت مایل باشیم، یعنی بیاییم، یک مقداری بحث‌های انتزاعی داریم می‌کنیم.

 

شعر شجریان و شهادت حاج قاسم، همه‌ی این‌ها ترکیبی از این است که در اینجا وجود دارد. در کشورهای عربی به یک شکل دیگری وجود دارد متجلی می‌شود، همه‌ی این‌ها را می‌پذیرم. بحثم سر این است که آیا این‌ها دو تا ایدئولوژی هستند که با هم ترکیب شدند یک سنتز جدیدی را ایجاد کردند؟ یعنی ایران با خودش یک آورده‌ای داشت؟ یا بخشی را از نوع ایدئولوژی‌های دیگری گرفته بود؟ انتهای ماجرا بحث سر همین است.

 

انتزاعی‌اندیشی در باب امر ملی

 عنصرِ دهنده و عنصرِ گیرنده را اگر شما از هم تفکیک کنید، ماجرا حل می‌شود. تمدن و فرهنگ ایران نقطه‌ی صفر که ندارد. در همه‌ی این ادوار تاریخی، عنصرِ دهنده‌ی آن چه بوده؟ در یک دوره‌ای سنت بوده، باورهای زرتشتی بوده، آمیزه‌ای از باورهای زرتشتی و اسلام بوده. در یک دوره‌ای اسلام بوده با ترکیبی از عناصر دیگر. در امروز اسلام است با ترکیباتی از مدرنیته و این‌ حرف‌ها. بحث من سر آورده‌ی عینی نیست. یک مقداری انتزاعی‌تر فکر کنید؛ جنس ایران، قبل از این که تعیّن تاریخی پیدا کند آیا این تعیّن بخش است؟!

یا یک چیزهایی او را متعین می‌سازد؟! بله واقعیت تمام این چهره‌هایی که گفتید در واقعیت وجود دارد. اما آن چیزی که قرار است معیار تشخیص درست و غلط واقعیت‌ها باشد چیست؟ معیار تشخیص درست و غلط، کدام نقطه است؟ عصر قاجار است؟ عصر صفویه است؟ آغاز ایران و شکل‌گیری ایران است؟ وسط‌های آن یا همین اواخر؟ اگر قرار باشد راجع به وضعیت موجود ایران داوری کنید، بر اساس چه شاخصی داوری می‌کنید؟ فقط شرح واقع می‌گویید؟ توصیف واقعیت می‌کنید؟ عناصر ترکیب شده را معرفی می‌کنید؟ یا می‌توانید ارزیابی هم کنید؟ که از این حیث فاصله گرفته، از این حیث تحت تأثیر آن بوده؛ لذا اگر مشخص کردید که عنصر تعین‌بخش، شما این لوگوسی که می‌‌گویید لوگوس ایرانی، کدام لوگوس ایرانی؟ این لوگوس ایرانی، اول سؤال این است از کجا آمده است؟ یعنی یک منشأ ایرانی باید داشته باشد، ایران باید داشته باشد، از خود ایران، از سرزمین، از اقلیم، از مردم، از ملت. قطعاً نیست. یک دوره‌ای این لوگوس تحت تأثیر معنویت است. یک دوره‌ای تحت تأثیر چیزهای دیگر. این لوگوس از جاهایی گرفته می‌شود که لوگوس‌ساز هستند، لوگوس‌ها را می‌شود به آن‌ها منتصب ساخت. حالا یا بسیط یا بسیار پیچیده. از یونان گرفته، از غرب گرفته، از اسلام گرفته. این لوگوس در ادوار مختلف، اوّلاً منشأ آن مشخص است، دوم این که پایدار نیست. این لوگوس ایرانی که می‌فرمایید کجاست که الان متنی وجود دارد.

 

از ایرانشهری تا لوگوس ایرانی

آقای سید جواد طباطبایی با همه تلاش و زحمتی که برای این ایده‌ی ایران‌شهری مطرح کرد، آخرش هم نتوانست بگوید منشأ این ایران‌شهری، آن مرجعی که این ایران‌شهری را بر اساس آن می‌شود فهمید و بعد وضعیت ایران را با آن مقایسه کرد، چیست؟ به شعرا، به منوچهری، به فردوسی، به خواجه نظام، به همه هم متوسل شد؛ اما این‌ها خودشان موضوع بودند، خودشان واقعیت تحقق یافته بودند؛ همچنان که خوانندگان امروزی به قول شما تحت تاثیر شجریان هستند و از یک جایی متأثر می‌شوند، فردوسی هم تحت تأثیر این شرایط و یک موقعیت و یک بستر و یک لوگوس‌هایی است که در آن اصل دارد تغذیه می‌کند. بعد آقای سید جواد می‌رود فردوسی را ارجاع می‌دهد برای اینکه بتواند تز ایرانشهری را حل کند. من الان سؤالم از شماست این لوگوس ایرانی که می‌فرمایید، منشأ آن کجاست؟ بعد کدام یکی از لوگوس‌های تاریخی ایران است؟

 

آقای بازرگان یک تعبیری دارد. من نمی‌دانم منتصب به بازرگان است یا نه؛ در بیانیه یا کتابشان جایی آوردند که آقای خمینی ایران را برای اسلام می‌خواست، من یا نهضت آزادی، ما اسلام را برای ایران می‌خواهیم. من می‌خواهم بگویم آقای بازرگان هم دچار همین خطاست. یعنی همین ترکیب، حالا من نمی‌دانم اسم این ترکیب ایران و اسلام را ساختار نظری آقای دکتر، حتماً ترکیب موزاییکی نیست که کنار هم بچینند، یک جور متافیزیکی است. یعنی یک عناصری هست. آقای بازرگان هم دچار همین خطاست. بله اسلام آمده ایران را نجات بدهد. این می‌شود تعبیر خوبی باشد. در ماجرای ظرف و مظروف هم باید گفت که تعیّن‌بخش کیست و تعیّن‌پذیر کیست؟ کدامشان ابژه هستند؟ کدامشان سابجکت دهنده هستند؟ حل نشده است. مرحوم مصباح این را مطرح می‌کنند. من کلیپش را دیدم و بعد دفاع می‌کنند از این که ایران برای اسلام است و بعد ایران باید فدای اسلام شود. من نمی‌فهمم، من فکر می‌کنم آقای مصباح هم در همان دامی افتاده که مرحوم بازرگان افتاده است. یعنی بحث، تفکیک نوعیت و جنسیت این‌هاست.

 

در بحث امتناع دینی هم آقای دکتر می‌گویند. شما نمی‌توانید هم کلمه‌ی امتناع را بیاورید و بعد موقعی که توضیح می‌دهید، می‌گویید که من می‌خواستم بگویم در دوره معاصر با توجه به غلبه‌ی مدرنیته، کار برای دین دشوار است. تعبیر امتناع، القاگر دشواری نیست.

 

جمهوری اسلامی، پای کار ایران

 توجه به امر ملی، تنها از سوی دکتر عبدالکریمی نبوده و جمهوری اسلامی هم به ضرورت آن رسیده. به اعتقاد برخی همین تعبیر ایران بخوان هم ملهم همین معناست که نشان می‌دهد جمهوری اسلامی، آمادگی بالایی برای تغییر دارد. تغییراتی فراتر از دولت‌ها که می‌آیند کن‌فیکون می‌کنند همه چیز را تغییر می‌دهند ناشی از جهت‌گیری‌ها، بلکه تغییراتی در سطح نظام و پارادایمیک. یعنی این‌طور استنباط شد. گویا جمهوری اسلامی قافیه را باخته، این‌ها نشانه‌هایی از عقب‌نشینی‌های ایدئولوژیک است. یک عقب‌نشانی ترمیدوری است. البته ترمیدور برای بعد از پنجاه سال، اصطلاح ناکارآمدی است. ترمیدور برای ادوار نزدیک به پیروزی انقلاب است. نه یک نظامی بعد از این که شکل گرفته، تثبیت شده است، تغییر ماهیت بدهد.

 

این تلقی و تصویرسازی به نظر من حاوی چند تا پیش‌فرض غلط است و طبعاً چند تا نتیجه‌گیری غلط. جمهوری اسلامی همیشه پشت کار وطن بوده است. این «ایران بخوان» دفعتاً یک باره به ذهن نیامده که ما باید تأکید به امر ملی کنیم. گویا تا قبل از آن ما اساساً هیچ اعتنایی به امر ملی به وطن نداشتیم. در ماه‌های اخیر بنا به این ضرورت پدید آمده است. من خیلی سریع عرض کنم شواهد فراوانی وجود دارد. مبارزه با رژیم شاه به دلیل استبداد شاه بود و وابستگی او به بیگانه. این امر ملی در آن نیست؟ عنصر امر ملی مورد تقابل مسلمان‌ها و اسلام‌گراها بوده است. اخراج بیگانگان، اولین نتیجه‌ی انقلاب اسلامی است از پیروزی، بعد از این که شاه می‌رود و نظام فرومی‌پاشد، اولین نتیجه عینی همین اخراج بیگانگان یا فرار بیگانگان از کشور است. این‌ها مؤید این امر ملی، میهن، وطن نیست؟ جنگ هشت ساله برای مقابله با تجاوز خارجی و رهایی سرزمین عنصر امر ملی نداشت؟

 

این که ایران بخوان، یک دفعه می‌شود یک نقطه‌ی عطف، این بزرگنمایی اگزجره کردن مسئله است بدون ملاحظه‌ی شرایط. بخشی از تاریخ ما مقابله با این جریانات تجزیه‌طلب است در اقصی ایران. شاه موقعی که می‌رفت می‌گفت ایران می‌شود ایرانستان به خاطر همین ظرفیت‌های قومی که در جامعه ما بود. این‌ها برای حفظ تمامیت ارضی بود. ابرامی که جمهوری اسلامی روی اسم خلیج فارس کرد، این‌قدر شدید بود که بعضی‌ها را نگران کرد که گویا اسلام دارد اینجا مغفول می‌ماند. کسانی که دم از ملیت و ملی‌گرایی می‌زنند، به اندازه جمهوری اسلامی روی قضیه خلیج فارس نایستادند! این برای تثبیت موقعیت منطقه‌ای ایران بود. بحث مرزی هم نبود اسم خلیج فارس! خلیج فارس اسمش چه عربی باشد، چه اسلامی باشد، چه فارسی باشد، چه خلیج به تنهایی باشد، مرزهای رسمی جمهوری اسلامی را مورد تردید قرار نمی‌دهد. یا این اهتمام و اعتنای وافری که جمهوری اسلامی روی زبان فارسی دارد، بعضاً مورد ریشخند است.

 

این اهمیتی که جمهوری اسلامی در دفاع از استقلال کشور دارد، استقلال سیاسی، استقلال فرهنگی، استقلال اقتصادی، این‌ها عنصر ملیت در آن برجسته نیست. این تلاشی که جمهوری اسلامی برای بازگرداندن ایران به اقتدار خودش پس از صدها افول و ضعف در منطقه، آیا این‌ها عنصر ملی نیست؟ توجه کنید جمهوری اسلامی با تمام اهتمام‌های امتی که دارد هیچ گاه علیه منافع و مصالح ملی ایران عمل نکرده است. دوگانه ندیده که بگوید حالا این یا این؛ بعد چون امتی غلبه دارد من به این سمت علیه او عمل کنم. همیشه این‌ها را در راستای یکدیگر دیده و مکمل هم.

 

جمع امر دینی و امر ملی

ما امروز اینطور فکر می‌کنیم که امر ملی برخاسته از ساختار دولت ـ ملت است و امر دینی ناشی از تأکیدی است که جمهوری اسلامی بر انگاره‌ی امت و امامت دارد. این یک تلقی و بیان غلط است. دولت ـ ملت، قابل جمع با امر به دین است. نه فقط با امر ملی! اتفاقاً دولت ـ ملت با امر دینی هم قابل جمع است، چنانکه با ایدئولوژی‌های دیگر هم جمع شده است. دولت ـ ملت مگر فقط با دین جمع شده که بگوییم اینجا یک کار عجیب و غریبی صورت داده است؟ دولت ـ ملت یک پدیده‌ی خنثی را ما با دین جمع کردیم از خاصیت انداختیم. در همه‌ی عالم، همه‌ی دولت ـ ملت‌ها یک بنیان فلسفی ایدئولوژیک حالا یا پررنگ یا کمرنگ. مگر می‌شود یک ساختار و یک جامعه را، یک نظام سیاسی و یک سرزمین را بدون عقبه‌، با یک مثال فقط چهارچوب‌های ساختاری و سازمانی اداره کرد؟ همه‌ی دولت ـ ملت‌ها در همه‌ی عالم فاقد جهت‌گیری هستند؛ چنانکه در ایران هم این دولت ـ ملت با امر دینی جمع شده است.

 

جمهوری اسلامی واجد ساخت دولت ـ ملت است نه امت و امامت. از روز اول هم این اتفاق افتاد. از همان روز اول که جمهوری اسلامی، تمام این نهادهای بین‌المللی را رفت به رسمیت شناخت، وارد شد، از فرصت، موقعیت استفاده کرد قواعد و چهارچوب‌های بین‌المللی را پذیرفت. ما بیشتر تابع قواعد و چهارچوب‌های بین‌المللی هستیم یا آمریکای قلدر؟ خودشان این نهادها را ساختند. خودشان بازی را ساماندهی کردند، خودشان هم زیر آن می‌زنند. جمهوری اسلامی یکی از وفادارترین جوامع و کشورهایی است در همین ساختارهای نهادهای بین‌المللی قرار گرفته است. نهادهای بین‌المللی بر چه اساسی شکل گرفته؟ بر اساس ساختار دولت ـ ملت. ما دقیقاً در چهارچوب دولت ـ ملت داریم عمل می‌کنیم و در عین حال از امر دینی دفاع می‌کنیم. این‌طور نیست که ما رویه‌ی امت ـ امامتی پیش گرفتیم. بقیه‌ی کشورها دولت ـ ملتی عمل می‌کنند. کجا چنین است؟ حالا این پدیده دولت ـ ملت کجا به درد جمهوری اسلامی می‌خورد؟ امر غریبی است؟ نخیر! همه‌ی دنیا یک ظرفیت‌های فرهنگی، زبانی و دینی خودشان استفاده می‌کنند. برای اینکه قدرت ملی خودشان، حاکمیت ملی خودشان را تقویت کنند. همه‌ی ویژگی‌های حاکم بر جمهوری اسلامی، مبتنی بر همان عناصری است که در بقیه‌ی کشورهای دنیا وجود دارد. ما فرقی از این حیث با جاهای دیگر نداریم.

 

ملزومات جذب ملی حداکثری

دکتر بیژن عبدالکریمی: من چند تا محور را بیان کنم. ببینید تأکید من بر روی امر ملی ویژگی‌هایی دارد که شاید در گفتمان انقلاب که آقای دکتر شجاعی‌زند هم در واقع نمایندگی‌اش را می‌کنند در این نشست، این ویژگی وجود ندارد. ما با یک جهان نیچه‌ای مواجه هستیم. در یک جهانی که سکولاریسم به اوج رسیده، نهیلیسم به اوج رسیده، اتمیزه شدن انسان‌ها و فردیت‌گرایی به اوج رسیده است. یک سوبژه مدرن ظهور پیدا کرده است. من از این سوبژه مدرن به عنوان یک حقیقت دفاع نمی‌کنم و حتی مثل فوکو معتقدم سوبژه مدرن، دروغین‌ترین و مجعول‌ترین سوبژه‌ای است که در تاریخ بشر شکل گرفته است. حتی فراتر از این می‌توانم با نیچه همدل باشم که در روزگار ما با ظهور مدرنیته، ما با خطر مرگ انسان مواجه هستیم. اما به عنوان یک واقعیت در واحد سیاسی اجتماعی ما، سوبژه مدرن، حضور دارد. از آقای شجاعی‌زند می‌پرسم، از گفتمان انقلاب می‌پرسم، از حاکمیت جمهوری اسلامی می‌پرسم، با کدامین زبان مشترک، با کدامین مقوله می‌خواهید با این بخش از جامعه ارتباط برقرار کنید؟ بحثم کاملاً بحث پدیدارشناسانه است، بحث ارزش‌گذاری نیست. برای ارتباط با لایه‌های نامسلمان، برای ارتباط با سوبژه غیر دینی، برای ارتباط با سوبژه سکولار، برای ارتباط با سوبژه غرب‌زده و غرب‌سالار، با چه مقوله‌ای می‌خواهی این‌ها را همسو کنی با جهت و حرکتی که قرار است جامعه داشته باشد؟

 

 

توجه داشته باشید حتی در دفاع هشت ساله، امر ملی نقش مهمی بود. یعنی همه‌ی کسانی که در جنگ هشت ساله بودند، بچه مسلمان نبودند. همه اعتقادات دینی نداشتند. بخشی از قضیه هم نمی‌خواهم بگویم بچه مسلمان‌ها به امر ملی اهتمام نمی‌کردند. به هیچ وجه! ملی‌گراترین نیروهای ما بچه‌های سنتی ما هستند. همان کسانی که نوشتند یا زهرا، همان کسانی که نوشتند یا فاطمه، همان کسانی که پای لانچرها رقابت داشتند که کی پشت لانچرهایی قرار بگیرد که چند دقیقه بعد شهید می‌شود؟ من جزو آن روشن‌فکرها نیستم که چشمم را به این واقعیت‌ها ببندم؛ اما دل‌نگرانی‌ام را دارم بیان می‌کنم. با آن بخش‌هایی که در این جهان نیستند. می‌خواهید ولشان کنید و دو دستی بیاندازید در دهان نهیلیسم غربی؟ در دهان رسانه‌ها؟ که افسار این بخش از جامعه به دست ایران اینترنشنال‌ها بیفتد، به دست بی‌بی‌سی‌ها بیفتد؟ تو با این‌ها چگونه می‌خواهی صحبت کنی؟ این پرسشی است که گفتمان انقلاب باید از منِ معلم فلسفه به عنوان یک درد بپذیرد. باید روی این فکر کند. نمی‌تواند بگوید آقا نیازی نیست. ما اصیل‌ترین نیروی تاریخی کشور هستیم و به این‌ها بی توجهی می‌کنیم. یک روزی خدای نکرده خواهد رسید یا باید روی آن‌ها اسلحه بکشی اگر جلوی تو بایستند، باید با آن‌ها صحبت کنی و تو با مقولاتی که مطرح می‌کند، این مقولات مال پارادایم تو است. مال پارادایم خودت است، احترام دارد، هرچه تو بگویی، من در کنارت هستم. اما با کسانی که در پارادایم تو نیستند، با کدامین مقوله می‌خواهی با این‌ها ارتباط برقرار کنی؟

 

تکیه‌ی من بر امر ملی تا حدود زیادی با آن بخش از جامعه است که به نظر من نادیده انگاشته شده و آن‌ها کاملاً در دامان دشمن قرار گرفتند و در واقع بر خلاف منافع ملی دارند حرکت می‌کنند. یعنی کسی که می‌گوید بی‌بی بیاید، عمو ترامپ بیاید ما را از دست آخوندها نجات بدهد، در واقع او دارد بر علیه منافع ملی‌اش حرکت می‌کند. در برابر مقاومت دارد مقاومت می‌کند. با این بخش چکار باید کنیم؟

 

پاشنه آشیل گفتمان انقلابی 

من چند تا انتقاد به گفتمان انقلاب و حاکمیتمان دارم بی آن که بخواهم بگویم ضد ملی هستم. به هیچ وجه! می‌خواهم بگویم در خصوص نسبت امر ملی و امر دینی باید در افق روشن‌تری بیاندیشم و حتی می‌توانم بگویم بعد از نوشته شدن کتاب خدمات متقابل اسلام ایران مرتضی مطهری، این اثر دیگر تکرار نشد و به نظر من این اثر به شدت می‌تواند در واقع راهنمای خوبی برای گفتمان انقلاب باشد. حتی اگر با آقای دکتر شجاعی‌زند موافق باشم که موافق هستم! نه به عنوان تاکتیک که بچه‌های گفتمان انقلاب، اصیل‌ترین نیروهایی بودند که برای امر ملی جان دادند و اگر گفتمان انقلاب نبود چیزی از امر ملی هم باقی نمانده بود این را من قبول دارم اما گفتمان انقلاب نسبت به امر ملی، زبان مناسبی ندارد، گیج و گنگ است. تمام بچه‌های ما که شهید شدند به گفته‌ی خود دکتر شجاعی‌زند که من می‌پذیرم، با پرچم ایران تشییع شدند و تو چرا ناتوانی از این که این زبان را بیان کنی؟ که با بخشی از جامعه ارتباط برقرار کنی. این نقطه ضعف است. این خیلی نقطه ضعف بزرگی است که بزرگی مثل سردار سلیمانی، کسی که سر بر سجده می‌گذارد و شاید از معدود ژنرال‌های جهان باشد که سر بر سجده در برابر آن حقیقت می‌گذارد، به عنوان یک تروریست در این جامعه شناخته شود. تو پاشنه آشیل داری گفتمان انقلاب! در جنگ دوازده روزه همه‌ی حرکت‌ها از بیرون نبود. چون در درون شکاف داشتیم جنگ دوازده روزه صورت گرفت و آخرش تو افتخارت این بود که ملت نیامد در خیابان، ما را سرنگون کند! ولی این خیلی انتظار حداقلی است. این را مقایسه کنیم با دهه شصت و جنگ هشت ساله. هیچ گفتمانی به اندازه گفتمان انقلاب بر روی عزت نفس، هویت، خودباوری تأکید نداشت اما نتیجه به ضد خودش تبدیل شد. در هیچ دوره‌ای به اندازه‌ی روزگار ما این خودحقارتی، خودزنی، خودبیزاری در میان نسل‌های ما رواج پیدا نکرده بود. ساده‌ترین تقلیل‌گرایانه‌ترین شکل آن این است که رسانه‌های خارجی روی گسل‌های موجود در جامعه سوار هستند. و الاّ بی‌بی‌سی غلط کرده، ایران اینترنشنال غلط کرده! یک پاشنه آشیل در جامعه ما هست و من دارم به تو تذکار می‌دهم.

 

فرار از روایت‌های رادیکال

نوعی ملی‌گرایی بی‌بنیاد در جامعه شکل گرفته است. عکس لوح کوروش را بگذارند و برویم پاسارگاد و برویم تخت جمشید. ملی‌گرایی مبتذل که رضا پهلوی از آن می‌خواهد موج‌سواری کند. اما دقت کنید این ملی‌گرایی بی‌بنیاد که با پوپولیسم و با ابتذال همراه است، یک واکنش و بیماری است که نمی‌توان همه‌اش را به گردن خارجی‌ها انداخت. اسلام‌گرایان ما و گفتمان انقلاب ما علی‌رغم این که به امر ملی توجه دارند، نوعی روایت تمامیت‌خواه و تقلیل‌گرایانه در شکل رادیکال می‌توانند به این شکل بیان نکنند. می‌توانم بگویم تأکید آن‌ها بر اسلام تا حدی بوده که وجوه دیگری از امر ملی را در واقع نادیده گرفتند. این که امر ملی ما سه ضلع دارد. اسلام، تفکر دینی و تفکر معنوی، روح آن است؛ اما ایرانیت و معاصرت دو وجه است. به نظر من گفتمان انقلاب نتوانسته است با مؤلفه‌ی معاصرت به درستی مواجه شود و لذا تریبون به دست آن وری‌ها افتاده. لااقل با من این همدلی را داشته باشید یک جای کار می‌لنگد.

 

من از آقای شجاعی‌زند از همه‌ی نمایندگان گفتمان انقلاب می‌خواهم خلوت کنیم. چه کردیم که جامعه‌ی ما به اینجا رسیده؟ کوتاهی‌هایی داشتیم، بی تجربگی‌هایی داشتیم. نمی‌خواهم متهم کنم، نمی‌خواهم این را تبدیل به یک چماق کنم بر سر حاکمیت. نمی‌خواهم گفتمان انقلاب را نقد کنم. ولی ما نیاز به یک بازاندیشی هستیم. اگر این بازاندیشی صورت نگیرد، نزاع ما با غرب، نزاع ما با آمریکا و اسرائیل، کار یک ماه و دو ماه و یک سال و دو سال نیست. ما حالا حالاها قصه داریم و با این وضعیت اجتماعی، یک جای پاشنه‌ی کار ما می‌لنگد. یعنی ممکن است از پشت، خنجر بخوریم توسط بخشی از جامعه که نتوانسته در واقع با گفتمان مقاومت، همدلی کند. لذا به این دلیل من فکر می‌کنم که تکیه بر امر ملی، کاری است مناسب و درست و کم بها دادن، بی توجهی کردن با بحث‌های نظری. به نظر من کمک مثبتی به سرنوشت این ملت نیست.

تاریخ انتشار: 1404/09/05

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil