ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، حجتالاسلام و المسلمین دکتر عسکر دیرباز اخیراً در گفتگویی تفصیلی با خبرگزاری شبستان به نکات مهمی در حوزه علوم انسانی و پژوهشهای مرتبط با آن و نیز بحث فلسفه و حکمت پرداخته است. آنچه در ادامه میآید خلاصهای از دیدگاههای این استاد حوزه و دانشگاه میباشد که به مناسبت هفته پژوهش مطرح شده است؛
آنچه از آموزههای قرآن آموختیم و پیامبر اکرم (ص) از سیره خود برای ما به یادگار گذاشتهاند موید آن است که وقتی در طول زندگی در موقعیتهای مختلف قرار میگیریم باید با تفکر و دقت نظر با آنها مواجه شویم. در سیره حضرت رسول (ص) و خاندان مطهرش همواره بر نگرشی تاکید شده است که طی آن افراد باید بیندیشند و سپس عمل کنند. اما نقطه مقابل چنین روش و منشی این است که انسان بدون هیچ تفکری صرفا به ظواهر بسنده کند و واقعیات پیرامون را بر حسب ظاهر امور قضاوت کند یا در موردشان تصمیم بگیرد که مورد تایید نیست، بنابراین انسان در هر مرحله از زندگی نیازمند ژرفبینی در امور است.
البته باید در نظر بگیریم که مرحله پیش از استدلالورزی آن است که انسان با دقت مشاهده کند و چشمانداز درستی از واقعیت بیابد؛ ذیل این چنین رویکردی است که جزئیات برای افراد آشکار خواهد شد و به تدریج واقعیت نمایان میشود. گام بعدی آن است که به نظرات دیگران نیز توجه کنیم. گاهی فرد صرفا دیدگاه خودش را مورد توجه قرار میدهد اما نگاه درست آن است که برای واقعیت واحد، با افراد مطلع و متخصص نیز مشورت داشته باشد تا به نتیجه مطولب دست یابد. اگر افراد جامعه نسبت به عملکرد خود و دیگران بیندیشند، به درستی جوانب موضوع را ببینند و بسنجند و در نهایت با دیگران وارد شور و مشورت شوند، در این صورت شاهد ترویج رویه متفاوتی مبتنی بر اندیشهورزی و استدلال در جامعه خواهیم بود اما این مساله نیازمند آموزش است. از سوی دیگر بخش مهمی از تلقی و نگاه افراد به موضوعات، از نوع نگرش آنها به زندگی نشأت میگیرد. به این معنا که هدف انسان از زندگی چیست. به هرحال قبل از اینکه افراد وارد فاز استدلالپذیری و استدلالورزی شوند، این نگاهشان به زندگی است که تعیین میکند به کدام سو حرکت کنند. آنچه که از زندگی میخواهند یا بر اساس آن تربیت شدهاند نوع مواجه آنها را با موضوعات مختلف تعیین میکند اما با این وجود نمیتوان سهم آموزش را نادیده گرفت. آموزش اصولی میتواند دَرک عُمقی و اصولی را به افراد ارایه کند.
بررسی جوانب مختلف موضوعات، اندیشیدن، گفتوگو با افراد مطلع و متخصص و در نهایت تعامل و گفتوگو منجر به این میشود که رویکرد مبتنی بر استدلالورزی و استدلالپذیری در جامعه شکل بگیرد. این رویه در سنت دینی ما و البته سنت فلسفه اسلامی که منبعث از دین است به نحو بارزی وجود دارد.
اساسا فیلسوفان بنا دارند که از عقلشان بیشترین استفاده را در امور مختلف داشته باشند و به بیان بهتر در مواجهه با مسایل عملکرد عقلگرایانه داشته باشند. در مورد زندگی، کار، روابط با دیگران و هر موضوع دیگری بیندیشند و به قول شاعر که به زیبایی هرچه تمامتر سرود؛ یک فیلسوف گویا در ذهن خود مدام در حال تکرار این ابیات است که:
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟
به کجا میروم؟ آخر ننمایی وطنم
در مقابل این نگاه پر مغز، فیلسوفان اگزیستانس میگویند: ما را به این دنیا پرتاب کردهاند و این دنیا میتوانست وجود نداشته باشد اما حالا ما هستیم اما که چه بشود؟! روزمرگی که برای انسان پدید میآید مسالهای است که برخی با آن کنار میآیند و برای زدودناش تلاش میکنند و برخی هیچ کاری نمیکنند و دست روی دست میگذارند.
اما در این بین ممکن است روزنهای برای افراد باز شود و از همین جا بدون اینکه متوجه شوند وارد پرسشهای فلسفی شوند چه اینکه در طول قرنها و میان نسلهای مختلف این پرسشها مطرح شده و فیلسوفان نظرات متفاوتی نسبت به این سوالات داشتند و نکته همینجاست؛ اساسا تفاوت میان علم و فلسفه در همین مقطع مشخص میشود چرا که علم پاسخ یک پرسش را میدهد و موضوع به پایان میرسد اما یک پرسش در عالم فلسفه بارها و بارها بازخوانی و بازتولید میشود و نظرات و پاسخهای مختلفی نسبت به آن ارایه میشود و فیلسوفان ذیل گفتوگو با یکدیگر درمییابند که اتفاقا پاسخ یک فیلسوف به یک سوال که قرنها قبل ارایه شده بهتر از پاسخهای دیگر است. بنابراین فیلسوف به دنبال روزآمد کردن پاسخها به پرسشها است.
آنچه که یاد شد میان فیلسوفان مسلمان نیز به وفور وجود دارد. بعد از دین مبین اسلام و حدود قرون یک تا دو هجری بود که فلسفه اسلامی با پایه و اساسی منبعث از قرآن و روایات شکل گرفت. البته فلسفه قبل از اسلام هم بود و پرسشهای فلسفی مختلف مطرح و پاسخ داده میشد اما با ظهور اسلام، سرنخها و دیدگاههای متفاوت و متقن نسبت به بسیاری از مباحث ارایه شد. کارایی عقل در فلسفه اسلامی تراز برتر و متفاوتی نسبت به گذشته یافت. در واقع فیلسوفان مسلمان صرفا به نیروی عقل و خرد که در اختیار همه انسانهاست بسنده نکرده و به وحی الهی و آنچه که در قرآن و روایات آمده است مراجعه داشتند. در واقع آنها دو منبع تغذیه فکری دارند که عبارت است از عقل و وحی.
با ظهور اسلام، سرنخها و دیدگاههای متفاوت و متقن نسبت به بسیاری از مباحث ارایه شد. کارایی عقل در فلسفه اسلامی تراز برتر و متفاوتی نسبت به گذشته یافت. در واقع فیلسوفان مسلمان صرفا به نیروی عقل و خرد که در اختیار همه انسانهاست بسنده نکرده و به وحی الهی و آنچه که در قرآن و روایات آمده است مراجعه داشتند. در واقع آنها دو منبع تغذیه فکری دارند که عبارت است از عقل و وحی.
اساساً الهامهای فراوانی منبعث از پیوند میان عقل و وحی برای فیلسوفان مسلمان متجلی شده است. خداشناسی و مفاهیمی نظیر عدالت، اخلاق و مهرورزی در شاکله اندیشه فیلسوفان مسلمان ذوابعاد است چرا که اساسا استدلالهای قرآنی فلسفی هستند.
بنده معتقدم که همه فلاسفه اسلامی را میتوان به یک معنا «فیلسوفِ گفتوگو» دانست. اگر به آثار و کتابهای فلسفی از فارابی تا قبل از او تا ابنسینا و خواجه نصیرالدین طوسی، یا بزرگان مکاتب شیراز، اصفهان، خود ملاصدرای شیرازی و شاگردان او، آقا علی مدرس، مدرس زنوزی یا در روزگار کنونی، افرادی که در رتبه اساتیدِ بزرگانی چون مرحوم علامه طباطبایی بودند تا خود علامه طباطبایی، امام راحل، شاگردان مرحوم علامه، آیتالله حسنزاده، آیتالله جوادی آملی، آیتالله مصباح یزدی و.. و همه و همه اهل گفت وگو بودند و البته استاد دینانی که تلاش فراوانی کرد تا فلسفه را در جامعه ما همگانی کند. سالها در تلویزیون برنامه داشتند، در موسسه حکمت و فلسفه تدریس داشت و نهایتا تلاش ایشان این بود که خرد ورزی و گفت وگو را در جامعه رواج دهد.
بنابراین من قائل به این مساله هستم که همه فیلسوفان مسلمان دیدگاهی مبتنی بر گفت وگو و استدلالورزی را داشتند. اما استاد دینانی که در سوال شما نیز اشاره به دیدگاه ایشان شد. در واقع دکتر دینانی استاد برجسته حوزه فلسفه است که به ویژه پس از انقلاب تلاش کرد فلسفه را در جامعه ما همگانی کند، سالهای سال در تلویزیون و موسسه حکمت برنامه داشتند و تلاش ایشان این بود که خردورزی را در جامعه ما تعمیم دهد. اینکه استاد دینانی از خواجه نصیرالدین طوسی به عنوان «فیلسوف گفت وگو» یاد میکنند شاید از یک جهت به زندگی و زمانه خواجه نصیر بازگردد. او در شرایط سیاسی و اجتماعی قرار گرفته بود که گفت وگو برجستگی داشت و بر همین اساس وارد تعامل و گفت وگو شد. صبر پیشه کرد و با سیاست و نگاه فلسفی خود گفت وگو کرد که بسیار قابل تامل است.
نکته دیگر آن است که گفت وگو باید هدفمند باشد. فیلسوفان مسلمان به شکل کاملا منسجم و هدفمندی با یکدیگر گفت وگو میکنند و این مساله یک سنت در فلسفه اسلامی است. اگر امکان مباحثه حضوری وجود نداشته در قالب متن مکتوب نظرات خود را مطرح کرده و به اشتراک میگذاشتند. یک فیلسوف کتابی را نوشته و دیگری اثر او را مطالعه و سپس نقدی بر نظرات وی نوشته است؛ فیلسوف مولف نظرات دیگری را میخواند و مجدد نسبت به آنچه که مطرح شده پاسخهایی را به رشته تحریر در میآورد و بدین شکل گفت وگوی هدفمند فلسفی در قاب کتاب پدید میآید و این روال رفت و برگشت قرنها ادامه مییابد تا همین امروز که با وجود همه امکانات همچنان فیلسوفان مسلمان با یکدیگر مکاتبه جدی دارند و این رویکردها میتواند اثر جدی بر زندگی افراد جامعه بگذارد.
همین که گفتوگو شکل بگیرد، خود فتح بابی برای تحقق رویه متفاوت در جامعه است. از سوی دیگر استدلالورزی و استدلالپذیری همیشه در قالب فلسفی مطرح نیست. اگر فردی در زمینهای تخصص داشته باشد و در عین حال متعهد هم باشد طبیعتا گفت وگو و (اعتماد) به او عاقلانه است. فیلسوف هم ذیل گفتوگوی خود با چنین افرادی وارد بحث میشود و استمرار رویکرد او منجر به شکلگیری همین عادت در جامعه میشود. طبیعتا اگر کسی از من سوال کند که چرا به شخصی با ویژگیهای اشاره شده اعتماد کردی پاسخام این است که: من به او اعتماد کردم چون اولا تخصص دارد و تواناییاش برای من محرز شده است. از سوی دیگر او متعهد است. این چنین رویکردی به نظر من هیچ منافاتی با استدلالورزی ندارد بلکه تایید کننده آن است.
تاریخ انتشار: 1402/09/26
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.