دکتر روح‌الله اسلامی در نشست بررسی انتقادی طرح وحدت حوزه و دانشگاه با عنوان"در میانه‌ی دو چشم‌انداز" که در رسانه فکرت برگزار شد،ابراز داشت: نظام دانش در ایران را باید به دو سرفصلش بپردازیم، یکی اینکه وقتی به این نظام نگاه می‌کنیم، ربط نسبت اجزائش با انگیزه چیست و نکته دوم ربط نسبت این اجزاء نظام دانش با جامعه ایران و جهان. می‌خواهیم ببینیم حوزه کجاست، دانشگاه کجاست، و چگونه می‌توانیم وحدتشان را طرح کنیم و برای آن مسیرش را ارزیابی کنیم. اجزاء نظام دانش ایران امروز را که نگاه می‌کنیم، یکی حوزه‌های علمیه هستند، که از قدیم بودن و نهاد علم قدیم ما هستند؛ یک جزء ایده از این این نظام دانش، دانشگاه‌ها هستند که اینها به عنوان نهاد جدید در دوره خاصی با اقتباس از دانشگاه‌های اروپایی در ایران شکل گرفتند. کنار اینها ما چیزهای دیگری می‌بینیم، اشاره کردیم مثل مکان‌های دوزیست، دانشگاه‌های حوزوی یا حوزه‌های دانشگاهی، که تلفیقی ایجاد شده.

شاید مهم‌تر از همه اینها پژوهشگرانی‌اند که در دانشگاه‌های خارج از ایران کار می‌کنند و جزء نظام دانش ما هستند. کسانی که اسلام‌شناسی یا شرق‌شناسی کار می‌کنند و کتاب‌هایشان اینجا می‌آید و ترجمه می‌شود و بروز هست. بخش دیگری هم که جزء نظام دانش ما هستند و خیلی هم تعیین‌کنند‌ه‌اند، جریان روشنفکری ماست که این جریان روشنفکری هم روی دانشگاه اثرگذار است و هم روی حوزه‌های علمیه؛ ایده دستور کارها از آن طریق در واقع عرضه می‌شود.

حال ربط و نسبت این اجزا را بخواهیم با هم توضیح دهیم؛ اجمالا همه می‌دانیم که دانشگاه در چه شرایطی شکل گرفته و فکر می‌کردیم که اینجا علوم جدیدی نیاز است که حوزه‌ها ندارند که این علوم را آموزش دهند، طبیعتا نهاد آن هم ندارند و خود جریان روشنفکری هم چیزی است که بیرون از هر دوی این نهادهاست، اما تأثیرگذار است؛ چگونه، به‌صورت خیلی ساده بخواهیم بگوییم، عمده ترجمه‌هایی که انجام می‌شود مثلا نشرهای معتبر از جهت عنوان، شهرت و اهمیت نشرهای دانشگاهی نیستند؛ می‌دانیم که بیشتر نشرهای معتبر ما نشرهای غیر از دانشگاهی یا غیر از حوزوی‌اند؛ که مخاطب خیلی گسترده دارند. چیزی که در این نشرها منتشر می‌شود، چه تألیف، چه ترجمه، امتداد جریان روشنفکری است.

 

نسبت و رابطه ی نظام دانشی حوزه و دانشگاه

این اجزای نظام دانش، چه نسبتی با جامعه ایران دارند و چه نسبتی با جهان دارند. اگر بخواهیم به این بپردازیم، ابتدا باید شکاف‌ها را نشان بدهیم، و نسبت آن با جامعه ایران و جهان را بررسی کنیم. شکاف‌ها کجا هستند و چگونه می‌توانیم آنها را ببینیم؟ ابتدا در سطح داخلی که نگاه می‌کنیم شکاف ما این است که دانشگاه از دل حوزه‌های علمیه در نیامده، یک گسستی بوده که به هر دلیلی نیاز شکل گرفته؛ اینجا گسستی داریم بین دانشگاه، حوزه علمیه و خود همان بخشی از جریان روشنفکری که دغدغه‌های علم و پژوهش دارد.

اگر یک سطح بالاتر و گسترده‌تر نگاه کنیم، شکافی می‌بینیم بین غرب جهان اسلام و شرق جهان اسلام؛ ما به‌عنوان بخشی از جهان اسلام در خود جهان اسلام، اندونزی و مالزی را که نادیده بگیریم، محدود به همان دارالاسلام صحبت کنیم، شرق آن ایران می‌شود و غرب آن الجزایر و مراکش و... است. بینشان شکاف است و مشخص است که می‌توانیم ردیابی کنیم نوشته‌های عادل الجابری که ترجمه شده اینجا تصریح می‌کند.

یک لایه دیگر که نگاه می‌کنیم یک شکافی می‌بینیم بین جهان اسلام و جهان غرب؛ که این شکاف می‌تواند همکاری باشد، می‌تواند تقابل باشد؛ ولی شکاف است، وحدت نیست. وقتی ما اینگونه به این فضا نگاه می‌کنیم، پرسشی که مطرح می‌شود، اینها اجزای نظام دانش ما، به فرض مهم‌ترین‌شان حوزه و دانشگاه البته که از جریان روشنفکری هم نمی‌توانیم صرف نظر کنیم، چون مدارس از آنطرف عمدتا به سمت دانشگاه و حوزه می‌آیند، نسبت به شکاف‌ها چه طرحی را عرضه کردند؟ چه راه حلی عرضه کردند؟ اگر بتوانیم اینجا پاسخ بدهیم، آنوقت مسیر همکاری و وحدت هم روشن خواهد شد.

چیزی که خودم طی این سال‌هایی که پژوهش و مطاله کردم، خب من وارد حوزه جامعه‌شناسی شدم به لحاظ پژوهشی، در دوره ارشد من راجع به مکتب اخباری کار می‌کردم؛ دعوایی که در فقه شیعه پیش آمد، آیا دعوای سازنده‌ای بود؛ تاثیرش برای نظام دانش چیست؛ بعد راجع به فقه کار کردم که فقه چگونه در قانون مدنی ما ظاهر شده، این بحث را مرکز توجه من این بود که به لحاظ تاریخی میراث دانشی ما چگنه توانسته در دوره جدید تداوم پیدا کند و همزمان کنار مطالعه دانشگاهی که جامعه‌شناسی تاریخی در 15سال گذشته کار کردند، با مرحوم دکتر مرادی هم فلسفه می‌خواندم و مسیری که الآن می‌خواهم پیشنهاد بدهم، چیزی که به نظر خودم رسیده، حاصل این پژوهش‌هاست؛ جامعه‌شناسی فلسفه که تمرکزش روی جامعه‌شناسی معرفت بوده، و در انتها هم جامعه‌شناسی فقه و حقوق روی این موضوعات تمرکز داشته.

 

تاثیر علم بر سطح زندگی مردم

در قدم بعد به‌ عنوان مقدمه باید گفت ما سراغ علم می‌رویم برای اینکه زندگیمان را سامان بدهد؛ یعنی مناسبات و روابطمان را سامان دهد؛ بین خودمان، بین نهادها و در سطح جهانی. اگر بخواهیم خیلی خلاصه بگوییم پایه‌های اساسی این سامان دادن چیست، می‌گوییم نسبت بین انسان، خدا و جهان را ما از طریق مجموعه علوم یا نظام دانایی می‌خواهیم سامان بدهیم.

برای اینکه این نسبت را بتوانیم سامان بدهیم، از طریق علوم این کار را انجام بدهیم، علوم شاخه‌های مختلف دارند؛ ما در ایران یک سنت علمی خیلی جدی داشتیم، از فارابی تا میرداماد و ملاصدرا که سنت جدی، بعدش هم امتداد داشته. در این سنت علمی که ما داشتیم یک بحث خیلی مهم که کارکرد اصلی فلسفه هم بوده، این بوده که سامان علوم را که می‌خواهند سامان بدهند اگر خودشان از هم گسسته باشند، نمی‌توانند سامان بدهند. سامان خود علوم را چگونه می‌دانستند، فلسفه این کار را می‌کرده؛ فلطفه از طریق طبقه‌بندی علوم این کار را می‌کرده. باید دید تأثیراتش را کجا نشان می‌دهد.

وقتی ما به طبقه‌بندی علوم بپردازیم و توجه کنیم، آن طرح کلانی که فیلسوف ارائه می‌کند، بحث فلسفه الآن در حوزه‌ها خیلی برجسته است. پژوهشگاه‌های زیادی هستند که این کار را می‌کنند؛ اما از این زاویه ما نمی‌بینیم به فلسفه بپردازند، که فلسفه چنین شأنی دارد، اینکه سامان علوم به عهده فلسفه است؛ نتیجه‌اش را کجا می‌بینیم؟ وارد بحث فنی نمی‌شوم، صرفا یک اشاره می‌کنم، و وارد طرح می‌شوم؛ این سامان را از دست دادیم و بیشتر مشکلاتمان هم به‌خاطر این است که این سامان را نتوانستیم برقرار کنیم.

از دانشگاه‌های اروپایی اقتباس‌هایی که کردیم، رشته‌های مختلف را آوردیم، هر استادی که تناسب دانشگاهی که درس خوانده، یکی انگلیس درخوانده، یکی فرانسه، یکی آمریکا، به تناسب آن رشته را اینجا آوردیم و نمونه ساده‌اش می‌بینید که آنهایی که تحت تأثیر سنت فرانسوی بودند، مثلا دانشگاه تهران، حقوق و علوم سیاسی با هم، دانشکده حقوق و علوم سیاسی با هم‌اند؛ چون تحت تأثیر سنت فرانسوی دسته‌بندی علوم اینگونه است، اما آن‌که تحت تأثیر سنت آمریکایی است مثل دانشگاه بهشتی، آنجا دانشکده حقوق جداست، علوم سیاسی با اقتصاد است؛ چون تحت تأثیر سنت آمریکایی بوده. ما به ساماندهی توجه نکردیم؛ حال اگر قرار باشد به سامانمان توجه کنیم، خود نظام دانش را دست‌کم در سه سطح باید بحث کنیم؛ یک سطح مبانی نظری مفهومی آن است، آنجا که راجع به سامان صحبت کردیم مبانی نظریه مفهومی برای ما اهمیت دارد؛ یک سطح دیگر سطح نهادی و سازمانی است، که می‌تواند حوزه باشد، دانشگاه باشد، دانشگاه حوزوی باشد، انواع نهادها را می‌توانیم در نظر بگیریم؛ سوم که خیلی هم مهم است، تعین زبانی دانش است، حال راجع به تعین زبانی حرف داریم که سنت علمی به زبان عربی داشتیم؛ بعد دانشگاه ایجاد کردیم به زبان فارسی؛ بعد نسبت اینها را بحث نکردیم. این خیلی مسئله مهمی است تعین زبانی؛ چون زبان خیلی کلیدی است.

اگر بخواهیم طرح را با توجه به این مقدماتی عرض شد پیش ببریم، پنج لایه می‌توانیم برای آن در نظر بگیریم؛ یک لایه این است که حتما راجع به سنت علمی خودمان بحث کنیم، چنانکه اشاره کردم، که در گذشته سنت علمی ما چگونه بوده، چگونه سامان می‌دادند؛ یک مثال می‌زنم و می‌گذرم؛ باید سنت علمی خودمان را بحث کنیم. فرض کنید ما نسبت به دین نزد قدما چه چه جایگاهی داشتیم، وقتی شما راجع به دین صحبت می‌کنید، می‌گویند تعلیمات دین یا علوم دین سه بخش دارد، عقاید، احکام و اخلاق؛ این را ذیل حکمت نظری عملی نمی‌برند. شخصی مثل خواجه نصیر می‌گوید ما حکمت عملی داریم، مابه‌ازای آن در فقه چه داریم؛ عبادات، معاملات و سیاسات؛ ما در سنت خودمان یک رابطه خیلی مشخصی داشتیم، بین فقه، اصول و کلام؛ یعنی مسائل در فقه مطرح می‌شده، که بحث آن در اصول بوده و مبانی آنهم در کلام مطرح می‌شده. الآن یک دفعه انگار می‌توان وارد شد و به فلسفه فقه پرداخت، به فلسفه اصول فقه پرداخت. همانطور که در اقتصاد فرمودند که ما یک دفعه بحث را از شاخه فقه بررسی می‌کنیم. خب نسبتش با اصول و کلام، خود کلام نسبتش با فقه و سنت ما هم با فلسفه و هم با عرفان.

چون بحث در مورد حوزه و دانشگاه و جریان روشنفکری است، لایه و سطح بعدی ما باید به متافیزیک و علوم جدید توجه کنیم. این علوم جدیدی که شکل گرفتند، در لایه مهم آن فیزیک جدید و زیست‌شناسی که نظریه‌های خیلی جدیدی دادند و در مسیحیت چالش ایجاد کردند، نمونه مشهور آن فیزیک است؛ وقتی که علم مبتنی بر حس و تجربه می‌شود، این چه فرقی با سنت ما دارد، که از این زاویه ورود نمی‌کردیم و بعد نتیجه‌اش چه می‌شود؛ نتیجه این می‌شود که آنها در علومی که به فرض الآن یک دسته‌بندی داریم، می‌گویییم علوم عملیاتی داریم، علوم عملیاتی چیست، مهندسی پزشکی، ما از آنها انتظار داریم و علوم اجتماعی جایی که علوم عملیاتی دسته‌بندی می‌شوند، کجا، مثلا درباره بازار به شما می‌گویند ما این جنس را می‌خواهیم بفروشیم، شما تحقیقات کن کجا چگونه این را بفروشیم، اینها جزء علوم عملیاتی حساب می‌شوند؛ یک لایه است بروید علوم طبیعی، که فیزیک، زیست و شیمی.

لایه دیگری داریم، علوم اجتماعی، یک لایه دیگر داریم علوم فرهنگی، هرکدام از اینها رشته‌های مختلفی دارند، ما ممکن است یک طبقه‌بندی برایمان مناسب باشد، ممکن است دسته‌بندی دیگری برایمان مناسب باشد، منتها هم سؤالات خودمان را باید بررسی کنیم کنیم، هم علوم جدیدی که در دانشگاه‌ها وارد کردیم باید بحث کنیم.

مرتبه سوم وقتی مراجعه به علم صحبت می‌کنیم و سامان علم، اگر بخواهیم به سطح مبنای علم و نظر مفهومی توجه کنیم، دانش منطق، علم منطق، که در سنت ما خیلی جایگاه برجسته دارد، مهم است. اگر به فارابی مراجعه کنیم، به‌عنوان مؤسس فلسفه اسلامی تا الآن، که تنظیم کرده و با تنظیم آن تغییراتی اتفاق افتاده، می‌بینیم که در تنظیمش منطق را جدا می‌گذارد، زبان را جدا می‌گذارد، یعنی اینها اهمیت دارند، حال بعد از آن بسط پیدا نکرده، چون حل شده، جایگاه منطق جداست، و جایگاه زبان هم جداست؛ تحولاتی که در منطق اتفاق افتاده، من اگر بخواهم یک گریز بزنم که چرا این تحولات مهم است؛ به فرض ما اگر علم دین را متولی این بدانیم که یقین برای آن اهمیت دارد و آنچه که می‌گوید ناظر به وحی است، یعنی یقینی کلام معصوم است، بخش زیادی از زندگی نمی‌توانیم با یقین پیش برویم، ظنیات است، آیا الزام داریم ظنیات را ذیل فقه بحث کنیم یا نه، بخشی از علوم منطق ظنیات می‌تواند به این بپردازد، اینها می‌شود ظنیات فقه، مثلا در گذشته جمعیت کم بوده، یک فقیه حکمی می‌داده بر اساس حکم زمان، چون عرف مهم است، بر اساس عرف منطقه خودش حکم می‌داده، الآن جمعیت زیاد است علومی لازم دارد این عرف را به‌صورت تخصصی مطالعه کند، لحظه به لحظه اطلاعاتش منتشر شود، خب آیا اینها را لازم است حتما بگذاریم در حوزه یا می‌توانیم به دانشگاه بیاوریم. لازمه‌اش این است که ما در منطق هم گفتیم به این تحولات بپردازیم.

لایه چهارم خود زبان است؛ نگاه کنید در خود حوزه‌های علمیه هم متن‌ها به زبان فارسی است؛ می‌بینیم که ترجمه فارسی، شرح خیلی زیاد است. اتفاقی که قبلا تا قرن یازدهم می‌افتاد، و در ایران داشتیم، خود عالمان ما ابن سینا تا ملاصدرا متن‌های اصلی تخصصی که به زبان عربی می‌نوشتند بعد برای عموم هم یک متن فارسی می‌نوشتند، مثلا پادشاه گفته بود من که نمی‌توانم عربی بخوانم، فارسی بنویس من هم بتوانم بخوانم؛ خودش یک فارسی می‌نوشت که بتوانند بخوانند، و ارتباط بین عربی و فارسی برقرار بود، اما بعد از تأسیس دانشگاه، ما شروع کردیم از زبان فرانسه، انگلیسی، آلمانی و زبان‌های مختلف شروع کردیم به ترجمه کردن به فارسی، فارسی‌ای که رابطه‌اش را عربی قطع شده و الآن می‌بینید که یک آشفتگی در فارسی است، و می‌بینیم پر از غلط است و یک ترجمه منقح فارسی از تراث نداریم، و بقیه کسانی که علمای برجسته ما بودند، میراث ما؛ چون به تعلق زبان اهمیت ندادیم؛ ما مثلا در دانشگاه‌های خودمان مرجعیت علم در دنیا می‌توانستیم داشته باشیم اما نداریم؛ چگونه مثلا می‌توانستیم این کار را کنیم که تمام متن‌هایی که خود بوعلی، خواجه نصیر، همه کسانی که این کار را کردند، با زبان روز معرفی شوند؟ ما این کار را نکردیم.

 

نهضت ترجمه متون علمی- فلسفی تمدن اسلامی

یک لایه دیگر بحث این است که می‌دانیم علوم جهان اسلام به زبان عربی بعدا لاتین ترجمه می‌شود قرن یازدهم تا سیزدهم در دوره رونسانس بعد به اروپا می‌رود؛ بعد آنجا ترجمه هایی هم از یونانی می‌شود و می‌شود علم جدیدی که می‌بینیم. باز اینهم کاری بود که می‌توانستیم انجام دهیم که مرجعیت ترجمه‌های عربی به لاتینی را داشته باشیم؛ این رساله‌ها تصحیح شوند، ما آن را ردیابی کنیم که این لاتینی چه ترجمه شد، بعد آن لاتینی چون زبان جدید اروپایی، تاریخشان خیلی کمتر از زبان عربی و فارسی است به‌عنوان زبان، آلمانی، انگلیسی و فرانسوی بیش از سیصد چهارصدسال تاریخ ندارند به عنوان زبان، ولی عربی و فارسی چقدر تاریخ دارند؛ ما باید این کارها را می‌کردیم و می‌توانستیم این کارها را انجام دهیم.

مرحله پنجم این است که آماج این گروه‌های مختلف یا ساخت‌های مختلف حوزه و دانشگاه و جریان روشنفکری نسبت به این و مراحلی که باید طی کنیم، چه می‌تواند باشد، چون علم را گفتیم که می‌خواهد زندگی را سامان دهد، از یک مبنا لزوما قرار نیست این اتفاق بیفتد، همچنانکه در سنت خودمان تا ملاصدرا هم بحث وحدت در کثرت را داشتیم، یعنی وحدت برای اینکه کثرت اتفاق بیفتد، ما روی مبنای در حوزه‌های علمیه داشتیم از زاویه این، می‌توانیم به این تنظیم زندگی بپردازیم، در دانشگاه روی مبنایی که فلسفه داشته، با بخشی از جریان روشنفکری مبنایی که به تعبیری باید جایی به هنر بدهیم، آن برهان و جدل و اندیشه که در سنت ما خیلی کمرنگ بحث شده، ولی الآن بیشتر دغدغه‌هایی که این جمع دارد و استاد هم اشاره کردند، که این مؤسسه خیلی برجسته است و کمک می‌کند در حوزه فرهنگ و هنر است، اما به سازمان دانشی آن نپرداختیم؛ اینهم می‌تواند آماجی باشد که هرکدام اینها روی مبنای متفاوت بایستد، اما سر چه چیزی وحدت داریم، سر اینکه زندگی باید سامان پیدا کند، در ایران و در جهان، سامان زندگی سر این نتیجه و پیامد است؛ ولی مبناهایشان می‌تواند متکسر باشد. آیا در آینده می‌تواند این مبناها وحدت پیدا کند؟ پرسش باز است باید برویم ببینیم چه می‌شود، ولی امروز این طرح را می‌توان پیشنهاد داد که مبناها متکسر بمانند، اما روی اینکه زندگی باید سامان پیدا کند، وحدت داریم و آنجا باید همکاری کنیم.

 یک نکته به نظرم می‌آید که شاید بتوان آن را شکافت و راجع به آن بحث کرد، که علوم جدید را که در موردشان که صحبت می‌کنیم، خود منحصر کردن یا تأکید گذاشتن روی دانش تجربی، مقداری مسئله‌ساز است؛ به این معنا که شاید امتداد همین بحث هم است که از علامه طباطبایی نقل می‌کنند و یکی از شارع‌های خود ملاصدرا هم نوشته، که درست است که طبیعیات قدیم، چون چیزی که ما جدید به‌عنوان علوم تجربی می‌شناسیم در گذشته به‌عنوان طبیعیات بحث می‌شده، ولی اتفاقاتی که افتاده اینها جدا شدند و هر کدام دانش‌های گسترده‌ای شدند و اهمیت پیدا کردند. اگر در گذشته مثلا در زمان افلاطون هندسه ملاک علم یقینی بوده، بعد از گالیله تا نیوتن به بعد فیزیک ملاک علمی می‌شود، که ریاضی را به روایتی که به کارت عرضه کرده در خودش جذب کرده؛ همراهش است.

اما در گذشته طبیعیات داشتیم ولی طبیعیات یک نسبتی داشته با الهیات، بالمعنی الاعم وبالمعنی الاخص؛ حال اگر این طبیعیات بی‌اعتبار شده باشد، چون گفتند که طبیعیات بی‌اعتبار شده، طبیعت گذشته، اما الهیاتش همچنان معتبر است و همچنان هم درس می‌دهند. الآن سؤالی که پیش می‌آید این است که آیا ممکن است طبیعیات بی‌اعتبار شده باشد و الهیات همچنان معتبر باشد؛ هم بالمعنی الاعم هم بالمعنی الاخص؛ چرا این سؤال پیش می‌آیید؛ چون خدایی که جهان تمشیت می‌کند، ما وقتی درکی از جهان عرضه می‌کنیم، در طبیعیات در الهیات هم به معنای اخص درکی از خدا عرضه می‌کنیم؛ اگر این طبیعیات اعتبار شده باشد، آن خدایی که معتبر است کدام جهان را تمشیت می‌کند؛ اگر در سنت مسیحی حالا کتاب علم و دین جان باربور که اینجا ترجمه شده و خیلی هم مهم بوده، چون نشر دانشگاهی ترجمه کرده، که به‌اصطلاح دعوا را به علم تجربی و دین ببریم؛ اگر در سنت مسیحی طبیعیات تغییر کرد، از گالیله تا نیوتن و ما به ازای آن این شد که الهیات به حوزه‌های دیگری به تعبیری که اشاره کردند دین در آن الگوی همکاری علم و دین عقب بنشیند، حال به انواع مختلف، اگر در سنت مسیحی این اتفاق افتاد، طبیعیات تغییر کرد و متناسب با آن طبیعیات چه در فیزیک چه در زیست‌شناسی الهیات عقب نشست، الهیات مسیحی، ما اینجا که راجع به طبیعیات بحث جدیدی نکردیم؛ در سنت اسلامی، حال تمایز سنت مسیحی ـ اسلامی مهم است، چون برخی نظرشان این است که به هر حال اسلام و مسیحیت ادیان توحیدی‌اند؛ اگر آنها به این جمع‌بندی رسیدند، ما به این جمع بندی می‌رسیم؛ از آنجا که من طرح بحث کردم که زاویه تاریخی است نه، اسلام و مسیحیت تکوین‌شون متفاوت است؛ اینکه دین حق است، در مسیر تحولات تاریخی آن اتفاقاتی افتاده؛ آن مسیحیت مشخص قرن شانزدهمی یک چیز است اسلام یک چیز دیگر است. به لحاظ انگیزه و تکوین.

با فرض اینکه این را در نظر بگیریم، اگر آن طبیعیات تغییر کرده، خود الهیاتش هم تغییر کرده، عرضم این است که مسئله صرف اضافه کردن یک دانش تجربی طبیعیات جدید به دستگاه ملاصدرائی نیست؛ چون طبیعیات جدید خود وجدان را تغییر داده، اصلا به آن معنا دیگر وجدان را نمی‌شود بحث کرد و برهان را تغییر داده و قرآن را تغییر داده؛ نه متن قرآن را؛ درک ما از قرآن را؛ چون دین وقتی می‌آید فهمی از آن پیدا می‌شود و عمده بحثی که در خود حوزه‌های علمیه هم هست، راجع به فهم از قرآن است؛ متن قرآن که ثابت است؛ اما فهمی که از این متن می‌شود، تغییر می‌کند.

من دوباره تأکیدی دارم که فقط متکی به دانش تجربی نشویم، چون که راجع به هنر و فرهنگ صحبت می‌کنیم، اینها ذیل دانش تجربی نمی‌آیند، آنها خودشان ساحت جدایی‌اند که در سنت ما این خیلی محدود و کمرنگ بوده است، و اگر دانش تجربی بخواهیم بحث کنیم، روی آن مبنای ملاصدرا ممکن نیست، که حال به آن اضافه کنیم، مبنای جدیدی نیاز است، هم برای دانش تجربی، هم قرآن و هم وجدان؛ یعنی درک من. به همین خاطر هم فکر می‌کنم طرح‌هایی که ارائه شده نمی‌تواند ما را به نتیجه برساند چون مبنای جدیدی دارد؛ و صرف امتداد ملاصدرا، ابمتدا به این معنا که این را بسط بدهیم، روی متن جدید بازخوانی ملاصدرا می‌تواند ولی امتداد شاید به همینجایی برسد که الآن هستیم.

تاریخ انتشار: 1403/10/03

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil