ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
در نشست تخصصی برنامه «آینه جادو» که به همت مؤسسه رسانهای فکرت برگزار شد، حجتالاسلام والمسلمین احمد اولیایی و جناب اقای نصیری، به بررسی مفهوم عدالت در ژانر دادگاهی سینما و جایگاه هیئت منصفه در سیستم قضایی آمریکا پرداختند. این دو پژوهشگر با تحلیل فیلمهای مطرحی مانند «هیئت منصفه»، چالش میان حقیقت و عدالت، ادراک عدالت اجتماعی، و تأثیر نظریه برچسبزنی را مورد واکاوی قرار دادند و نقش این مفاهیم در تقویت یا تضعیف انسجام اجتماعی را بررسی کردند.
حجتالاسلام والمسلمین احمد اولیایی در برنامه آینه جادو که به همت مؤسسه رسانهای فکرت برگزار شد، به بررسی ژانر دادگاهی در سینما پرداخت و گفت: ژانر دادگاهی و ژانرهای حقوقی، بهویژه آنهایی که عمده لوکیشن فیلم در دادگاه برگزار و ضبط میشود، آثاری هستند که معمولاً چالشهای سیستم قضایی را به نمایش میگذارند. بهعنوان نمونه، فیلم عدالت برای همه با بازی آلپاچینو، تصویری بسیار سیاه از سیستم قضایی آمریکا ارائه میدهد. این فیلم به دورهای خاص از تاریخ آمریکا، همزمان با بحرانهایی نظیر واترگیت، اشاره دارد. هرچند این اثر سیستم قضایی را بهشدت نقد میکند، اما رویکرد آن تنها به این جنبه محدود نمیشود، بلکه مفهوم عدالت را نیز مورد بازاندیشی و چالش قرار میدهد.
وی ادامه داد: در این فیلم، عدالت که همواره در ذهن مخاطب بهعنوان یک مفهوم متعالی و خدشهناپذیر تصور شده است، در نسبت با حقیقت به چالش کشیده میشود. این بازنمایی نشان میدهد که حتی مفهومی مانند عدالت، تحت شرایط خاص، میتواند با مصلحتها یا واقعیتهای پیچیده جامعه در تضاد قرار گیرد. علاوه بر این، سیستم قضایی آمریکا نیز بهعنوان سیستمی خشک و غیرمنعطف معرفی میشود که الزاماً به اجرای عدالت منجر نمیگردد.
اولیایی تأکید کرد: اینگونه آثار علاوه بر نقد سیستم قضایی، به نقد ساختارهای بروکراتیک نیز میپردازند. این فیلمها معمولاً به مفاهیمی مانند "قفس آهنین" یا Iron Cage که توسط ماکس وبر مطرح شده است، اشاره دارند. وبر معتقد است که بروکراسی در عصر مدرن ساختاری ایجاد میکند که گرچه نظم خاصی به ارمغان میآورد، اما خروجی آن الزاماً با عدالت، حقیقت یا ارزشهای انسانی همسو نیست. انسان امروز در این قفس آهنین گرفتار شده و از دستیابی به آرمانهای متعالی بازمیماند.
وی افزود: بروکراسیهای مدرن با روشها و قالبهای سختگیرانه، شرایطی ایجاد کردهاند که انسان را در چهارچوبی محدود قرار داده و او را از دستیابی به اهدافی همچون عدالت یا حقیقت بازمیدارند. این فیلمها تلاش دارند با نمایش این ساختارها، علاوه بر نقد سیستم، مخاطب را به تفکر درباره رابطه عدالت، حقیقت و سازوکارهای اجتماعی دعوت کنند.
حجتالاسلام والمسلمین احمد اولیایی در ادامه تحلیل خود درباره فیلم مورد بحث، به یکی از موضوعات محوری آن یعنی چالش میان حقیقت و عدالت اشاره کرد و گفت: یکی از نکات برجسته در این فیلم، تقابل میان حقیقت و عدالت است. البته تلاش دارم تا از اشاره به پایان فیلم خودداری کنم تا جذابیت آن حفظ شود. اما یکی از شخصیتها که در هیئت منصفه حضور دارد و از حقیقت ماجرا آگاه است، با این پرسش مواجه میشود که چگونه میتوان میان حقیقت و عدالت انتخاب کرد. این چالش، در طول فیلم بهخوبی به تصویر کشیده شده است.
وی افزود: فیلم با نمایش صحنهها و دیالوگهایی که احساسات مخاطب را برمیانگیزد، این دوگانه را عمیقتر میکند. تصاویری مانند یک خانواده گرم، یک زن باردار که حس عاطفی را برمیانگیزد، یا یک شخصیت که توبه کرده و زندگی اجتماعی سالمی دارد، همگی حس همدلی مخاطب را تقویت میکنند. رابطه عاطفی میان زن و شوهر، رفتار محبتآمیز مرد، یا حتی صحنههایی مانند ظرف شستنهای او، باعث میشود مخاطب تمایلی به پذیرش مجرم بودن این شخصیت نداشته باشد. در مقابل، فیلم شخصیتی دیگر را نشان میدهد که عضو باندی جنایتکار است و رفتارهای خشنی از خود بروز میدهد. مخاطب ناخودآگاه ترجیح میدهد او بهعنوان مجرم معرفی شود، حتی اگر حقیقت چیز دیگری باشد.
اولیایی ادامه داد: هیئت منصفه در سیستم قضایی آمریکا نقشی کلیدی در این تقابل ایفا میکند. گرچه این سیستم در ایران وجود ندارد و تنها در موارد خاصی مانند جرایم مطبوعاتی دیده میشود، اما کارکرد آن در فیلم قابل تأمل است. یکی از مسائل مطرحشده در اینجا مفهوم Justice Perception یا ادراک عدالت اجتماعی است. این مفهوم به تفاوت میان ادراک عمومی از عدالت و واقعیت آن اشاره دارد.
وی در توضیح این مفهوم گفت: ممکن است در جامعهای تنها بیست درصد عدالت وجود داشته باشد، اما هشتاد درصد مردم احساس کنند که هیچ عدالتی برقرار نیست. یا برعکس، ممکن است آزادی واقعی وجود نداشته باشد، اما مردم احساس کنند که آزاد هستند. این تفاوت میان ادراک اجتماعی و واقعیت عینی، نقشی تعیینکننده در تحلیل مسائل اجتماعی دارد. در عدالت نیز، ادراک عدالت همان چیزی است که مردم از عدالت اجتماعی درک یا احساس میکنند، حتی اگر با واقعیت فاصله داشته باشد.
اولیایی تأکید کرد: فیلم با نمایش این تضاد، پرسشی مهم را پیش روی مخاطب میگذارد: آیا عدالت همان چیزی است که ما حس میکنیم، یا آن چیزی که حقیقتاً وجود دارد؟ این پرسش، چالشی عمیق میان احساسات انسانی و واقعیتهای اجتماعی را مطرح میکند.
حجتالاسلام والمسلمین احمد اولیایی در توضیح فلسفه وجودی هیئت منصفه در سیستم قضایی آمریکا گفت: هیئت منصفه در سیستم قضایی آمریکا جایگاهی کلیدی دارد و نقش آن بیشتر معطوف به موضوعشناسی است تا صدور حکم. این هیئت از پانزده نفر از اقشار مختلف جامعه تشکیل میشود؛ افرادی که نماینده مردم کف جامعه هستند. برای مثال، ممکن است یکی از اعضا فردی نویسنده، دیگری فردی طلاقگرفته و دیگری فردی باشد که تجربه از دست دادن یکی از عزیزانش در شرایطی مشابه دارد. این تنوع اجتماعی به این دلیل است که ادراک عمومی از یک جرم مورد بررسی قرار گیرد.
وی افزود: هیئت منصفه تنها در این حد ورود میکند که آیا اتفاق رخداده جرم است یا خیر و رأی به گناهکار بودن یا بیگناهی فرد میدهد. اما تصمیمگیری درباره مجازات، بر عهده قاضی است. نکته مهم این است که قاضی نمیتواند برخلاف نظر هیئت منصفه عمل کند. برای مثال، اگر هیئت منصفه تشخیص دهد که یک فرد قاتل است، قاضی فقط در مورد میزان و نوع مجازات تصمیمگیری میکند.
اولیایی ادامه داد: جالبتر اینکه قاضی اجازه ندارد به ادله جرم دسترسی مستقیم داشته باشد. این محدودیت به این دلیل اعمال شده که تصمیمگیریهای قاضی، بر مبنای ادراک عمومی و تحلیل هیئت منصفه صورت گیرد. برای مثال، در صحنهای از یک فیلم، هیئت منصفه خواستار بازدید از صحنه جرم است، اما قاضی تأکید میکند که چنین اجازهای برای خود ندارد. حتی در شرایطی که قاضی از اختیاراتش استفاده میکند، باز هم دستور میدهد که هیچکس چیزی را لمس نکند یا گفتوگویی انجام ندهد. این رویه نشاندهنده اهمیت ادراک اجتماعی هیئت منصفه است.
وی در اشاره به برخی آثار سینمایی افزود: فیلمهایی مانند دوازده مرد خشمگین و عدالت برای همه نمونههایی از آثاری هستند که به نقش هیئت منصفه در سیستم قضایی آمریکا پرداختهاند. فلسفه وجودی این هیئت این است که جامعه باید به این درک برسد که آیا فردی مجرم است یا خیر. زمانی که رأی صادر میشود، مردم به دلیل حضور نمایندگان خود در هیئت منصفه، با آن رأی همذاتپنداری کرده و آن را میپذیرند. این اعضا نه منافعی در پرونده دارند و نه وابستگیهایی که رأی آنها را تحت تأثیر قرار دهد. این استقلال باعث میشود حکم نهایی مشروعیت بیشتری داشته باشد.
اولیایی در پایان خاطرنشان کرد: البته این سیستم نیز مانند هر ساختار دیگری منتقدانی دارد. برای مثال، در برخی فیلمها شاهد هستیم که اعضای هیئت منصفه تحت تأثیر لابیها یا مصلحتهای فردی قرار میگیرند. با این حال، وجود این هیئت نشاندهنده تلاش سیستم قضایی آمریکا برای مشارکت دادن جامعه در فرآیند قضاوت و تقویت اعتماد عمومی به عدالت است.
حجتالاسلام والمسلمین احمد اولیایی در ادامه بحث خود درباره عدالت اجتماعی، به اهمیت ادراک عدالت اشاره کرده و اظهار داشت:
آن چیزی که در یک جامعه بسیار حائز اهمیت است، ادراک عدالت است. جامعهای که مردمش احساس کنند عدالت در آن برقرار است، حاکمیت را میپذیرند و انسجام اجتماعی برای آنان ارزشمند میشود. اما اگر مردم حس کنند که سیستم قضایی فاصله زیادی با واقعیتها یا نیازهای آنها دارد، این اعتماد دچار خدشه میشود. در واقع، شکاف بین آنچه مردم فکر میکنند و آنچه در عمل اتفاق میافتد، تأثیر عمیقی بر پذیرش اجتماعی دارد.
وی با اشاره به یکی از نظریههای جامعهشناسی و ارتباطات به نام نظریه برچسبزنی افزود: طبق این نظریه، جامعه با زدن برچسب "مجرم" به فردی که برای اولین بار دچار انحراف یا جرم اجتماعی شده است، او را در مقام مجرمیت تثبیت میکند. برای مثال، نوجوانی پانزدهساله که مرتکب جرم میشود و به کانون اصلاح و تربیت فرستاده میشود، اغلب برای همیشه به عنوان مجرم شناخته خواهد شد. این برچسب اجتماعی، حتی اگر فرد اصلاح شود، او را در معرض انحراف ثانویه قرار میدهد، چرا که جامعه همچنان او را با همان نگاه قضاوت میکند.
اولیایی با تحلیل فیلم مورد بحث گفت: این مفهوم برچسبزنی در فیلم نیز دیده میشود. در داستان فیلم، فردی که متهم به قتل است، از نظر شخصیتی تغییر کرده و زندگی جدیدی را آغاز کرده است. اما به دلیل خالکوبی روی گردنش که نماد یک گروه گانگستری و مجرمانه است، برخی از اعضای هیئت منصفه همچنان او را به چشم یک مجرم نگاه میکنند. این نگاه، بدون توجه به تغییرات درونی فرد، همان برچسبزنی را نشان میدهد.
وی به یکی از صحنههای مهم فیلم اشاره کرد و گفت:در یکی از سکانسها، وکیل مدعیالعموم با همسر این مرد صحبت میکند. این زن، با وجود محبت و همراهی چندینساله با شوهرش که اکنون اصلاح شده، هنوز در ذهن خود احتمال میدهد که او دوباره خطا کرده باشد. برای مثال، در دیالوگی میپرسد: "تو آن شب دوباره مشروب خوردی؟" این در حالی است که شوهرش ترک کرده و دیگر به الکل روی نمیآورد. اما این شک و برچسب، همچنان در ذهن او وجود دارد. فیلم نشان میدهد که چگونه جامعه و حتی نزدیکترین افراد، با نگاهی برچسبگونه میتوانند تأثیرات عمیقی بر فرد بگذارند.
اولیایی در پایان تأکید کرد: برچسبزنی، نمونهای از تأثیرات اجتماعی است که میتواند به بیاعتمادی میان افراد و سیستم قضایی دامن بزند. اما اگر ادراک عدالت در جامعه بهدرستی شکل بگیرد، مردم نهتنها قوانین و احکام را میپذیرند، بلکه انسجام اجتماعی تقویت میشود. فیلم بهخوبی نشان میدهد که عدالت، علاوه بر ابعاد قانونی، نیازمند توجه به جنبههای روانی و اجتماعی است که در پذیرش عمومی بسیار تأثیرگذارند.
حجتالاسلام والمسلمین احمد اولیایی در ادامه بحث خود درباره مفهوم برچسبزنی، تأکید کرد: جامعه بهندرت اجازه میدهد که گذشته افراد از ذهن پاک شود. این برچسبها، حتی پس از تغییر و اصلاح فرد، همچنان در قضاوت عمومی باقی میمانند و تأثیر عمیقی بر رفتار و جایگاه اجتماعی افراد دارند. این موضوع، نهتنها در مسائل قضایی بلکه در تربیت اخلاقی نیز اهمیت فراوانی دارد.
وی توضیح داد:برای مثال، اگر کودکی رفتار نادرستی از خود نشان دهد، نباید به او گفت "بیادب!" بلکه باید گفت "این حرف زشتی بود که زدی." در حالت اول، برچسبی به کودک زده میشود که ممکن است شخصیت او را تحت تأثیر قرار دهد و او را با این هویت پیش ببرد. اما در حالت دوم، عمل اشتباه مشخص میشود، بدون اینکه به هویت کودک خدشهای وارد شود. این تفاوت، تأثیر عمیقی بر تربیت و اصلاح دارد.
اولیایی در تحلیل فیلم و مفهوم عدالت بیان کرد: یکی از چالشهای اصلی فیلم، تعریف عدالت است. کاراکتر اصلی فیلم، با وجود ارتکاب به جرم، بهگونهای نمایش داده میشود که مخاطب نمیخواهد او مجرم باشد. این شخصیت، تصویر مثبتی از خود ارائه میدهد؛ مردی که تغییر کرده، زندگی خانوادگی پایداری دارد، شغلی مناسب پیدا کرده، و به جامعه بازگشته است. او معتقد است که عدالت نباید تمام این دستاوردها را به هدر دهد، حتی اگر در گذشته مرتکب اشتباهی شده باشد. اما مدعیالعموم این ادعا را نمیپذیرد و به اصول عدالت پایبند میماند.
وی به تقابل حقیقت و عدالت در فیلم اشاره کرد و گفت: در اینجا فیلم تلاش میکند دوگانه حقیقت و عدالت را به چالش بکشد. از یک سو، حقیقت آن است که جرم رخ داده و قاتل باید مجازات شود. اما از سوی دیگر، کارگردان با نمایش جنبههای انسانی و عاطفی شخصیت اصلی، سعی دارد مخاطب را به سمتی بکشاند که احساس کند عدالت، باید انعطافپذیر باشد و قربانی این حقیقت نشود.
اولیایی این چالش را به بحثی فلسفی در اخلاق پیوند زد و گفت:در فلسفه اخلاق، یک بحث بنیادی به نام واقعگرایی و ناواقعگرایی اخلاقی وجود دارد. واقعگرایان معتقدند که عدالت ریشه در حقیقت دارد. آنها بر این باورند که اخلاق، برخلاف دیدگاه قراردادگرایان، تنها توافق اجتماعی نیست؛ بلکه عدالت، بهعنوان یک فضیلت انسانی، بازتابی از واقعیتهای عینی است. به بیان دیگر، عالم تکوین مبتنی بر عدالت است و جامعه انسانی نیز باید بر همین اساس سازماندهی شود.
وی همچنین به یک تقابل مهم در فلسفه عدالت اشاره کرد: در تعریف عدالت، یک دوگانه میان حق (Right) و خیر (Good) وجود دارد. غایتگرایان معتقدند که حق، در راستای خیری تعریف میشود که انسان به سمت آن حرکت میکند. در اندیشه اسلامی نیز این دیدگاه اهمیت دارد؛ یعنی اگر کسی ادعای حقی میکند، باید دید که این ادعا او را به سمت خیر و کمال الهی هدایت میکند یا خیر. از سوی دیگر، وظیفهگرایان معتقدند که حق، مستقل از خیر تعریف میشود و بر اصولی ثابت استوار است.
اولیایی تصریح کرد:فیلم با به چالش کشیدن این مفاهیم، تلاش میکند مخاطب را به تفکر درباره عدالت و حقیقت وادار کند. در نهایت، آنچه اهمیت دارد، شناخت اصولی است که جامعه بر اساس آنها سازماندهی میشود و اینکه آیا این اصول، به عدالت واقعی و انسجام اجتماعی منجر میشوند یا خیر.
حجتالاسلام والمسلمین احمد اولیایی در ادامه تحلیل خود، به اختلاف میان غایتگرایان و وظیفهگرایان در فلسفه عدالت اشاره کرد و گفت: وظیفهگرایان معتقدند که عدالت و حقوق افراد، مستقل از خیر و مصلحت تعریف میشوند. این دیدگاه میگوید: اگر کسی ادعا کند که چیزی حق اوست، باید آن حق به او داده شود، بدون توجه به اینکه آن حق چه خیری برای فرد یا جامعه به همراه دارد. برای مثال، حقوق همجنسگرایان در برخی کشورها بر این اساس توجیه میشود که فرد چنین چیزی را میخواهد و این حق اوست، فارغ از اینکه این خواسته به خیر یا مصلحت منتهی شود.
وی در ادامه افزود: این نوع نگاه، در مواردی مثل قتلهای شبهعمد نیز میتواند تأثیرگذار باشد. اگر عدالت صرفاً بر اساس احساسات و جنبههای عاطفی تعریف شود، ممکن است مواردی پیش آید که خیر اجتماعی متزلزل شود. به عنوان نمونه، فرض کنید فردی که هرگز مرتکب جرم نشده و زندگی سالمی داشته است، بهدلیل یک خطای کوچک مثل تمدید نکردن بیمه خودرو، در حادثهای جان کسی را بگیرد. قانون در چنین مواردی او را بهعنوان قاتل شبهعمد محکوم میکند. حال اگر بگوییم چون او فردی بسیار خوب است و زندگی او پر از خیر و نیکی بوده، نباید مجازات شود، اساس عدالت زیر سؤال میرود.
اولیایی در نقد فیلم بیان کرد:در فیلم نیز این تضاد به تصویر کشیده میشود. کاراکتر اصلی، فردی مثبت و دوستداشتنی است که اشتباه بزرگی مرتکب شده است. فیلم سعی دارد مخاطب را به سمتی هدایت کند که احساس کند این فرد نباید مجازات شود، زیرا او "خوب" است. اما آیا چنین نگاهی، عدالت را به خطر نمیاندازد؟ اگر عدالت تنها بر اساس خیر شخصی تعریف شود، دیگر نمیتوان اصولی برای مجازات تعیین کرد و این باعث اختلال در نظم اجتماعی میشود.
وی در ادامه گفت: وظیفهگرایان معتقدند که قوانین و اصول عدالت نباید بر اساس احساسات یا خیر شخصی افراد تغییر کند. اگر فردی مرتکب اشتباهی شده باشد، باید پاسخگوی آن باشد، حتی اگر گذشته او مثبت و محترم باشد. زیرا عدالت، بر اساس اصول و وظایف مشخصی تعریف شده است. از سوی دیگر، غایتگرایان معتقدند که باید به خیر نهایی و مقصد افراد توجه شود و عدالت را بر اساس آن تعریف کرد. این دو نگاه در فیلم، به چالشی جدی کشیده میشوند.
اولیایی در پایان تأکید کرد: اگر عدالت را صرفاً بر اساس خیر فردی و احساسات تعریف کنیم، خیر اجتماعی متزلزل خواهد شد. عدالت باید اصولی باشد که ضمن حفظ حقیقت، نظم و انسجام اجتماعی را تضمین کند. این فیلم بهخوبی توانسته است این تضاد میان حقیقت، عدالت و احساسات را به تصویر بکشد و مخاطب را به تفکر درباره تعریف عدالت و پیامدهای آن وادار کند.
محمدرضا نصیری در تحلیل فرمیک فیلم به بررسی دقیق نماها، شخصیتپردازی و نحوه روایت داستان پرداخته و نکات قابلتوجهی را مطرح کرده است.
در ابتدای فیلم، پیش از نمایش تیتراژ، تصویر دادگاه و مجسمه معروف با ترازو در دست، نمایش داده میشود. این انتخاب، بدون هیچ کلامی به مخاطب میگوید که تم اصلی داستان، عدالت، قضاوت و مفهوم حق و حقیقت است. این نمای نمادین، بلافاصله فضای کلی فیلم را تعریف میکند و ذهن مخاطب را به سمت مفاهیمی چون انصاف، داوری و چالشهای اخلاقی هدایت مینماید.
فیلم با معرفی شخصیت اصلی آغاز میشود. کارگردان، با قرار دادن دوربین روی این شخصیت، به مخاطب القا میکند که این فرد محوری داستان است. مردی که همسرش باردار است و در فضایی صمیمی، مشغول شوخی و زندگی روزمره است. این صحنهها، نهتنها شخصیت او را قابللمس و انسانی جلوه میدهند، بلکه مخاطب را با دغدغهها و فضای عاطفی او همراه میکنند. این انتخاب، از ابتدا همذاتپنداری مخاطب با قهرمان فیلم را پایهریزی میکند.
پس از معرفی قهرمان، فیلم به معرفی شخصیت مقابل، یعنی دادستان زن میپردازد. این شخصیت که با قاطعیت و جدیت بهعنوان مجسمه عدالت به تصویر کشیده شده، نماینده یک عدالت خشک و غیرقابلانعطاف است. اولین معرفی او در ماشین و در حال مکالمه تلفنی، او را شخصیتی مصمم و بیرحم نشان میدهد. این تصویر، تضاد شدیدی با قهرمان مهربان و همدل فیلم ایجاد میکند. حتی لحظهای که کیفش زمین میافتد و قهرمان به او کمک میکند، این تقابل بیشتر نمایان میشود. این صحنه، کدی است که کارگردان به مخاطب میدهد: این دو شخصیت، در پایان داستان دوباره به هم خواهند رسید.
در ادامه، متهم اصلی فیلم وارد داستان میشود. تصویری که از او ارائه میشود، همراه با استرس و ترس است. دوربین از زاویه پایین به او نگاه میکند، تا حس ناتوانی و اضطراب را به مخاطب منتقل نماید. این انتخاب بصری، یک سؤال مهم در ذهن مخاطب ایجاد میکند:
آیا او واقعاً قاتل است؟ یا صرفاً قربانی شرایط است؟ کارگردان بهطور ضمنی به مخاطب میگوید که ممکن است او بد باشد، اما لزوماً قاتل نیست.
یکی از نقاط قوت فیلم، نحوه پرداختن به هیئت منصفه است. در صحنههای ابتدایی دادگاه، کارگردان تلاش میکند شخصیتهای هیئت منصفه را بهطور مختصر و موثر معرفی کند. برای مثال، در مواجهه با شخصیت سیاهپوست هیئت منصفه، با پرسشی درباره خشونت خانوادگی، او را به تصویر میکشد. واکنش تند و احساسی او به این سؤال، نهتنها نشاندهنده اهمیتی است که برای خانواده قائل است، بلکه شخصیت او را برای مخاطب برجسته میسازد.
تحلیل محمدرضا نصیری نشان میدهد که فیلم، در تمامی اجزای خود، از طراحی صحنه گرفته تا شخصیتپردازی و نمادها، بهدقت عمل کرده است. روایت داستان، با ارائه تصاویر متضاد میان قهرمان و ضدقهرمان، و با استفاده از نشانهها و کدهای بصری، مخاطب را به عمق داستان میبرد. فیلم توانسته است با ایجاد تقابلهای عاطفی، اخلاقی و اجتماعی، فضایی باورپذیر و تأثیرگذار خلق کند.
در تحلیل جهانبینی فیلمساز و روایت فیلم، محمدرضا نصیری به بخشهای کلیدی و تناقضهای داستانی فیلم پرداخته است. او از طریق بررسی دیالوگها و انتخابهای کارگردان، به باگهای منطقی و جهتگیریهای داستانی اشاره میکند که بر اساس آن، مفهوم عدالت و حقیقت زیر سؤال میرود.
یکی از نقاط برجسته فیلم، دیالوگی است که از زبان شخصیتها بیان میشود و جهان فیلم را تعریف میکند:
در اینجا، فیلمساز تلاش میکند تا ایدهای متفاوت از عدالت را ارائه دهد. او حقیقت را نه در گذشته افراد، بلکه در وضعیت کنونی و حال فعلی آنها جستجو میکند. این دیدگاه در دیالوگ بین دادستان و وکیل تسخیری به اوج میرسد، جایی که وکیل از استاد خود، پروفسور نیلسون، نقل میکند:
در دیالوگی کلیدی، وکیل تسخیری با دادستان بحث میکند و او را به سیاستبازی متهم مینماید:
چرا جایی که به نفع خودت است، میگویی عدالت یعنی حال فعلی افراد، اما وقتی به ضررت است، معیار گذشته را مطرح میکنی؟
این سؤال، باگی را در جهانبینی فیلمساز نشان میدهد. متر و معیار عدالت در فیلم، دستکاری شده و بر اساس خواسته کارگردان تغییر میکند. شخصیتها گاه به نفع نظریه حال فعلی افراد و گاه به نفع گذشته عمل میکنند، بدون اینکه این تغییرات بهطور منطقی توضیح داده شود.
فیلمساز، از ابتدا قهرمان فیلم را در جایگاهی برتر قرار میدهد و با انتخابهای فرمی، او را در مرکز توجه و همدلی مخاطب قرار میدهد. در مقابل، شخصیت متهم، با اینکه ادعای بیگناهی دارد، در قالبی کمرنگتر و کمتر همدلانه به تصویر کشیده میشود. این عدم توازن، باعث میشود که عدالت بهجای یک مفهوم مستقل، تحت تأثیر خواستههای فیلمساز قرار بگیرد.
در حالی که فیلم، با ایده عدالت یعنی حال فعلی افراد جلو میرود، در لحظاتی این ایده را نقض میکند. برای مثال، گذشته متهم، بهعنوان یک عامل تعیینکننده در محکومیت او مطرح میشود، در حالی که همین گذشته، در مورد شخصیت اصلی نادیده گرفته میشود.
فیلم در نیمه دوم خود، به مذاکرات هیئت منصفه میپردازد که یادآور شاهکار کلاسیک دوازده مرد خشمگین است. در این بخش، هر یک از اعضای هیئت منصفه، نماینده بخشی از جامعه هستند و با دیدگاهها و تعصبات خود، به تحلیل پرونده میپردازند. این شباهت، یک نکته مثبت برای فیلم محسوب میشود، اما در عین حال، نشان میدهد که کارگردان، نتوانسته است اصالت کاملی در پرداخت این بخش ارائه دهد و به تقلیدی از ساختار فیلم کلاسیک نزدیک شده است.
یکی از نقاط قوت فیلم، گرهافکنی در روایت است. شخصیت اصلی، در کشمکش میان وجدان و مسئولیتهای خانوادگی قرار میگیرد. او میداند که حقیقت چه بوده، اما برای حفظ زندگی خود و خانوادهاش، باید تصمیم سختی بگیرد. این کشمکش درونی، جذابیت زیادی به داستان بخشیده و مخاطب را تا پایان همراه میکند.
فیلمساز با تعریف متفاوتی از عدالت، تلاش کرده است تا مفاهیمی مانند حقیقت، قضاوت و انصاف را به چالش بکشد. اما تناقضات در تعریف عدالت و تغییر معیارها بر اساس نیازهای داستان، از انسجام فیلم میکاهد. با این وجود، روایت پرکشش، شخصیتپردازی مناسب و ارجاعات فرمی به آثار کلاسیک، این فیلم را به یک اثر دیدنی و بحثبرانگیز تبدیل کرده است.
در سکانسهای مهم فیلم، کارگردانی بهخصوص در نمایش تعاملات بین دادستان و پلیس از دقت و هوشمندی بالایی برخوردار است. بهطور خاص، نمایی که در آن پلیس اخراجشده از دادگاه با دادستان مواجه میشود، توجه بسیاری را جلب میکند. در این سکانس، کارگردان با استفاده از میزانسن هوشمندانه، این تنش بین دو شخصیت را بهخوبی به نمایش میگذارد. دادستان در حالی که گوشی خود را نگاه میکند و از بالا ایستاده است، به پلیس که سه پله پایینتر از او قرار دارد، میگوید: تو اشتباه میکنی، این طور که فکر میکنی نیست. این حرکت نمادین نشاندهنده تفاوت جایگاه اجتماعی و قدرت این دو شخصیت است. در ادامه، پلیس با کدهایی که به دادستان میدهد، بهطور غیرمستقیم او را به شک میاندازد و این شک در نهایت تاثیر بزرگی بر تصمیمات دادستان میگذارد.
کارگردانی در این سکانس بهویژه در استفاده از نمای دوربین بهخوبی اثرگذاری وضعیت روحی شخصیتها را نشان میدهد. زاویه دوربین بهطور تدریجی تغییر میکند تا نشان دهد که تاثیرات پلیس به تدریج بر دادستان وارد میشود. این تکنیکها نهتنها از نظر فنی بلکه در زمینه انتقال احساسات شخصیتها نیز بسیار موثر است. از سوی دیگر، تغییر در میزانسن نیز در این سکانس به خوبی نشاندهنده تغییر در موقعیت و قدرت شخصیتهاست.
در سکانس پایانی، پس از دیالوگهای رمزآلود بین دادستان و پسر، جایگاه قدرت و حقیقت بار دیگر تغییر میکند. دادستان که از یک زاویه لو انگل (Low Angle) نشان داده شده و بهطور معمول در موقعیت بالاتری قرار دارد، در این سکانس بهطرزی نمادین در موقعیتی پایینتر از پسر قرار میگیرد. این تغییر در زاویه دوربین به شکلی ماهرانه به معنای شکست عدالت و پیروزی حقیقت در عمل است.
در این سکانس، دیالوگهای پایانی بین دو شخصیت به شکلی طبیعی و درگیرکننده به اجرا درمیآید. در این گفتگو، پسر میگوید که او زن و بچه دارد و اگر این موضوع پیگیری شود، برای خود دادستان مشکلاتی بهوجود خواهد آمد. در نهایت، دادستان متقاعد میشود و این تغییر نظر در موقعیت شخصیتها و تغییر زاویه دوربین، به شکلی حرفهای و هنری نشاندهنده شکست خط فرضی است. این تکنیک که در آن خط فرضی فیلم بهطور عمدی شکسته میشود، نیاز به تسلط بر اصول سینما و کارگردانی دارد و در این فیلم بهخوبی استفاده شده است.
شکست خط فرضی در فیلم بهطور خاص وقتی رخ میدهد که در ابتدای سکانس، خانم (دادستان) در سمت چپ و آقا (پسر) در سمت راست قرار دارند، اما با پیشرفتن داستان و آشکار شدن حقیقت، موقعیتها تغییر میکند. این شکست خط فرضی به معنای دگرگونی در ساختار روایت و تفکرات شخصیتهاست. کارگردان با استفاده ماهرانه از این تکنیک، نهتنها جهان فیلم را بهطور مؤثر پیش میبرد، بلکه گویای تغییرات داخلی شخصیتها و کشمکشهای آنها نیز هست.
در نهایت، کارگردان با استفاده از این تکنیکها و تغییرات در میزانسن و زاویه دوربین، پیامی عمیق درباره عدالت و حقیقت ارائه میدهد. در این فیلم، حقیقت در عمل بهعنوان مفهومی کلیدی مطرح میشود و در پایان، حقیقت انسانی از عدالت قضائی پیشی میگیرد. کارگردان با نشان دادن شکست عدالت و پیروزی حقیقت، پیامی پیچیده و تأملبرانگیز درباره روابط انسانی و عدالت اجتماعی ارائه میدهد.
تاریخ انتشار: 1403/11/07
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.