به گزارش فکرت، تداوم جنایتهای اخیر از سوی رژیم صهیونیستی علیه جبهه مقاومت و بهخصوص جنگ سایبری در لبنان که به شهادت و جراحت بخش قابل توجهی از مردم و رزمندگان حزب الله منجر شد، تحریریه رسانه فکرت را بر آن داشت تا با همکاری مؤسسه شناخت، نشستی با محوریت "تبیین مولفه‌های اصلی در جنگ شناختی" را با حضور حسین قربانی‌زواره، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه جنگ هیبریدی برگزار کند. آن چه در ادامه ملاحظه می کنید، چکیده ای جذاب از نکات مطرح شده از سوی این استاد دانشگاه و کارشناس جنگ های ترکیبی و شناختی است؛

 

نظم نوین بین الملل و تقسیم بندی جنگ ها

در سال های اخیرنظام بین‌الملل شاهد تغییراتی بنیادینی بوده است و به موازات این تغییرات، شکل و ماهیت جنگ‌ها نیز دگرگون شدهاست. جنگ‌ها همواره با تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ارتباط نزدیکی داشته‌اند و حتی می‌توان گفت که جنگ‌های جهانی اول و دوم، بارزترین نمونه‌هایی هستند که نشان می‌دهند چگونه جنگ‌ها می‌توانند باعث دگرگونی در نظم بین‌الملل شوند.

جنگ‌ها را می‌توان به نسل‌های مختلفی تقسیم کرد؛ از جنگ‌های سنتی و نسل اول تا جنگ‌های فناورانه محور یا نسل سوم، اما آنچه که امروزه شاهد آن هستیم، ظهور نسل چهارمی از جنگ‌ها است که جنگ‌های هیبریدی-شناختی نامیده می‌شوند. این نوع جنگ‌ها ترکیبی از عناصر مختلف مانند اطلاعات، سایبر، نیروهای ویژه، فرهنگ و نیروی نظامی هستند که بهصورت نامنظم و غیرمتعارف به کار گرفته می‌شوند.

 مفهوم WAR-FAIR که اخیراً مطرح شدهاست، به این نوع جنگ‌های هیبریدی-شناختی اشاره دارد.

WAR نمایانگر جنگ‌های سخت و سنتی است، در حالی که WAR- FAIR کلان‌واژه‌ای است که طیف گسترده‌ای از جنگ‌های نرم، سخت و نیمه‌سخت را شامل می‌شود.

 

خروجیِ جنگهای هایبریدی شناختی

عنوانی که ما در قرن فعلی یا در قرن فناورانه یا پست مدرن امروز داریم تجربه می‌کنیم و دنیا درگیر این نوع جنگها شدهاست تنها جامعه ایران درگیر این نوع جنگ نیست، بلکه همه دنیا بهنوعی درگیر این نوع جنگهای هایبریدی- شناختی میباشند. جنگهایی که یک خروجیِ شناختی برای یک جامعه ایجاد می‌نمایند.

نکته حائز اهمیت دیگر این‌که دموکراسیها سیستم مدار میباشند و یک سیستم مشخص و منظمی دارند و این نوع جنگها کاملاً نامنظم میباشند. یعنی بازیگر مداخله کننده در محیط جنگهای هایبریدی شناختی، عموماً از یک پازل منظم استفاده مینماید. گاهی از عنصر نظامی و گاه از عنصر اقتصادی در کنار آن، استفاده مینماید. ممکن است هر دو را هم زمان به کار بگیرد و شاید بین آنها فاصله ایجاد نماید تا بتواند در زمان و مکان مناسب امتیاز لازم را دریافت نماید.

 از سوی دیگر باید توجه داشت که وقتی صحبت از مفهوم WAR-FAIR می‌شود، منظور نگاهی است که برخی حاکمیت‌ها مانند رژیم صهیونیستی به جنگ‌های اجتماعی دارند. برای مثال، چین به این نوع جنگ‌ها "جنگ نامحدود" می‌گوید، در حالی که آمریکایی‌ها آن را "جنگ ترکیبی" یا "هایبرید" می‌نامند. روس‌ها نیز از اصطلاح "جنگ خطی" یا "دیبریا وینا" استفاده می‌کنند. این اصطلاحات از لحاظ ادبیاتی مشابه هستند، اما مفهوم دقیق آن‌ها ارائه نمی‌شود. این نوع جنگ‌ها عموماً ماهیت اجتماعی، دموکراسی، و حاکمیت‌ها را به چالش می‌کشند. سرزمین و اقلیم برای این جنگ‌ها تنها یک بعد محیطی دارند، نه اقلیمی و سرزمینی. این یکی از ویژگی‌های بارز جنگ‌های هایبریدی است. کلید واژه جنگ‌های هایبریدی-شناختی، تحولات نرم در یک حاکمیت است که می‌تواند شامل براندازی، رفرم، انقلاب، یا اعتراضات مدنی باشد.

 

تفاوت بازیگر در جنگهای سنتی و هیبریدی

در این نوع جنگ‌ها، بازیگر مداخله‌کننده همیشه نقش پشتیبانی را دارد و مستقیماً در جنگ حضور نمی‌یابد. این ویژگی، تفاوت بارزی با نسل‌های گذشته جنگ دارد. در نسل‌های قبلی جنگ، مانند جنگ‌های کلاسیک، چریکی، و نامتقارن، بازیگر عمل‌کننده مستقیماً وارد سرزمین دشمن می‌شد و هویت آن مشخص بود. مثلاً در جنگ اول خلیجفارس، جنگ عراق و آمریکا، هشت سال دفاع مقدس، یا حضور آمریکا در افغانستان، بازیگر عمل‌کننده مستقیماً در خاک کشور هدف حضور داشت. اما امروز با نوعی بازیگری روبه‌رو هستیم که عمدتاً نقش مداخله‌کننده ثالث و پنهان را دارد و از طریق پشتیبانی و جریان‌سازی، تغییرات اجتماعی را دنبال می‌کند. خروجی این نوع جنگ‌ها، تغییر فکر مردم، ایجاد بی‌اعتمادی نسبت به حاکمیت، و شعارهایی مانند "نه به انتخابات" یا "نه به حجاب" است. این آثار جنگ شناختی در حوزه‌های مدنی، فرهنگی، اجتماعی، و اقتصادی دیده می‌شوند، اما مورد کالبدشکافی دقیق قرار نمی‌گیرند. با توجه به اختلاف دیدگاه بین کارشناسان و پژوهشگران، ما با مفهوم جنگ‌های نسل چهارم ناهمگون یا بدون تعریف مواجه میباشیم که به آن "جنگ‌های باز (OPEN WAR-FAIR) " می‌گویند.

 

اعتراضات 1401 ایران؛ جنگی هایبریدی

ماجرای مهسا امینی در سال ۱۴۰۱ یک نمونه تمام‌عیار از جنگ هایبرید-شناختی بود. این نوع جنگ‌ها ترکیبی از رویکردها هستند که توسط اتاق‌های فکر هدایت می‌شوند. این اتاق‌های فکر رصد و پایش می‌شوند، اما ردگیری دقیقی ندارند. ما ابزارهای آن‌ها را می‌بینیم، مانند «ایران اینترنشنال»، «بی‌بی‌سی»، و «من‌وتو»، اما تمرکز اصلی آن‌ها اتاق‌های فکری است که جریان‌سازی و تولید فکر می‌کنند. عامل تسهیل‌کننده این فرایند فضای سایبر است. اگر «ایران اینترنشنال»، «بی‌بی‌سی»، یا «من‌وتو» نبودند، رسانه دیگری جایگزین می‌شد. حتی اگر فضای سایبر نیز وجود نداشت، «بی‌بی‌سی» می‌توانست از طریق رادیو این انتقال محتوا را انجام دهد. بنابراین، سایبر ابزار تسهیل‌کننده این فرایند است.

 

نقش سایبر در جنگهای هایبریدی

در حوزه‌های دیگر شاهدیم که فضای سایبری تسهیل‌کننده است، اما در اینجا به یک عامل تهدید تبدیل می‌شود. نکته مهم این است که اتاق فکرها در جنگ‌های سنتی مانند اتاق جنگ عمل می‌کنند، اما در جنگ‌های شناختی-هیبریدی، اتاق جنگ معمولاً اندیشکده‌ها، سازمان‌های غیردولتی و غیره هستند که در لایه‌های امنیتی پنهانشده‌اند. آنها تولید محتوا می‌کنند، جامعه را از طریق این محتوا اقناع می‌کنند و با استفاده از ابزارهای شناختی که در اختیار دارند، جریان‌های ضد حاکمیتی ایجاد می‌نمایند.

 

انعطاف پذیری و عدم شفافیت جنگهای هایبریدی

از دیگر ویژگی های جنگ های هیبریدی، انعطاف‌پذیری این نوع جنگ‌هاست. می‌توان گفت که این جنگ‌ها مانند آب هستند که بر روی صخره‌ها سایش ایجاد می‌کنند. با راک اوباما، رئیس‌جمهور سابق ایالات متحده، در سخنرانی خود در آکادمی نظامی وست‌پوینت در سال ۲۰۱۳-۲۰۱۴ برای فرماندهان و ژنرال‌های آمریکایی، به نکته‌ی مهمی اشاره کرد. او گفت که نباید هرجا که پتکی بزرگ داریم، آن را به کار ببریم. در اینجا، او به ارتش ایالات متحده بهعنوان پتکی بزرگ اشاره می‌کند. وی نسل جدیدی از جنگ را مطرح می‌کند که بر انعطاف‌پذیری و رویکردهای نوین تأکید دارد. پتک بزرگ و صخره اصطکاک شدیدی ایجاد می‌کنند، اما آب روان می‌تواند بدون ایجاد اصطکاک، همان سایش را ایجاد کند و تأثیر خود را بگذارد. جنگ‌های شناختی-هایبریدی معمولاً دارای انکارپذیری خاصی هستند. در این نوع جنگ‌ها، بازیگر مداخله‌گر می‌تواند با قدرت انکار، به نتیجه‌ی دلخواه خود برسد، بدون اینکه ردپایی از خود بر جای بگذارد.

عدم شفافیت یکی دیگر از ویژگی‌های این نوع جنگ‌هاست. در جنگ‌های سنتی، پرچم‌ها، لباس‌ها و نیروهای نظامی مشخص هستند، اما در جنگ شناختی-هایبریدی، عدم شفافیت باعث می‌شود که بازیگر مداخله‌گر بتواند با قدرت انکار عمل کند و تهدیدات خاصی را ایجاد نماید. هنگامی که مطالعات جنگ‌های شناختی-هایبریدی را بررسی می‌کنیم، متوجه می‌شویم که با تهدیدات غیر سیستمی مواجهیم که سیستم‌ها را با چالش‌های عمیقی مواجه می‌سازد. این چالش‌ها ممکن است منجر به سقوط حکومت‌ها، ایجاد تعارضات و درگیری‌های مدرن و مواجهه‌ی جامعه با مشکلات عمیق شود.

 

سه لایه جنگ هیبریدی

کلیدواژه‌ی جنگ‌های شناختی-هایبریدی، رویکردهای اجتماعی است. این جنگ‌ها بر اجتماع هدف تأثیر می‌گذارند و خروجی شناختی آنها ایجاد بی‌اعتمادی و بی‌اعتباری و در نهایت، تزلزل اجتماعی است. ما با جنگ‌های بسیار خاصی مواجهیم که محیط ویژه‌ای دارند. همین ویژگی باعث می‌شود که بازیگران و دموکراسی‌ها در این جنگ‌ها با تنفس بسیار سنگینی مواجه شوند و زیست دموکراسی آسیب ببیند. به همین دلیل است که غربی‌ها خود به این نتیجه رسیده‌اند که دموکراسی‌های آزاد در برابر تهدیدات شناختی-هایبریدی بسیار آسیب‌پذیر هستند. در مورد مفهوم گرانول باید بگویم که سه مؤلفه‌ی کلیدی وجود دارد که درگیری‌های مدرن را در لایه‌های جنگ شناختی-هایبریدی تا سال‌های آینده قابل پیش‌بینی می‌سازد: گرانول بودن، رباتیک بودن و فناوریمحور بودن.

 

مصداقی از بُعد گرانولی جنگ هیبریدی

نمونه بارز در تبیین بعد گرانول و عمل پراکنده و جزیرهای در جنگ روسیه و اوکراین است. در نقاط مختلف سرزمینی و در ابعاد مختلف هم از لحاظ محیطی و هم از لحاظ فیزیکی، این جنگ در جریان است. از لحاظ محیطی، روسها در قواعد بینالمللی، در قواعد سیاسی و نظام بینالملل و بهمانند آن حضور مییابند و اوکراینیها هم در قواعد مختلفی بهدنبال انجمنهای صلح، اعلام دشمنی با ایران، اعلام دشمنی با روسیه، دنیا را علیه چند بازیگر دیگر میشورانند و وساطت چین را مطرح مینمایند و این گرانول بودن و جزیرهای عمل کردن است. و عمق جنگ از طریق گرانول به همه جای دنیا کشیده میشود.

لایه سوم جنگ هیبریدی، لایه فناورانه عمل کردن است. امروزه در جنگها علم اقتصاد را بهصورت علمی دنبال میکنند یا علم را در قالب جنگفرهنگی، جنگرسانهای، جنگ سایبری و جنگفناوری بهمانند آن به کار میگیرند. فناوری در کنار رباتیک نزدیک بههم هستند. علم رباتیک متصل به علم فناوری است.

علم فناوری میتواند در قواعد و چارچوبهای مختلف علیه یک بازیگر به کار گرفتهمیشود. بهطور تجمیعی، در جنگ روسیه و اوکراین یا عملیات ویژهای که امروز مطرح است، سه لایه جنگ هیبریدی حضور دارد: گرانول، فناوری و ربات و در قاعدههای مختلف هم در رزم زمینی و هم رزم هوایی فعالیت مینمایند. نقش پهپادها و هگزاکوپترها و غیره در این زمینه تعریف شده و این جنگ نمونهای از جنگهای نوین در قرن بیست و یکم است.

 

نقش کمپانیهای خصوصی در جنگهای نوین

امروزه در عصر اطلاعات، کمپانیهای خصوصی، بازیگران اصلی جنگهای مدرن میباشند. بهعنوانمثال ایلان ماسک، در رابطه با چین اظهارنظر میکند ادعای توانایی قطع اینترنت در منطقه عملیاتی روسیه و اوکراین را مطرح مینماید، یا ادعای کنترل شورش کشوری را بهدلیل حکمرانی پلتفرم مطرح مینماید.

بنابراین نقش پررنگ کمپانیها و شرکتهای خصوصی، در جنگهای اطلاعاتی به وضوح قابل مشاهدهاست. جنگی برقرار است که جهانی از ناامنی را برای دنیا در قالب اقدامات غیر نظامی بهدنبال دارد و دنیا را با چالشهای عمیقی روبه‌رو مینماید. نظم بینالملل نیز با آسیبهای جدی مواجه میگردد. شاید در چند سال آینده سازمان ملل متحد دیگر نتواند نظم سیستمی را با قواعد و مقررات دوران گذشته پیاده سازی نماید.

 

ضرورت سواد رسانه در جنگهای هایبریدی

زمانی که حجم عظیمی از اطلاعات نادرست به یک جامعه تزریق می‌شود، تفکیک اطلاعات درست از نادرست بسیار دشوار می‌گردد. این کار زمان‌بر است و ممکن است بازیگر زمان را از دست بدهد. بنابراین، نیازمند تاب‌آوری هستیم که تنها از طریق سواد رسانه‌ای صحیح حاصل می‌شود. منظور از سواد رسانه‌ای، نوع خاصی از آگاهی شناختی است که به افراد کمک می‌کند تا بین اطلاعات درست و نادرست به‌درستی تفکیک قائل شوند. وقتی سند تاب‌آوری کشورهایی مانند سوئد، دانمارک، نروژ و استرالیا را بررسی می‌کنیم، متوجه می‌شویم که آنها برای فرزندان خانواده‌ها برنامه‌ریزی می‌کنند تا از آلوده شدن به اطلاعات نادرست جلوگیری کنند.

این آلودگی اطلاعاتی در همه‌ی جوامع با درصدهای متفاوت وجود دارد و می‌تواند آسیب‌های جدی به امنیت فکری، ذهنی و معنوی یک جامعه وارد کند. همین امر موجب بی‌اعتمادی به دموکراسی می‌شود. عدم آگاهی و شناخت کافی در جامعه باعث افزایش تأثیر اطلاعات نادرست می‌شود. اگر تاب‌آوری تقویت نشود، با هر تنش و مشکلی، افراد ناخودآگاهانه درگیر محیط دشمن می‌گردند و به نیرویی عمل‌کننده برای حریف تبدیل می‌شوند.

به تازگی کتابی با عنوان "تعارضات مدرن تا سال 2049" منتشر شدهکه دانشکده‌ی صنعتی انگلیس با همکاری دارپا و موسسه‌ی «رِنت» آن را چاپ کرده است. این کتاب نشان‌دهنده‌ی درک دنیا از ویژگی‌های فضای پست مدرن آینده است. امروز هوش مصنوعی نقش پررنگی در امور مختلف دارد. برای مثال، در بمب‌هایی که رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه و فلسطین استفاده می‌کند، هوش مصنوعی دخیل است و نشان‌دهنده‌ی اهمیت آن در ترور و از بین بردن یک منطقه است.

بنابراین، می‌توان گفت که جنگ‌های آینده از همین امروز شروعشده‌اند. درک و شناخت این موضوع بسیار مهم است و نیازمند زمان و تغییر در ادبیات موجود است. باید کتاب‌های جدید ترجمه شوند تا بتوانیم در آینده، ادبیات بومی خود را برای افزایش تاب‌آوری و بازدارندگی در برابر تهدیدهای نوپدید ایجاد کنیم. امروز با تهدیدهای نوپدید مانند هوش مصنوعی و فضای سایبر مواجه هستیم. جنگ‌های هایبریتی-شناختی بهعنوان جنگ‌های نسل چهارم شناخته می‌شوند، اما آنقدر در عمق جامعه نفوذ کرده‌اند که هر فرد می‌تواند مسلح شود و در مکان‌های مختلف برای یک بازیگر عمل‌کننده نقش‌آفرینی کند. نیاز است که مطالعات بیشتری در این زمینه انجام شود. هدف ما باید جهاد تبیین، آینده‌پژوهی و کالبدشکافی تهدیدهای نوپدید باشد تا بتوانیم استراتژی‌های جدیدی را برای مقابله با آنها پیاده‌سازی کنیم.

 

ماهیت مواجههای جنگهای هیبریدی

نظریه‌ای که من به آن معتقد هستم و روی آن کار می‌کنم، این است که ما با محیطی از جنگ‌های هیبریدی-شناختی روبه‌رو هستیم که محیط پرآشوبی دارند. این محیط پرآشوب، نظم‌های سیستمی را به چالش می‌کشد. ما باید در ساختار حاکمیت خودمان، انعطاف‌پذیری را به سطحی برسانیم که بتوانیم نسبت به موج‌های این نوع جنگ‌ها، از آنها عبور کنیم و خود را مصون بداریم. نکته مهمی که در اینجا وجود دارد، این است که جنگ‌های هیبریدی-شناختی بهدلیل محیط پست‌مدرنی که دارند، ماهیتی مواجهه‌ای دارند، نه مقابله‌ای. نیروهای مسلح ما باید به سطحی برسند که وارد مرحله جدیدی از جنگ‌هایی شوند که ماهیتاً مبتنی بر مواجهه هستند، نه مقابله. مقابله، ذاتاً سخت و پرهزینه است و نیاز به تسلیحات سنگین دارد، در حالی که مواجهه بدون کنترل و محدودیت محیطی، زمانی، اقلیمی و با حجم انبوهی از جریان اجتماعی است که نسبت به یک جامعه شکل می‌گیرد و در زمان مناسب، امتیاز لازم را بهدست می‌آورد.

 

رژیم صهیونیستی و اثرگذاری برلایه های خاکستری

رژیم صهیونیستی یک بازیگر بسیار هوشمند است و نباید فقط به مقیاس سرزمینی آن توجه کرد. آنها از گذشته برنامه‌ریزی‌های خاصی داشته‌اند و اقداماتشان عموماً در لایه‌های خاکستری است. این رژیم عموماً تلاش می‌کند که در لایه‌های خاکستری، امتیاز لازم را بهدستآورد. رژیم صهیونیستی سه اصل گرانول بودن، رباتیک بودن و فناوری‌محور بودن را در جنگ‌هایش به کار می‌گیرد. این رژیم تنها بازیگری است که توانسته بهشکل پیوسته و عمومی، این اصول را پیاده کند. مثلاً در مورد ترور شهید فخری زاده، آنها با بررسی دقیق، اصول گرانول بودن، جزیره‌ای عمل کردن، رباتیک بودن و فناوری‌محور بودن را پیاده کردند. ما باید در آن زمان درک می‌کردیم که با یک بازیگر متخاصم هوشمندی روبه‌رو هستیم که در لایه‌های خاکستری فعالیت می‌کند و ردی از خود بر جای نمی‌گذارد، یا اگر ردی از او دنبال میشود، بهشکل سنتی است. نقطه‌های اوج فناوری باید شناسایی شوند. ترور آقای هنیه نیز بر اساس همین اصول انجام شد.

 

لزوم اقدام جامع متقابل هیبریدی در برابر رژیم صهیونیستی

این رژیم توانسته است همبستگی و همسویی بین اضلاع گرانول، رباتیک و فناوری را نسبت به دشمنانش ایجاد کند و به همین دلیل در لایه‌های خاکستری عمل می‌کند. به این معنی که وقتی می‌خواهد رهبری را ترور کند یا امتیازی را بهدستآورد، وارد مرحله سخت و سیاه نمی‌شود، بلکه با رعایت اصول گرانول بودن، رباتیک بودن و فناوری‌محور بودن از لایه‌های امنیتی و اطلاعاتی وارد عمل می‌شود و امتیاز می‌گیرد. برای مقابله با این رژیم، باید در لایه خاکستری عمل کرد. تقویت فناوری‌ها و علم رباتیک، نیاز ضروری جنگ‌های مدرن است و باید به آنها توجه عمیقی داشتهباشیم. نباید این موارد را تنها در چارچوب اقدامات سخت موشکی یا نظامی قرار داد، بلکه باید آنها را در قالب اقدامات امنیتی و اطلاعاتی قرار دهیم تا بتوانیم امتیاز لازم را بهدست آوریم. باید در جایی که فکر نمی‌کنند، ما باشیم و امتیاز بگیریم و آسیبی وارد کنیم بدون اینکه ردی از ما بر جای بماند.

 

 

رژیم صهیونیستی و استراتژی محیط خاکستری

ربات‌های نظامی اسرائیل در عملیات خود، از بمب‌های نقطه‌زنی استفاده می‌کنند و آن را در مکان‌هایی به کار می‌گیرند که هدف ترور یا آسیب‌رسانی حداکثری به غیرنظامیان است. این رویکرد بخشی از سیاست کلان اسرائیل در اشغالگری و دیپلماسی تهاجمی است که "هاست را" نامیده می‌شود. اسرائیل معتقد است که اثبات قدرت و توانایی کشتن، بخشی از این دیپلماسی است. با این حال، باید توجه داشت که اسرائیل یک بازیگر هوشمند است که از استراتژی محیط خاکستری استفاده می‌کند. در چنین شرایطی، اقدامات سخت و سیاه ممکن است چندان مؤثر نباشند، اما اقدامات خاکستری در محیط خاکستری می‌تواند این رژیم را زمین‌گیر کند و آسیب جدی وارد کند.

 

لزوم حرکت بهسمت فناوریهای نوظهور در جنگ

ما باید بهسمت فناوری‌های نوظهور حرکت کنیم و در عین حال، درک کنیم که اگر صحبت از جنگ، جبهه مقاومت و دستیابی فلسطینی‌ها به حقوق خود می‌کنیم، باید این جبهه را در قالب قواعد جدید ببینیم، نه قواعد سنتی.

درگیری‌های امروز مدرن هستند و ما باید از فناوری‌های بومی خود استفاده کنیم. اتفاقی که برای پیجرها افتاد می‌تواند برای دیگر فناوری‌ها نیز رخ دهد. ما باید پیش از این، بومی‌سازی و مهندسی معکوس فناوری‌ها را آغاز می‌کردیم تا در حوزه‌های مختلف پیشرو باشیم.

امروزه هر فناوری می‌تواند یک ابزار تهدید باشد. با گسترش فضای سایبر و ارتباطات سایبری، تهدیدات نیز افزایش می‌یابد. ما شاهد حملاتی مانند دستکاری پمپبنزین‌ها، هک صداوسیما، و خرابکاری در سانتریفیوژها نطنز بوده‌ایم که نشان‌دهنده اهمیت آینده‌پژوهی و درک ویژگی‌های دشمن است.

 

پاسخ سخت نظامی و دیگر ابعاد جنگ هیبریدی

پاسخ سخت نظامی صرفاً بخشی از داستان است. ما باید به محیط خاکستری توجه کنیم و با تقویت سه اصل گرانول، رباتیک و فناوری، به ایجاد بازدارندگی بپردازیم. اگر بتوانیم جنگ را به داخل خاک اسرائیل ببریم و حجم حملات را افزایش دهیم، می‌توانیم این رژیم را کنترل و مهار کنیم، همان‌طور که آنها در خاک ما عملیات ترور انجام می‌دهند. نظم بین‌الملل در حال تغییر است و این تحول، کل کره زمین را تحتتأثیر قرار خواهد داد. ما تنها درگیر جنگ‌های نوپدید و تحولات مدرن نیستیم، بلکه کل دنیا درگیر این موضوعات است. با این وجود، آگاهی از این موضوعات، تولید دانش و داشتن جامعه‌ای آگاه، تحصیلکرده و دارای درک عمیق از تحولات می‌تواند به ایجاد مصونیت، بازدارندگی و تاب‌آوری در برابر تهدیدها کمک کند.

تاریخ انتشار:

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil