ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
اشاره: معنویت در اندیشه غربی و هم اسلامی حاوی و حامل معانی مختلف بوده و همین امر، تداعی کننده واژه دین در ادبیات دینشناسی و فلسفه دین معاصر است که دین پژوهان را از دست یابی به معنایی مورد وفاق ناامید و ناتوان کرده است.
عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) معتقد است که روشنفکران خود به ضرورت و کارآمدی دین دست کم در پارهای از جهات معترفند و لکن معالاسف به جای تأکید بر این واقعیت و تبیین این کارکردها، آنچه در خزانه پرغنای دین خود دارند، از بیگانه تمنا و جستجو میکنند تا بدان جا که حاضرند از دین خود قرائتی نو و بدعت گونه پدید آورند تا با فراوردههای دگراندیشانه همسو و همسان افتد.
حجت الاسلام دکتر محمد جعفری، دانشیار و عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در گفتوگو با تحریریه فکرت با اشاره به اینکه معنویت را میتوان در بعد ویژگیهای اخلاقی و عاطفی_نفسانی، صائب و بر حق دانست، گفت: حقیقت طلبی، جمالجویی، خیرخواهی، صداقت، وحدت رفتار و گفتار، فارغبودن از داوری دیگران و بسیاری از آموزههای اخلاقی معنویتگراها همه و همه مقبول و مطلوبند و همین بُعد از معنویت است که چه در مقام نظر و چه در حیطه عمل جاذبهای در افکنده و ذهنها و جانها را به سوی خویش رهنمون شده است. ابراز داشت: حال اگر منصفانه بنگریم، آیا معنویّت در این بعد وامدار دین نیست؟ آیا دعوت به این اصول اخلاقی، ابتدا از لسان افرادی جز انبیای عظام و اولیای کرام ادیان الهی به گوش رسیده است؟ آیا اگر معنویتگرایان در دوره حاضر، انسانها را به پذیرش و به کارگیری این ارزشها میخوانند و تنها راهکار بهداشت روانس و رفع افسردگس و اضطرابهای ناشی از زندگی مدرن را در این آموزهها جستجو مینمایند، خود مُهر تأییدی بر این نیست که خاستگاه این ارزشها که ذات الهی و ادیان برآمده از اویند، کماکان به حیات خود ادامه میدهند و مورد نیاز بشر و اقبال اویند؟
متن زیر حاصل گفتوگوی فکرت با این صاحب نظر حوزوی است که تقدیم مخاطبان فرهیخته میشود.
*به عنوان نخستین سؤال به تبیین چیستی و چرایی معنویت بپردازید.
امروزه ما با پدیدهای مواجه هستیم که از آن با عنوان معنویتهای نوین و جنبشهای نوپدید دینی و یا معنویت سیال و کلکسیونی یاد میشود که در واقع به عنوان جایگزینی برای دین و در رقابت و ستیز با معنویت برآمده از ادیان الهی و ابراهیمی سر برآورده است. بدیهی است در مواجهه با این معنویتهای نوظهور، وظیفه علمی ما شناخت دقیق و عمیق از ابعاد این معنویتها و سپس تحلیل و وزن کشی آنهاست. معنویت هم در اندیشه غربی و هم اسلامی حاوی و حامل معانی مختلف بوده و همین امر، تداعی کننده واژه دین در ادبیات دین شناسی و فلسفه دین معاصر است که دین پژوهان را از دست یابی به معنایی مورد وفاق ناامید و ناتوان نموده است.
در فرهنگ انگلیسی آکسفورد، ده صفحه اطلاعات مرجع در مورد مفهوم معنویت در اختیار گذاشته است که بر اساس آن معنویت از واژه لاتین «اسپیریتوس» به معنای نیرو و جان است که برای حیات آدمی اهمیت بسزایی دارد؛ از همین اینجا روشن میشود که مفهوم معنویت با حیاتیترین کیفیات زندگی سر و کار دارد که موجب بقای وجود انسان است. ما در فضای غربی با معانی مختلف اصطلاحی برای معنویت مواجه میشویم که باید به تحلیل دقیق آنها دست یابیم. در یک تعریف، معنویت اصطلاحاً عبارت است از باور به اینکه روح بخشی از انسان است که پس از مرگ بدن باقی میماند و از همین جاست که کلیساهای معنوی، مطالعات مربوط به روح را به عنوان پارهای از وظایف عبادی و معنوی خویش تلقی کرده و پدیدههای روحی-روانی را تأیید مینمایند.
حال به مفهومشناسی معنویت در اندیشه اسلامی میپردازیم. باید ابتدا معانی و کاربردهای «معنویت» را در زبان فارسی و عربی، در معنای لغوی معنویت دنبال نمود. در اندیشه دینی و ادبیات بومی ما «معنویت» ریشه در «معنا» دارد و طبیعی است که در معنای اصطلاحی آن به مقوله معنا (و نه الزاماً روح و روحانیت) که بدان منسوب شده، ارتباط داشته و باید بر حسب معنای «معنا»، حقیقت آن واکاوی شود. اصطلاحِ معنویت در فضای اسلامی بیگانه با معنای لغوی آن نیست. اگر صورت به جنبه بیرونی اشیاء و معنا به جنبه درونی دلالت داشته باشد، آن گاه معنویت به این معنا با جنبه درونی عالم و پدیدههای آن ارتباط پیدا مینماید و چیزی جز توجه به باطن و بازتابهای ساحت درونی و باطنی در بیرون نخواهد بود. اندیشمندان اسلامی معنویت را به معانی مختلف دیگری نیز به کار بردهاند؛ معنویت گاهی درمقابل امور مادی، گاهی به معنای ارزشهای اخلاقی دین، گاهی به معنای خود غیب و ملکوت، گاه به معنای امر قدسی، گاه به معنای سیرو سلوک، گاه به معنای ارزشهای انسانی، گاه به معنای حالات عرفانی و گاه صفایدرون و... به کار رفته است.
*آیا میتوان میان معنویت و معنای زندگی، رابطه و نسبتی برقرار کرد؟
ضرورت این نسبت سنجی از آنجاست که هر دو با مقوله معنا مرتبطاند و همین گاه زمینه سوء فهم و یا تداخل معنایی این دو را ایجاد نموده است؛ مانند آنکه عدهای معنا و معنویت را یکی انگاشتهاند. بدیهی است که این نسبت وقتی قابل تحلیل است که مفهوم «معنای زندگی» کاملا روشن گردد. معنای زندگی دست کم به دو معنا به کار میرود. گاهی از معنای زندگی هدف زندگی اراده میشود که در این صورت باید دید مراد از هدف زندگی چیست؟ یعنی شخص چه غایت و مقصودی از زندگی خود دارد؟ گاهی هدف از زندگی صرفاً نگاه به جنبه مادی زندگی و بهرهوری از تمتعات مادی و این جهانی آن است که در این معنا قطعاً رابطهای میان معنای زندگی و معنویت به معنای دینی آن، نیست. چه بسا افرادی که از زندگی خود هدف دارند؛ اما معنویتی در کار آنها نیست. با این توصیف معناداری زندگی دایرهای وسیعتر از معنویت خواهد داشت. امًا اگر هدف از زندگی متوجه حیات معنوی باشد، در این معنا از «معنای زندگی» به معنویت دینی نزدیک میشویم. در واقع در اینجا نه به لحاظ مفهومی بلکه با نظر به مصداق، معنویت دینی و معنای زندگی با هم تصادق و تساوق پیدا میکنند و معنای زندگی چیزی جز معنویت نخواهد بود. روشن است که بر این اساس، اگر زندگی معنا و یا هدفی نداشته باشد، اساساً رشد معنوی انسان متوقف میشود.
وانگهی معناداری زندگی معنایی دیگر هم دارد وآن ارزش زندگی و رابطه انسان با سایر پدیدههای هستی و جایگاه او در این رابطه است. در این معنا، سؤال و دغدغه آدمی این است که آیا اساساً زندگی ارزش زیستن را دارد وبا وجود این همه رنج و محنتها، زندگی انسان دارای چه ارزش و اهمیتی میتواند باشد؟ اگر این معنا از معناداری را بخواهیم با معنویت وحیات معنوی مقایسه کنیم، از نظر مفهومی هیچ گونه نسبتی وجود ندارد؛ اما از نظر مصداقی باز هم به عموم وخصوص میرسیم. یعنی ممکن است ارزش زندگی یک فرد به حیات معنوی او باشد که از نظر دینی کاملا این گونه است و ممکن است که ارزش یک زندگی صرفاً در جنبههایی مانند اصالت سود و یا لذت دنبال گردد که در این صورت زندگی در نگاه این جهانی، ارزشمندی خاص خود را دارد، گرچه اساساً با حیات معنوی (با رویکرد دینی) کاملاً بیگانه خواهد بود.
*کامیابی و کارآمدی معنویت در عصر مدرن چگونه است؟
معنویتگراهای متجدد بر این باورند که دیگر دوران دین سپری شده است و در عصر مدرن، دین دیگر کارایی و کارآمدی، خود را از دست داده است. از نگاه آنان اگر بر فرض، کارنامه دین در دوران پیشاتجدد مثبت و کامیاب بوده است، در دوران معاصر با عنایت به ویژگیهای شخصیتی انسان مدرن، دیگر نمیتوان دل در گرو آن داشت.
معنویت را میتوان در بعد ویژگیهای اخلاقی و عاطفی - نفسانی، صائب و بر حق دانست. حقیقت طلبی، جمالجویی، خیرخواهی، صداقت، وحدت رفتار و گفتار، فارغ بودن از داوری دیگران و بسیاری از آموزههای اخلاقی معنویتگراها همه و همه مقبول و مطلوبند و همین بُعد از معنویت است که چه در مقام نظر و چه در حیطه عمل جاذبهای در افکنده و ذهنها و جانها را به سوی خویش رهنمون شده است. حال اگر منصفانه بنگریم، آیا معنویّت در این بعد وامدار دین نیست؟ آیا دعوت به این اصول اخلاقی، ابتدا از لسان افرادی جز انبیای عظام و اولیای کرام ادیان الهی به گوش رسیده است؟ آیا اگر معنویتگراها در دوره حاضر، انسانها را به پذیرش و به کارگیری این ارزشها میخوانند و تنها راهکار بهداشت روانی و رفع افسردگس و اضطرابهای ناشی از زندگی مدرن را در این آموزهها جستجو میکنند، خود مُهر تأییدی بر این نیست که خاستگاه این ارزشها که ذات الهی و ادیان برآمده از اویند، کماکان به حیات خود ادامه میدهند و مورد نیاز بشر و اقبال اویند؟
حال از منظری دیگر به نظاره مینشینیم. معنویت جدید خود را ملتزم به مؤلفههای اجتناب ناپذیر مدرنیته میداند؛ مدرنیتهای که سکولار و لیبرال است و بدیهی است که وقتی عقلانیت محض حاکم شود، زندگی کاملاً تحت محاسبه درمیآید؛ اخلاق، سودجویانه شده و نهایتاً به روانشناسی تأویل برده میشود. در این فضای علم زده، برخی از ارزشهای عالی انسانی از میان میرود و انسان متجدد در مورد ارزشهای ذاتی و غایی گیج و سرگشته میشود. این جاست که جز دین، دستاویز و پناهگاهی برای انسان مدرن یافت نمیشود.
شاهد این مدعا آن است که در سالهای اخیر که بشر به اوج تکنولوژی و فن آوری علمی و صنعتی دست یافته، گرایش به دین بیش از پیش گزارش میشود. این امر حاکی از این واقعیت است که بشر در دهههای اخیر به این مهم پی برده که نیازهایی در وجود اوست که دستاوردهای مدرنیته با همه بالندگیاش نمیتواند به آنها پاسخ دهد و باید پاسخ آنها را صرفاً در دین جستجو کند و اگر پای دین از اجتماع کوتاه شود، دیگر نمیتوان اثری از ارزشهای عالی انسانی مشاهده کرد. پس واقع آن است که گرچه دینداری در جهان معاصر دشوارتر شده است و لکن ضرورت دین بیش از پیش حس میشود. بشر در دوری مدرن با تمام وجود به این مهم رسیده است که در فقدان دین زندگی دشوار شده و بیمعنایی زندگی انسان امروزی، ناشی از زوال ایمان و اندیشههای دینی است.
بنابراین روشنفکران خود به ضرورت و کارآمدی دین دست کم در پارهای از جهات معترفند و لکن مع الاسف به جای تأکید بر این واقعیت و تبیین این کارکردها، آنچه در خزانه پرغنای دین خود دارند، از بیگانه تمنا و جستجو میکنند تا بدان جا که حاضرند از دین خود قرائتی نو و بدعت گونه پدید آورند تا با فراوردههای دگر اندیشانه همسو و همسان افتد.
*آموزه روشنفکران دینی به انگیزه احیا، روزآمدکردن و بازسازی اندیشه دینی به راهکارهای گوناگون متوسل شدهاند و «نظریه معنویت مدرن» را آخرین و تازهترین رویکردی است که در راستای هدف فوق تدوین و به بازار اندیشه عرضه کردهاند. لطفاً این بحث را بیشتر توضیح دهید.
در فرهنگ اصطلاحی غرب، معنویت را به جست و جوی چیزی که در پیوند با انسان شدن است، تعریف نمودهاند. ناگفته پیداست که این تعریف هیچ نظری به دین آن هم به شکل تاریخی و سازمانیافته ندارد. با این رویکرد است که معنویت را مستلزم احساسِ ارتباط باچیزی بسیار بزرگتر از خود دانستهاند؛ چیزی که به زندگی فرد معنا ببخشد و انسان آن را به عنوان غایت و هدف خود قلمداد نماید. در این برداشت، معنویت رویکردی پویا در راستای زندگی در سایه عدالت و آرامش که بزرگترین دغدغه انسانی است، تعبیر و تفسیر میشود. در نگاهِ بومی روشنفکران ما نیز، تعریف شفاف و روشنی از معنویت صورت نگرفته است. نهایت چیزی که دستگیر یک پژوهشگر کنجکاو میشود، تعریفی کارکردگرایانه از آن میباشد: معنویت نحوهی مواجهه با جهان هستی است که در آن شخص روی هم رفته با رضایت باطن زندگی میکند و دستخوش اضطراب، دلهره و نومیدی نمیشود.
مؤلفهها و ارکانی که برای معنویت مدرن ذکر شده، عمدتاً صبغه سلبی و نه ایجابی داشته، و همراه با پراکندگی نیز میباشد. بنده در چهار محور معرفتی، عاطفی، ارادی و روشی، این مؤلفهها را مهندسی خواهم کرد. (البته در این مصاحبه صرفاً به وجود معرفتی (گزارهای) خواهم پرداخت) معنوییت پارهای اصول بنیادین و اساسی دارد که از سنخ باور و عقیدهاند. یعنی در آنها پایبندی و التزام به گزارههای خاصی لحاظ شده است. این اصول را میتوان جداگانه در دو بخش سلبی و ایجابی بررسی نمود. دست کم چهار وجه سلبی برای معنویت ذکر نمودهاند؛ بدین معنا که معنویت دارای چه خصوصیاتی نمیباشد: 1- تزلزل مابعدالطبیعههای قدیم. 2- نفی تعبد و قداستزدایی از اشخاص. 3- بهاعتمادی به تاریخ. 4-نفی ویژگیهای محلی.
حال آنچه بیان شد، مقومات سلبی معنویت و یا به بیان دیگر حدود و ثغور و مرزهای تئوریک آن با دین تاریخی بود؛ اما خصوصیات ایجابی و ذاتی معنویت مدرن عبارتند از: 1- ایمان ناواقع گروانه. 2- عقلانیت مدرن. 3- اینجایی و اکنونی بودن.
*به مبانی معنویت مدرن و سکولار چه نقدهایی وارد است؟
نقد معنویت مدرن را میتوان در شش عنوان کلی مطرح نمود. در گام اول به موضوع «برهانپذیری آموزههای دین» اشاره میکنم. ادیان الهی و ابراهیمی همواره بر حق و حقیقت و دستیابی به آن از مجرای تعالیم خود تأکید نمودهاند؛ متاعی که البته در نظریه معنویت دور از دسترس و آرمانی اتوپیایی تلقی شده است. گزارههای دینی از حقایق عالم ماوراء طبیعت و نیز از نسبت آن عالم با عالم طبیعت گزارش میدهد. از این رو بررسی و فهم این حقایق عینی، برخی با عقل برهانی و برخی با مشاهده قلبی و از راه شهود، و برخی از راه تجربه و حس، مقدور است. گزارههای دینی از قبیل سلیقههای شخصی و حالات و رسوم خاص نمیباشد که قابل اقامه برهان نباشد و به همین دلیل است که انبیا برای دعوت و ایمان از احتجاج و حکمت و استدلال بهره میبرند. از سوی دیگر میان صدقِ (truth) یک باور و توجیه (justification) یا معقولیتِ (rationality) آن تفاوت است. بدین معنا که هر باور معقول و موجهی، لزوماً صادق نیست. در نظریة معنویت به این نکته به نیکی توجه شده است. منتها نواندیشان معنوی، معقولیت صرف را در گزارههای معنوی کافی دانسته و معتقدند توجیه، ما را از صدق بینیاز میسازد. حال پرسش آن است که دل بستن و اعتقاد به گزارههای صرفاً معقول، که چه بسا بسیاری از آنها در عالم واقع، کاذب و نادرست باشد، آیا دست کم روح حقیقت جوی آنها را اقناع میکند.
در گام دوم به موضوع «ایمان ناواقع گروانه» اشاره میکنم. ایمان انسان معنوی، ایمانی ناواقع گروانه است؛ ولی در چارچوب دین، معنویت امری ذهنی، خیالی و حاصل از احساسات سرشار انسانی نسبت به واقعیات مادی نیست؛ بلکه گرایشی است که انسان نسبت به حقایقی که در افقی بالاتر از عالم ماده قرار گرفتهاند، پیدا میکند و تنها در این صورت است که انسان آرامش و رضایت خاطر مییابد؛ زیرا بدیهی است که وقتی باوری با واقع مطابقت نداشت خود منشأ درد ورنج است.
در گام سوم به موضوع «تعبد و استقلال» مینگرم. یکی از چالشهای اساسی معنویت با دینداری سنتی، حول محور تعبد میچرخد. معنویتِ مدرن از سویی بر اساس مؤلفههای مدرنیته خود را ملتزم به استدلالگری و احتجاجورزی دانسته و از سوی دیگر جوهره و خمیر مایه اصلی دین را تعبد و گریز از استدلال معرفی مینماید و همین حجاب و حائل میان این دو رقیب را عمیقتر و سازش میان آن دو را ناشدنیتر مینُماید. باری در هر دو سویه این امر میتوان تردید روا داشت؛ نه انسان مدرن همیشه استدلال گراست و نه تعبد با عقلانیت و استدلال ورزی منافات دارد.
نقد بعدی را در گام چهارم چنین بیان میدارم. (هرچند قبلاً در عرایض آورده شد) «کارآمدی معنویت مدرن». معنویت را میتوان در بعد ویژگیهای اخلاقی و عاطفی - نفسانی، صائب و بر حق دانست. حقیقت طلبی، جمال جویی، خیرخواهی، صداقت، وحدت رفتار و گفتار، فارغ بودن از داوری دیگران و بسیاری از آموزههای اخلاقی معنویتگراها همه و همه مقبول و مطلوبند و همین بُعد از معنویت است که چه در مقام نظر و چه در حیطه عمل جاذبهای در افکنده و ذهنها و جانها را به سوی خویش رهنمون شده است. حال اگر منصفانه بنگریم، آیا معنویت در این بعد وامدار دین نیست؟ آیا دعوت به این اصول اخلاقی، ابتدا از لسان افرادی جز انبیای عظام و اولیای کرام ادیان الهی به گوش رسیده است؟ از سوی دیگر معنویت مدرن مدعی است که در جهت رفع درد و رنجهای بشری گام بر میدارد و لکن بشر دغدغههایی دارد که معنویت نمیتواند در جهت التیام آنان گام درستی بردارد. یکی از این نمونهها، عطش جاودانگی است که والاترین آرزوی بشر است. معنویتی که بر اینجایی و اکنونی بودن تأکید میکند و معاد و آخرت از نظر او مسکوت است، آیا میتواند از عهده حل این معما و مشکل بر آید؟ تردیدی نیست که راهکار این مشکل، صرفاً توجه به جاودانگی روح و حیات اخروی انسان است که از رهگذر اعتقاد به خدا حاصل میآید؛ امری که معنویت نسبت به آن لااقتضاست.
پنجمین نقدی که میتوان در گام پنجم به این مسأله روا داشت مسأله «خودمحوری و خدامحوری» است. معنویت مدرن و عرفانهای برآمده از آن با اتکایی که به مبانی مدرنیته دارد، لاجَرَم به سودجویی و خودمداری منجر میگردد. بدیهی است که وقتی عقلانیت محض حاکم شود، زندگی کاملاً تحت محاسبه درآمده و اخلاق، سودجویانه میشود. در این فضای علم زده، برخی از ارزشهای عالی انسانی از میان میرود و لکن در عرفانهای حقیقی، معنویت سمت و سویی حق محورانه و مبتنی بر کمال و نه صرفاً در راستای رضایت خاطر مییابد.
در ششمین و آخرین گام پیرامون نقد معنویت مدرن به مسئله «عرفانهای بدلی» اشاره خواهم داشت. رویکرد معنویت با مبانی خاص خود، بستر مناسبی برای ورود و رشد عرفانهای کاذب و بدلی که امروزه بازار مکاره آن داغ است، فراهم کرده است. در چند سال اخیر شاهد بودهایم که در قالب ورزشهای فکری و روانی نظیر یوگا، کتابهای تکنولوژی ذهن و عشق درمانی، فیلمهای مستند و سینمایی، موسیقی، انرژی درمانی، رُمانهای بی سر و ته که در آن جادو و خرافه، تقدیس میگردد و مخاطب خود را با دل سپردن به نیروهای خارقالعاده در دل طبیعت و شانس آرام و دلخوش میسازد و همچنین فرقههای دروغین و بیمحتوایی که در قالب صوفیگری و درویش مآبی و یا رنگ و لعابهای امروزیپسند بروز و ظهور یافتهاند، یک هدف دنبال میشود و آن اصالت لذت به اسم معنویت و معنا گرایی است.
تنها چیزی که در این وادی پر معرکه مشاهده نمیشود، کمالجویی و تقوی است که درونمایه یک عرفان ناب و حقیقی را تشکیل میدهد. این دجالان و رمالان عصر آخرالزمان خرمهره را به جای گوهر ناب در قالبی جذاب به جوانان ما عرضه داشته و با ابزار مدرنی که در اختیار دارند، از طریق اباحهگری و به بهانه رفع رنج و محنت آدمی بر شریعت و تدین قلم بطلان کشیده و به جستجوی بهشت شداد برآمدهاند.
امروزه مستکبران و ارباب رسانهها با تمام ظرفیت خویش برای مقابله با ادیان الهی و کم فروغ کردن آنها، به ترویج و تبلیغ این قبیل عرفانها میپردازند تا از این رهگذر اولاً مخاطبان خود را به دام خرافهگرایی و پوچانگاری و دوری از حقیقت سوق دهند و ثانیاً آنها را از سیاست و حکومت و جامعه منزوی ساخته و منویات شیطانی و استعماری خود را بیهیچ منع و چالشی در این بیخبری و بیتوجهی اجرا نمایند.
از سوی دیگر این عرفانها با سیاست تساهل و مدارا، پیروان خود را به سمت یک پلورالیته و تکثر فرهنگی و عقیدتی کشانده و زمینه پیدایش آراء و افکار باطل فراهم میآورند. عرفانهای بدلی البته برخی از شرق سر برآوردهاند و برخی از غرب؛ این تنوع جغرافیایی تنها باعث تفاوت نوع انحراف آنهاست. عرفانهای شرقی دنیا گریز و زهد محورند و عرفانهای غربی دنیامحور و دنیا زده. یکی راه افراط و دیگری طریق تفریط میپیماید. اما این عرفان حقیقی و صادق است که جامع ابعاد است و انسان را به گونهای پرورش میدهد که در عین بهره برداری از لذات دنیا به آن دلبسته نگردد و از امکانات آن به بهترین وجه در راستای کمال خویشتن بهره گیرد.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید / شرمنده رهروی که عمل بر مَجاز کرد
تاریخ انتشار: 1402/01/22
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.