دکتر سید علیرضا صالحی

کتابخوانی فضیلت نیست !

 

بسم الله الرحمن الرحیم، شاید از بنده که در کار کتاب هستم، خودم ناشر هستم و کتابفروشی و سایت دارم، یک مقدار این حرفی که می‌زنم بعید باشد؛ ولی به نظرم حرف درستی است، مبنا دارد و باید بیان شود.

 

به نظرم اصل این است که ما داریم در مورد اینکه مردم کتاب می‌خوانند یا نمی‌خوانند و روی این مسئله اصرار داریم، یک اشتباهی می‌کنیم، اشتباه قضیه این است که مهم این است که مردم در زندگیشان درک، فهم و عقل داشته باشند و بتوانند از آن راهشان در زندگی را پیدا کنند. شما اگر شخصی پیدا کردید از عقل سلیم خودش استفاده می‌کند، نه کتاب می‌خواند، نه از هوش مصنوعی استفاده می‌کند، نه شبکه‌های اجتماعی دارد، ولی عقل سلیم دارد؛ اگه این بود و در زندگی شخص موفقی بود، شما می‌توانید کتاب نخواندن را به رخش بکشید و به او بگویید تو کتاب نمی‌خوانی! از کتاب خواندن بت درست نکنی.

 

مبنای این حرف این است که ما اگر قرار است علم پیدا کنیم، که علم نافع باشد؛ شما خیلی از کتاب‌هایی که در ایران و خارج از ایران منتشر می‌شود، خیلی از اینها علم غیر نافع هستند و به هیچ دردی نمی‌خورند. من دو شخص می‌توانم مثال بزنم که از دوستان خودم هستند، که جدیدترین کتاب‌های منتشر شده هر ناشری را می‌توانند برایتان اسم ببرند و مطالعه می‌کند و مسلط است و هیچ عقل سلیمی هم ندارد؛ یعنی در همه مسائل زندگی گرفتار است. همینطور می‌توانم از اشخاص عوام مثال بزنم که یک کتاب هم نخوانده، ولی عقل سلیم دارد. کتاب خواندن یک بت نیست و فی نفسه ارزشی ندارد. ما قرار است از کتاب خواندن به کجا برسیم؛ شاید ما آمدیم کتاب دفاع کنیم، ولی من قصد دارم از عقل سلیم دفاع بکنم. کتاب اگر کمک کرد که ما عقل و فهم و درکمان را رشد بدهیم، آنموقع است که ارزش دارد.

 

تیراژ های ابتدای انقلاب مهم نیست.

 

حال یک آمار است که می‌گوید مردم چقدر کتاب می‌خوانند، یک آمار دیگری هم داریم. تیراژهای کتاب‌های منتهی به سال ۵۷ و مقداری بعدتر را به رخ ما می‌کشند. من خودم نمونه‌های متعدد دیدم؛ من یک آرشیو دارم از کتاب‌هایی که بین سال مثلاً ۵۵ تا ۶۱ چاپ شده، یک دوره خیلی جالبی در چاپ کتاب بوده است. تیراژها عجیبند؛ مثلا تیراژ 50هزار جلد داریم.

 

البته آنموقع شبکه‌های اجتماعی نبوده، هوش مصنوعی نبوده، همه اینها را می‌دانیم. بعد کتاب را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم که مردم چه می‌خواندند! چکار می‌کردند! نگاه می‌کنید مثلا کتاب اقتصاد توحیدی برای بنی‌صدر مثلا تیراژ 10هزار جلد؛ خب این به چه دردی می‌خورد، مردم هم می‌خریدند؛ فیلم‌های اول انقلاب مقابل دانشگاه تهران را ببینید، چقدر شلوغ بوده که بساط کتاب فراهم بوده و می‌خوانند و فکر می‌کنند اتفاق عجیبی رقم می‌زنند؛ همه کتاب‌های مثلاً چپ و مارکسیستی و کمونیستی و چریک‌های فدایی و مجاهدین. همین کتاب‌هایی که تیراژهایشان را به رخ ما می‌کشند و الآن می‌گویند تیراژ کتاب شده 100 تا 300جلد چه بودند! خیلی کتاب‌های به درد بخوری نبودند؛ خیلی از آنها علم حتی غیر نافع هم ترویج نمی‌کردند، جهل ترویج می‌کردند. این است که می‌گویم نفس کتاب خواندن ارزش ندارد. مهمترین چیزی که ارزش دارد، عقل سلیم است. مبانی دینی ما هم همین را می‌گوید.

 

مبانی دینی ما می‌گوید شما قبل از اینکه هر رقم حجت بیرونی داشته باشی، شما یک حجت درونی داری، عقل داری؛ عقلت را بارور کن؛ دین هم آمده این عقل تو را بارورتر کند. «ویسیروا لهم دفائن العقول». حال کتاب کمک می‌کند عقلم را بارور کنم؟ کتاب کمک می‌کند.

 

هر کتابی؟ نه؛ خیلی از این کتاب‌ها نمی‌کند؛ چه در آمریکا منتشر شده باشد، چه در ایران؛ چه قبل انقلاب چه بعد انقلاب؛ هیچ فرقی ندارد. به نظر من خود کتابخوانی و آمار کتابخوانی را به رخ کشیدن، هیچ ارزشی ندارد. باید به سراغ اینها برویم، اول محتوا؛ ما چه چیزی از طریق کتاب به‌دست میاوریم؟ اگر از طریق دیگری به‌دست آوردیم چه؟ اگه هوش مصنوعی همان را به ما داد چه؟ ما تعصبی نداریم؛ ما روی کتاب هم تعصبی نداریم؛ هیچ مشکلی نداریم. من خودم این هفته تهران بودم، در راه برگشت یک هوش مصنوعی که می‌توان با آن انگلیسی مکالمه کرد، اندازه یک ترم درسی را که دوست داشتم بدانم، به انگلیسی با آن صحبت کردم.

 

نظریه‌های متفکران و مقایسه‌شان، چه اشکالی دارد، می‌توانستم این را کتاب بخوانم، می‌تونستم بروم در دانشگاه یاد بگیرم، با یک هوش مصنوعی یاد گرفتم. تعصبی روی کتاب نداریم.

 

در رقابت آزاد شما می توانید پیشرفت کنید

 

نکته دیگری نیز می‌خواهم بگویم که به فضای دینی ما ربط دارد. فضای دینی ما چند دهه است درش یک اشتباه ایجاد شده است. من چند تا متفکر دینی‌ که این سال‌ها یعنی قبل از این چند دهه اشخاص معروفی شدند را مثال می‌زنم؛ آقای مطهری، علامه طباطبائی، آقای بهشتی، حتی آقای محمدرضا حکیمی؛ اینها در چه فضایی بزرگ شدند؟ مطهری در چه فضایی مطهری؟ مطهری که سال ۶۰ ترور شد، قبل از این شده بود مطهری، در چه فضایی شد؟ در فضای آزادی شد؛ در فضای آزادی، یعنی رقیبش هم آزاد بود؛ آقای مطهری آمد رقابت کرد؛ گفت رقیب من تو مارکسیستی، تو حرفت را می‌زنی؛ منم حرفم را حرف می‌زنم، من نقدی بر مارکسیسم می‌نویسم، من نقدی بر ماتریالیست می‌نویسم.

 

علامه طباطبائی گفت مارکسیست‌ها آزادند حرف می‌زنند، من اصول فلسفه و روش رئالیست می‌نویسم و گل کرد و اینها بردند و برنده شدند. اگر پیش‌فرض شخصی که کار کتاب و کار فرهنگی می‌کند، فضای رقابت آزاد بود، ما که در دینمان گفتند که شما اگر مؤمن باشید برتر هستید، «انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین» اهل بیت به ما گفتند: «لو علموا  محاسن کلامنا لاتبعونا» اگر مردم خوبی‌های حرف‌های ما را بدانند، تبعیت می‌کنند؛ اگر واقعاً به این ایمان داری نباید از آزادی بترسی، نباید از رقابت آزاد بترسی.

 

دین، کتاب، کتاب دینی، فکر دینی، جایی می‌تواند موفق باشد، که آزادانه با بقیه رقابت کند. در رقابت آزاد است که کیفیت مهم است. آنوقت کیفیت را بالا می‌بری. استدلالت را قوی‌تر می‌کنی؛ چون طرف مقابل هم استدلال قوی می‌آورد. نحوه عرضه را بهتر می‌کنی؛ رقیب روی نحوه عرضه‌ فکر می‌کند. پیش‌فرض کار دینی آزادی است. این را ما از قرآن یاد گرفتیم. خود قرآن ایمان را که بر مردم عرضه کرد، فرمود «فمن شاء فلیومن فمن شاء فلیکفر»؛ گفت ما به شما یاد دادیم، هر دوی خیر و شر را به شما یاد دادیم.

 

شمای انسان، من روح، «نفخت فیه من روح»، من از روح خودم در تو دمیدم؛ روح خدا در ما می‌تواند چکار کند؟ روح خدا می‌تواند خیلی خطرناک باشد. فکر نکنید مثلاً روح خداست، شما حتما کار خوب می‌کنید. یعنی شما روح خدایی داری؛ روح خدایی می‌تواند چه کارهایی بکند؟ روح خدایی خلاق است؛ ما خلاقیت داریم. ما آفرینندگی داریم. روح خدایی چیست؟ تو آزادی؛ تو اراده آزاد داری؛ تو می‌‌توانی حضرت آدم باشی، به تو بگویم این را نخور، ولی بخوری؛ در این حد روح خدایی قوی است، که آدمش که پیامبر است، می‌تواند عصیان کند؛ «فعصی آدم ربه فغوی».پیش‌فرض کار دینی آزادی است. پیش‌فرض کار دینی این است که «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» از اول می‌گوید این آزادی هست.

 

من خدا می‌توانستم تو را مجبور کنم، ولی نکردم. «ولو شاء لآمن فی الارض» من می‌توانستم همه شما را مؤمن کنم. زور خدا از زور همه کسانی که مدعی‌اند که می‌توانند مردم را اجبار کنند، بیشتر است. قدرتش را داشت، علمش را داشت، می‌دانست چه کسی در حال گناه است، چه کسی نافرمانی می‌کند، ولی اجبار نکرد؛ گفت من اگر می‌خواستم همه شما را مؤمن می‌کردم؛ ولی نکردم، به خودتان واگذار کردم، که بعد حساب و کتاب کنیم.خدا این کار را نکرد؛ آزاد گذاشت بگوید یک ارزشی در این مسئله بود، که شخص خودش انتخاب کند. گفت من به تو هر دوی اینها را الهام کردم. فکر می‌کنید فقط خوبی را به ما الهام کرده! گفت نه «فالهمها فجورها وتقواها؛ من «فجور» را هم به شما الهام کردم؛ فجور یعنی همه بدی‌ها. می‌فرماید من توی آدمیزاد را طوری ساختم، که بتوانی به بدترین یا بهترین موجود تبدیل شوی. ما را این‌گونه ساخته است. اگر ما غیر از این فرض با انسان‌ها برخورد کنیم، با فضای فرهنگی برخورد کنیم، با کتاب، با چیزهای دیگر اصلا نتیجه نخواهیم گرفت. به نظر من نشر و کتاب و اینها، حال که صحبت از محیط دینی بیشتر بود، باید به این سمت رقابت آزاد برود؛ آنموقع فکر می‌کنم اتفاقات جالب‌تری می‌افتد. اگر فضا آزاد باشد، اتفاق جالب‌تری می‌افتد.

 

این فضای آزاد هم الآن به نسبت وجود دارد، آزادی یک امر نسبی است، مراتبی دارد؛ ولی باید بیشتر از این داشته باشیم؛ آن موقع بهتر است. درس معارف درس دین است، اگر توانستیم این را به اختیار با طیب خاطر این مطالب را به اشخاص دانشگاه منتقل کنی، این ارزش دارد، اگه این کلاس را اجباری کردی و گفتی تو مجبوری در کلاس معارف شرکت کنی، می‌رود کتابش هم تهیه می‌کند، درس‌های اندیشه اسلامی مختلف را شرکت می‌کند و می‌گذراند، تموم که شد کتاب را دور می‌اندازد، دو تا فحش هم به آن استاد و به آن دانشگاه می‌دهد؛ ولی من استاد معارف سراغ دارم که سر کلاس می‌رفته، ۲۰ نفر در کلاسش شرکت می‌کردند؛ ولی ۸۰ دانشجو از رشته‌های دیگر هم سر کلاسش شرکت می‌کردند؛ علت این است که مطالبش را خوب ارائه می‌کرد؛ جذاب بوده؛ ۸۰ نفری که این کلاس اجباری نبوده، سر کلاس شرکت می‌کردند. حال از خودم تعریف کنم.

 

یک درس معارف در دانشگاه هنر داشتم. دانشگاه هنر مشخص است به چه شکل است. دانشجوهای هنر آوانگاردترین دانشجوها هستند. من از قم تهران می‌رفتم؛ یک جلسه باران می‌آمد من به کلاس نرسیدم؛ زنگ زدم به گروه گفتم من امروز نمی‌رسم. مدیر گروه بعداً به من گفت، که ما رفتیم سر کلاس که اعلام کنیم تو نمی‌رسی، منتظر بودیم تا می‌گوییم استاد نمی‌رسد، همه شادی کنند؛ می‌گفت ما تنها کلاسی که رفتیم اعلام کردیم که استاد امروز نمی‌آید، همه گفتند حیف شد. تعریف از خودم کردم. به این شکل دین را باید به این سمت برد؛ ثمره‌اش را هم می‌بینیم؛ محیط‌های دینی آزاد همیشه رشد کرده؛ نمونه تاریخی زیاد داریم؛ در اینجا بحث را به اتمام می‌رسانم. من هم سعی می‌کنم صحبت خودم را توضیح بهتری بدهم، هم نکته‌هایی که آقای دکتر حسنی گفتند را می‌توانم تکمیل کنم.

 

چرا بچه‌های ما از کتاب آموزش و پرورش متنفرند؟ ایشان گفتند عمقی نگاه کنیم. چرا از کتاب‌ها متنفریم؟ برای الآن و این دولت و آن دولت هم نیست؛ یعنی یک دهه یا دو دهه یا سه دهه به عقب برگردید همین قصه هست؛ چرا متنفرند؟ اگر عمقی بخواهیم نگاه کنیم، مسئله سر دولت است، خود دولت، دولت انحصار دارد. انحصار به چه معناست؟ من یک معلم هستم. من درس دارم. من کتاب‌های ابتدائی، راهنمایی و دبیرستان درس دادم. با این کتاب‌ها آشنا هستم. فاجعه‌اند؛ یعنی برخیشان در حتی درس دادن آن چیزی که هدفشان است فاجعه‌اند. در اینجا چرا این انحصار به ما ضرر می‌رساند؟ همین جا رقابت و آزادی نیست. آن آزادی که می‌گوییم همین است؛ آن هم بود که گفتم افکار و نظرات آزاد باشند؛ ولی این هم هست. چرا نباید آزادی این باشد که مثلا آموزش و پرورش بگوید سطح تحصیلی مثلاً کلاس پنجم این است.

 

آقایان ناشران؛ مثل چیزی که در حوزه است. تو حوزه هر کس کتاب فقه بهتری بنویسد، گل می‌کند. یک وقتی قوانین میرزای قمی بوده و آن را درس می‌دادند؛ بعد آقای مظفر آمد زحمت کشید یک کتاب نوشت، همه خواندند دیدند عجب کتاب خوبی است. این را درس بدهیم. این گل کرد. یک موقع شرح لمعه می‌خواندند و خوب بود، بعد آقای ایروانی آمده زحمت کشیده دروس التمهیدیه فی الفقه الاستدلالی نوشته، گفتند چه کتاب خوبی. همان چیزی که تقریبا در دانشگاه‌های ما هست. در دانشگاه‌های ما کتاب مشخصی نیست. یک مطالبی را تعیین می‌کنند و می‌گویند در این درس این مطالب باید گفته شود.

 

هر کتاب بهتری پیدا کرد استاد بیاید بگوید. چرا در آموزش و پرورش ما نباید این‌گونه باشد؟ در حالی که در دنیا هست. من کتاب‌های آموزشی که تو آمریکا یا آلمان تدریس می‌شود را دیدم. آموزش و پرورش یک سطح تعیین می‌کند میگوید ما در مثلاً زیست‌شناسی، در این سن، در این سطح این را لازم داریم. هرکس بلد است کتاب بهتر طراحی کند، در بالا بردن کیفیت این کتاب‌ها هم رقابت وجود دارد.

 

روش آموزشی جدیدتری استفاده می‌کنند؛ کتاب‌های مختلفی هست می‌توانند استفاده کنند، سطحی هم که یاد می‌گیرند همان سطح است. اینجا دقیقاً چون رقابت و آزادی نیست، همه ما ضرر می‌کنیم. تو آموزش و پرورش که ضرر می‌کنیم هیچ، بعداً در اینکه اینها را متنفر از کتاب و کتاب خواندن کردیم، که همین چیزی می‌شود که الآن سرمون آمده

 

مسائل مالی هم مهم است

 مسائل مالی هم مهم است. ببینید من کتابفروش هستم. دقیقاً به‌معنای واقعی کلمه؛ یعنی شما بعد از ظهر تشریف بیارید کتاب‌فروشی، من خودم در کتاب‌فروشی ایستادم؛ با همین دونه دونه آدم‌هایی که می‌آیند کتاب بخرند برخورد دارم. عده زیادی می‌آیند کتاب می‌خواهند، به آن نیاز هم رسیده، به آن ضرورت هم رسیده، تشنه است، برای کتاب عطش دارد، ولی می‌دانم پول ندار و جیبش خالی است؛ چرا جیبش خالی است؟ اینهم برای این است که آزادی نیست.

 

چرا جیب ماها خالی است؟ چرا ما حقوق قانون کارمان ماهی ۱۰ تومان است؟ شما ۱۰ تومان را ضرب و تقسیم کنید؛ نمی‌خواهم بگویم قانون حقوق را بالا ببرد؛ اقتصاد خراب است که نمی‌توان بیش از این حقوق پرداخت کرد. همین ۱۰ تومان هم خیلی‌ها نمی‌توانند پرداخت کنند. چرا اقتصاد خراب است؟ چون آزاد نیست. امروز مدیر کل ارشاد قم، آمده برای بازدید از مجتمع ناشران؛ با یک ناشر قمی که کتاب‌های خیلی خوبی چاپ می‌کند، صحبت کرده، می‌گوید من نمی‌توانم به عراق کتاب صادر کنم و از عراق کتاب بیاورم مشکل دارم. نه اینکه کلاً ممکن نباشد؛ ممکن هست؛ ولی انقدر سخت است.

 

 می‌گوید نمی‌توانم به کشورهای عربی کتاب صادر کنم. گمرک خودمان گیر می‌کند. یک مجوز لازم دارد که گرفتن آن مجوز از ارشاد فرایند بسیار سختی دارد؛ چرا ما بروکراسی‌های این‌چنینی داریم؟ چون یک دولت بزرگ داریم. هر جا پا می‌گذاریم، این دولت هست. دولت انقدر عریض و طویل است که همه جا یک مجوز از شما طلب می‌کند. قصد صادر کردن داری، باید مجوز بگیری؛ مسئول آن باشد یا نباشد؛ سیستم قطع باشد یا نباشد؛ چرا اصلا دولت باید همه جا باشد که ما نتوانیم تکان بخوریم.

 

اگر دولت بگذارد این اقتصاد خودش بگردد، مانع کار نشود، بگذارد سرمایه‌گذار بیاید، امنیت سرمایه‌گذار را تأمین کند؛ آنوقت اقتصاد شروع می‌کند به جان گرفتن. ثروت که باشد به همه می‌رسد. تا ثروت نباشد چگونه می‌خواهید توزیعش کنید؟ باید اول ثروتی باشد. حال که دولت با ایجاد تورم دارایی و ارزش حقوق من و شما را کم می‌کند بماند، با مالیات گرفتن بی‌ضابطه. دولتی دارد مالیات می‌گیرد که نفت هم دارد؛ پس نفت‌ها را چکار کرد؟ اموال عمومی که برای همه هست را دارد، پس چرا مالیات می‌گیرد؟ به من ناشر می‌گوید معاف از مالیاتی، ولی بعد که می‌خواهم از معافیت استفاده کنم، تکالیف زیادی بر عهده‌ام می‌گذارد، که قیدش را می‌زنم و همان مالیات را پرداخت می‌کنم.

 

انقدر بروکراسی درست می‌کند و شما را در منگنه می‌گذارد، می‌گوید یا این کارها را انجام می‌دهی که معافیت مالیاتی بهت بدهم. من هم می‌بینم باید یک حقوق بدهم در سال بدهم که یک نفر کارها را انجام دهد، که خرج آن بیشتر از مالیات است. پس مالیات هم می‌دهم. این دولت عریض و طویل است که نمی‌گذارد مردم کار کنند، مردم آزاد باشند؛ که پول هم ندارند. اینکه ما پول نداریم هم تقصیر دولت است؛ ولی نه تقصیر دولت که برنامه خوب نمی‌ریزد؛ دقیقا چون برنامه می‌ریزد؛ چون کار می‌کند.

 

اگر 80درصد دولت نباشد، یعنی کاری نکند، کارها درست می‌شود. نخواهد مجوز بدهد کار درست می‌شود؛ مثلا بین ایران و عراق که دو کشور دوست هستیم، با هم یک قرارداد تنظیم کنیم، آزادی مبادله تجاری کتاب بگذارند. ناشر قمی بتواند راحت کتاب به آنجا بفرستد. نه گمرک جواب بدهد، نه مجوز از ارشاد بگیرد. همه جا این دولت یک بروکراسی درست کرده؛ شما کتاب درباره بروکراسی بخوانید، ببینید دولت با بروکراسی درست کردن چگونه برای خودش درآمد درست می‌کند، چون باید حقوق بدهد، کارمند دارد. بخشی زیادی از بودجه‌ها صرف همان بروکراسی می‌شود؛ یعنی صرف آن خدمتی که باید به من و شما برسد نمی‌شود.

 

علت اینکه پول نداریم نبود آزادی است؛ یعنی یک دولت بزرگ آزادی را از مردم، ناشر و کتابفروش گرفت؛ منظور این آزادی است، نه اینکه مثلا نمی‌گذارند کسی حرف بزند، که آن قصه دیگری است. دولت آموزش و پرورش را دست خودش گرفته، حتی مدارس غیرانتفاعی، که آزاد است؛ که مثلا خودش یک کتاب درسی خوب تعریف کند، و بگوید ما این را درس می‌دهیم؛ دولت هم می‌گوید نه حق ندارد؛ متمرکز است و همه چیز باید همانی باشد دولت می‌گوید؛ که یعنی ما مدرسه غیرانتفاعی‌مان هم که اسم خصوصی دارد، خصوصی نیست باز آنجا هم دولت مقابلش ایستاده و گفته همین کاری که من می‌گویم را باید بکنی.

 

همه اینها به دولت بزرگی برمی‌گردد که نمی‌گذارد من و شما آزاد باشیم. آزادی که می‌گوییم آزادی از دولت است، آزادی از قانون‌های مزاحم است، از مقررات‌های زائد است. این آزادی مهم‌ترین آزادی است، اگه داشته باشیم خیلی چیزها درست می‌شود. اقتصادمان هم رشد می‌کند و پول هم داریم کتاب هم بخریم. من خیلی از مشتری‌هایم پول ندارند کتاب بخرند، می‌آیند نگاه می‌کنند از محیط لذت می‌برند.

تاریخ انتشار: 1403/09/05

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil

آنچه ممکن است بپسندید

همراه فکرت باشید.

شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !

ویژه‌های فکرت

مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالب‌های متنوع رسانه‌ای به تصویر بکشد.