همراه فکرت باشید.
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، نشست «مدرسه در جهان بیرؤیا» با حضور سید مجید حسینی، مرتضی نظری، کاوه فرهادی، مصطفی مداحنظری و محمدرضا هدایتی به همت رسانه اندیشه و آگاهی فکرت در خانه اندیشهورزان تهران برگزار شد.
آنچه پیش روی شما فرهیخته گرامی است مشروح سخنان مرتضی نظری، عضو هیأت مدیره انجمن عملی هوش و استعداد ایران است.
ابتدا چند گزاره درباره موضوع و سوژه اصلی برنامه: «مدرسه در جهان بی رؤیا» مطرح کنم؛ اول این است که میان امید داشتن و رؤیا داشتن ارتباطی تنگاتنگ است و اینکه کدام مقدم است آیا امید، رؤیا میسازد یا رؤیا، امیدسازی میکند؟ پاسخ این استکه امید زیرساخت رؤیا را تشکیل میدهد. اگر شما امید نداشته باشید چه رؤیایی میخواهد بسازید. اگرچه گاهی اوقات رؤیامندی تولید امید هم ممکن است بکند. این از گزاره اول راجع به مناسبات این دو مفهوم.
نکته دیگری داریم که به تحقق رؤیا کمک میکند و در ادبیات دینی ما هم هست. به تعبیر امام صادق (ع) میفرمایند: علم نافع. علم نافع یعنی علم بهدرد بخور. یعنی علمی که رافع یک مسألهای هست. و آنجاهم که میگویند که آنان که میدانند با کسانی که نمیدانند برابر نیستند، بعید میدانم که آنجا منظور ساینس باشد یا مراد نالج باشد؛ چون در طبقات دانش، دیتا داریم، بعد دیتای منسجم شده، اینفورمیشن را تشکیل میدهد و اینفورمیشن هدفمندی پیدا میکند و نالج را تشکیل میدهد. یک رشته دانش موضوعی و این دانش حالا ساینس میشود یا آرت میشود یا علوم انسانی و فنی را شکل میدهد.
در لایهی بالاتر یک مجموعهای از چیزی که ما به آن علمانیت یا حتی بهتر بگوییم عقلانیت را تشکیل میدهد اما بهنظر میرسد که علم نافع و آنان که میدانند با آنان که نمیدانند برابر نیستند هیچ کدام اینها نیست. آنی که دقیقاً بهدرد بخورد و امیدآفرین است و تحولآفرین است و از دل آن توسعه برمیخیزد، خرد است. و زیست خردمندانه که معادل این طرفش حکمت است. مولا علی (ع) نمیفرمایند العلم ضالة المومن. العقل ضالة المومن. میفرماید الحکمة ضالة المومن. این باز از نگاه شیعی و دینی؛ اما از نگاه باستانی یا ملی موضوع، خرد چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام در ادبیات ایرانی بسیار وزن دارد و در حوزه علوم غربی هم Wisdom و نظریه پردازان هوش میگویند کسی هوشمند است که بتواند زیست خردمندانه داشتهباشد و نه زیست علمی. چون از زیست علمی خردورزی در نمیآید و آنچه باعث زایندگی میشود خرد است.
این گزاره را از این جهت عرض کردم که علم نافع با نگاهی که بنده معتقدم که اگر مدرسه تولید خردمند نکند و خردمندی را رشد ندهد، گرانباری اطلاعات است. امانتدار باشم و این اصطلاح گرانباری اطلاعات را از استاد عزیز آقای دکتر حسن عشایری بهمن گفتند و من یاد گرفتم، حالا ایشان از کجا نقل کردهاند نمیدانم. این گرانباری اطلاعات این اثر پژوهش شهیر کشور فرمودند. اگر مدرسه خردمند و تحلیلگر بیرون ندهد گرانباری اطلاعات است. یکسری محفوظاتی که معلوم نیست به چهدردی بخورد بیرون دادهایم. و اتفاقاً بچه را دچار سوگیری کردهایم.
آزمایشی در آلمان انجام شد و دو گروه آزمودنی را از بچههای زیر شش سال مثلاً دو تا چهل نفر، آقای دکتر عبدالعظیم کریمی رفرنس این پژوهش را دارد و من هم از ایشان خواندهبودم و از ایشان مجدد راستآزمایی کردم و ایشان گفتند بله همین است. حالا گروه آزمودنی اول اساساً مدرسه نرفتند و خانه بودند و سیستم رسمی آموزشی بالای سر اینها نبود. گروه آزمودنی دوم اتفاقاً رفتند در سیستم آموزش رسمی و بعد که به پایه مثلاً معادل حالا دوازده سالگی و پنجم_ششم ابتدایی رسیدند، آزمونهایی سنجیده میشد در باب خلاقیت و شادابی اینها. گروهی که مدرسه رفته بودند افت کرد و آنهایی که از مدرسه رسمی بهرهمند نبودند اتفاقاً آن سرزندگی و شور و نشاط و شیطنتهای اقتضایی دوره کودکی حفظ شد.
حالا این مسأله قابل تعمیم نیست اما اساساً منتقدین مدرسه معتقدند که رؤیاهای کودکی و سرزندگی کودکی با سیستم آموزش رسمی روند هرچه میزان مدرسه رفتنگی بچهها بیشتر میشود این نسبت معکوس است. خلاقیت و شادابی و سرزندگی و از همه مهمتر، شوق! چون ما برای عنصر شوق، خیلی وزن در روانشناسی موفقیت قائل هستیم که شوق یعنی همان میل عمیق درونی. گفتوگوها و اینرکالینگها و گفتوگوهای درونی که یکنفر با خودش دارد و امیال درونیش است که چه میخواهم بکنم و چهکاره میخواهم بشوم که اینها رنگ میبازند.
اما چگونه جریان رسمی آموزش که در قالب مدرسه و بعد دانشگاه صورتبندی میشود منجر به کاهش رؤیا و کاهش امید میشود. اولین چیزی که هنوز در قسمت اول صحبتم هستم و گزارههایم تمام شد روی کف میدان مدرسه میآیم که ما با رؤیا و امید چه کردهایم.
اولین چیزی که رؤیامندی و امیدواری را میکاهد، نفی عاملیت است. نفی AGENSY است. نفی بودن فرد است. وقتی که شما بودن و عاملیت را حالا با مقداری اغماض ترجمههای اینها وقتی نادیده میگیرید به صورت سیستماتیک، امید و رؤیا را امروز نه و فردا متوجه نشود اما در بزرگسالی متوجه میشود که ندارد. و بعد جامعهای که امید و رؤیا ندارد تصویری از آیندهاش نمیتواند داشته باشد که آن را بسازد. لذا صحبت از آینده سازان در شرایطی که شما ردی از امید و رؤیا از آن نگذاشتهاید یک توهم و شعاری بیش نیست. شما زمانی میتوانید از ساختن حرف بزنید که برای امیدمندی و ریشه امیدمندی یعنی عاملیت فرد یک ارزش و وزن قایل باشید.
حالا کدام مدرسه و آموزش میتواند رؤیا بیافریند و امید بیافزاید؟ چون امید هم یک روند کاهشی و افزایشی دارد. یا حتی امید خلق کند. کدام سیستم آموزشی یا کدام علم صورتبندی شده؟ چند آیتم من برایش شمرهام که اگر اینها باشند یا نباشند، امید و رؤیا میشود یا نمیشود:
اولین نکته اینکه آن مدرسهای امید و رؤیا میآفریند که عاملیت فرد را به رسمیت بشناسد. (اجازه میخواهم کلمه مدرسه را بگویم که موضوع برنامه شما است اما مدرسه را به عنوان نماینده علم و نهاد آموزش میگیری). بهعبارتی قدرت ببخشد و الهامبخش باشد. ما میتوانیم هر کدام از این گزارهها را سنجه کنیم و برای آن شاخص درست کنیم و نمره بدهیم. آیا مدارس ما به ذینفع خودش قدرت میبخشد یا تبعیت میبخشد؟ یا مطیع بودن را میبخشد؟
ویژگی دوم این است که مدرسهای بین آموزش و محتوا با رؤیاهای مخاطب، بخوانید میل و ذوق مخاطب، یک نسبتی برقرار کند. یک سویهترین سیستم برنامهریزی درسی را ما داریم. اسمش هم ایناست که سازمان پژوهش میگوید که من در استانهای این کشور گروههای آموزشی دارم و از اینها نظر میگیرم که چه تغییری در کتابهای درسی اعمال کنم. اما با حفظ احترام برای همه برادران و خواهران عزیز سازمان پژوهش این حرف، یک خلف وعده است و نمیخواهم از کلمه کذب استفاده کنم. چون دوستان ما هستند و شاید عامداً نباشند و یا سهمی نداشته باشند. اما ما پای پرواز هم داشتیم که یک صفحه را کشیدهاند بیرون و یک صفحه را در کتاب درسی گذاشتهاند و رفته است و چاپ شده است. پای پرواز. یعنی به هنگام لیتوگرافی چاپ. این را داشتیم و بنده با فکت عرض میکنم.
این بزرگترین توهین به ذینفعان آموزش و پرورش است که شما بدون نظرسنجی از ذینفع اصلی که والدین چون تا سن قانونی والدین ذینفع اصلی هستند و بعد خود نوجوانان و بچهها، دارید برای آنها خوراک تهیه میکنید. آقای دکتر از شما در منزل خودم دعوت میکنم و میگویند که مهماننوازی رسمش این است که ذائقه شما را بپرسم. آقای دکتر غذای سرخکردنی میخورید؟ گوشت قرمز یا گوشت سفید یا سبزیجات؟ آنچه شما دوست دارید با ملاحظات شما تهیه میکنم. اما اگر برعکسش باشد رسم مهماننوازی نیست. لذا این کار ما در مدارس رسم مهماننوازی نیست.
حالا این را اضافه میکنم که کشورهای اسکاندیناوی حالا بعضی از دوستان مشکل ما این است که نمیخوانند و نمیشنوند و ما یک چیزی را مینویسیم و میگوییم و بعد تیتر را میبیند مصاحبه فردا میکند که قبله آمال اینها فنلاند است. ما قبله آمالمان فنلاند نیست اما برای مجد و عظمت کشورمان همهجا را مطالعه میکنیم. اما فنلاند را مثال میزنم چون مطالعه کردهام. من دانشجوی فلسفهام و هیچ شیفتگی نداریم و هرچه با تفکر نقاد و عقلانیت بسازد انتخاب میکنیم.
کار به جایی رسیدهاست که سیستم آموزشی بعضی از کشورها برای تغییرات کتابهای درسی فراخوان میدهند. به همه جامعه. حقوقی و حقیقی. جالب است که در فنلاند یا سوئد، نهاد پلیس ایمیل میزند و تقاضا میدهد و ثبت میکند در همان پلتفرم و میگوید که من طبق تحقیقات متوجه شدم که بچهها قانون را رعایت نمیکنند و این را در کتابهای درسی بیاورید. این یک تقاضا است. لذا همه تقاضاها گرفتهمیشود و باز توسط نمایندگان مردم اما ما عوامانه هم برخورد نمیکنیم و صاحبنظران باید بیایند و آن را پداگوژه کنند و در کتاب درسی بیاورند. ما حق نداریم که عامدانه برای بچهها منو درست کنیم که این تیپی سلام بدهید و این تیپی فلان کار را بکنید، این عین یک رفتار تبتخر آمیز است.
سومین ویژگی؛ مدرسهای میتواند امید و رؤیا بیافریند که تمام مسائلش از ارتفاع برابر باشد. چون زمان کم است و من نمیخواهم فاز دوم خیلی طولانی بشود، ما با معلم در ارتفاع نابرابریم. با والدین در ارتفاع نابرابریم. یعنی طرف دوم که نهاد سیاستگذار است دست بالاتر را دارد. با دانشآموز حتماً در موضع نابرابریم. دانشآموز قدرت انتخابی ندارد. با خود وزارت آموزش و پرورش هم در ارتفاع نابرابریم. یعنی بهراحتی در این کشور، اجازه بهخودشان میدهند که برای آموزش و پرویش تعیین و تکلیف کنند و بشود و نشود. کما اینکه من معتقدم که استراتژیکترین نهاد آموزش و پرورش است و نباید همین طوری با آن برخورد کرد. باید مجامع و صاحبنظرانی باشند. ما از ارتفاع نابرابر کتاب مینویسیم و مدیریت تعیین میکنیم و خط مشی گذاری میکنیم و همه چیز متمرکز و نابرابر.
چهارمین ویژگی؛ مدرسهای میتواند رؤیاآفرین و امیدافزا باشد که از شیپینگ یعنی شکلدادن فاصله بگیرد. ما اساساً اصرار خاصی بر ادامه منطق رفتارگراها داریم که میگویند حقیقت یک امر بیرونی است و آموزش تلاشی است برای رسیدن به این حقیقت بیرونی است. تمام مشکل از این گزاره فلسفی در میآید. وقتی که شما نتیجه پژوهش را از قبل تعیین کردهاید من دیگر چه پژوهشی کنم.
یکی از وزراء محترم به سازمان پژوهش گفت که یک تحقیق کنید که نظام شش – سه – سه خوب است. مثل فیلم سلطان و شبان باید میگفتیم که شما از پیش نتیجه را مشخص کردهاید و تحقیق برای رسیدن از نامعلوم به معلوم است. اما شما برای پژوهش چنین شأنی را قائلید. آموزش را امری میدانند که برای شکل دادن. این امر تربیت را زیر سوال میبرد.
وقتی دوقلوهای یکسان اثر انگشتشان یکسان نیست، من چطور میتوانم سر کلاس آدمها را شکل بدهم و این باز نادیده گرفتن Agensy و عاملیت فرد است. یعنی در واقع تربیت بار آوردن نیست. تربیت شکل دادن نیست.
پنجمین ویژگی؛ مدرسه و آموزش و پرورشی میتواند رؤیاآفرین باشد که تکلیفمان را مشخص کنیم که آموزش اساساً به معنای مدرسه رفتن، یک میل درونی است یا اجبار قانونی؟ باید میل باشد. شوق باشد. اینکه ما در قانون اساسی میگوییم که اصل سی داریم و من معتقدم که بزرگترین ترک فعل در نظام جمهوری اسلامی این است که این اصل را کنار گذاشته است اما در درجه اول اجبار قانونی برای اینکه همه باید نرخ پوشش تحصیلی باشند، اول باید دید که عناصر... مثل سفره که پهن کردهاید و دستور میدهید که همه سر سفره بیایند. در حالی که باید میل بکشد و شوقی باشد. اگر این باشد شما سفرهیتان را هم پهن کنید.
ششمین عامل؛ آموزش مثل ایمان است. جوشش از بیرون نیست. از بیرون نمیتواند، دوستان و برادران پاکدامنی را بکنند در مغز یک نوجوان نسل z. آموزش جوشش از درون است. یعنی میل به خواستن تغییر و شکوفایی و دانستن و آگاه شدن. مأموریت مدرسه تربیت کارآفرین آیندهاست یا کارمند فردا؟ شهروند مشارکتجو است یا سرباز مطیع؟ مأموریت آموزش و پرورش در رؤیامندی خیلی مؤثر است. رشد متوازن بین قلب و مغز. رشد نامتوازن است.
و نکته آخر در این بند این است که مدرسهای میتواند رؤیاآفرین باشد که تکلیفش را روشن کند؛ مدرسه برای با هم زیستن و با هم رسیدن است یا زودتر رسیدن. زودتر رسیدن هم تولید نابرابری میکند و هم تولید بیعدالتی میکند و هم امید را از بین میبرد. بهخاطر اینکه وقتی شما به زودتر رسیدن اصالت میدهید، مجبور هستید که یک استاندارد تعیین کنید. در اینجا بحث شاخصها و عدد و ارقام پیش میآید. آموزش متریک نیست و آموزش، احترام گذاشتن به تفاوتهای فردی است.
ما بچهها را مظلوم گیرآوردهایم من بعضی وقتها بغضم میگیرد که ما با کودک و نوجوان چه میکنیم. و درس هم نمیگیریم که از 1960 این بحثها در دنیا برچیده شدهاست. سیستم ارزشیابی و سنجش هوش.
سه تا زمینه منجر به رؤیازدایی از مدرسه شدهاست. اولین مسأله، تنوع مدارس است. من روی این واژهها خیلی دقت کردهام. چون ضبط هم میکنید و امیدوارم یک روزی به گوش سیاستگذارها و Policy Maker ها، آموزش و پرورش برسد. بزرگترین رفتار هوشمندانه، عامدانه و سیستماتیک برای دامن زدن به نابرابری و کاهش رؤیا و رؤیازدایی، تنوع مدارس است. بزرگترین رفتار هوشمندانه که میداند چه میکند و سهو در آن نیست. میداند چه کار میکند. عمد دارد. و پلن دارد. پلن یعنی اراده. یعنی همین طوری نیست. آقا از دستمان در رفت. اراده و عامدانه و هوشمندانه یک رفتار کنشگرانه است. برای تنوع مدارس.
دومین زمینه رؤیازدا و کاهنده امید انواع جداسازیها در رأسش غربالگری بچهها براساس تعریف نارسایی از هوش و استعداد است. شاید سالی چهارده هزار و پانصد تا پانزده هزار نفر وارد مدارس سمپات میشوند اما شما یک میلیون دانش آموز در سن ورود به متوسطه دوم را درگیر کردهاید. یعنی همه دانشآموزان یا بخش اعظم دانشآموزان مستعد ورود به متوسطه دوم که ابتداییها وارد نشدهاند. همین جا سوال میکنیم که حامی این سبک غربالگری کیست؟ متمولین هستند؟ نه. نهاد قدرت است و حمایت هم میکند اتفاقاً. از سمپاد بیرون بیاییم من از چهار مدیر کل شاهد و ایثارگر میدانی سؤال کردم؛ آیا مدارس شاهد باید ادامه پیدا کنند؟ چه اشکالی دارد که فرزند بنده در مدرسهای درس بخواند و بچهها با هم صحبت کنند و او بگوید پدر من معلم است و پدر من هم کارمند است و او هم بگوید که پدرم رفت و برای دفاع از این کشور کشته شد و بچهها بفهمند که یک زمانی بچههایی بودند که پدرشان برای این آب و خاک رفتهاند. شما این بچهها را در مدارس شاهد بردهاید! بچه من محروم از همزیستی با بچهای که پدرش برای این کشور جان و بدن خودش را داده است. یا جانباز است یا شهید. من چون ریگی به کفش ندارم خیلی صریح میگویم. باید تمام بشود. ضمن اینکه به نام بچههای شهداء هزینه و فاکتورش دم خانه آنها است. ضمن اینکه پنجاه درصد دانشآموزان مدارس شاهد ربطی بهشهدا و ایثارگران ندارند و عادی هستند و با واسطه و اینها ثبت نام شدهاند.
حزب در این کشور مدرسه دارد و یک خیابان را قرق کرده است. یعنی چی؟ این چه حزبی است که الان سی چهل سال است که مدرسه دارد. و اتفاقاً فارغ التحصیلانش در مصادر حاکمیتی قرار میگیرند. جامعالاطراف باید دید. اگر بحث ورود بهموضوع است تمام شلاق نقد به تن همه جریانات باید بخورد. نه من بیایم و اصولگرا را بزنم یا اصلاحطلب. همه مقصرند و سهم دارند و باید طرح دعوا بشود راجع به اینها.
یک بخشی وظیفه حاکمیت است که هیچ کس از این پوشش خارج نشود. اما اگر کسی خواست خدمات بیشتری به فرزندش بدهد، حاکمیت نمیتواند جلویش را بگیرد. در مدعی عادلانهترین سیستم آموزشی هم برویم این هست اما مشکل کجا پیش میآید؟ آنجا که حاکمیت و متصدی امر آموزش به معنای کلان، بگوید که چون شما دارید هزینه میکنید و سرمایهگذاری میکنید در امر تمشیت آموزش پس دیگر این هم بیزحمت اداره کنید. اینجا اختلاف پیش میآید که نباید شانه خالی کرد.
باید استاندارد آموزش برای همه با محوریت طبقه کم برخوردار باید تأمین بشود. اما یک خانوادهای هست که میخواهد کتاب بیشتری برای بچهاش بخرد. اصلاً بچه را سفر ببرد. نمایشگاه EXPO دبی را ببیند، خب ببرد. اما من خاطرم تخت است که اگر کسی مامان بابایش این تمکن مالی را ندارد سرش بیکلاه نمانده است. خاطرم تخت باشد که این بچهها بهدلیل کم برخورداری معلم ضعیف نداشتهاست. بنده از کسانی هستم که معتقدم باید برای گزینش سختگیری میکنم.
سومین چیزی که به این رؤیازدایی و کاهش امید میانجامد استخدام و گزینش معلم است. حالا از اینجا بهبعد وارد چند موضوع میشوم.
امروز طبقه ذینفوذ حاکمیت اتفاقاً بزرگترین سهم را در تولید نابرابری آموزشی و تباهی رؤیاها دارند. یک زن و شوهر محترم، بهدلیل روابط سببی و نسبی، شریان قانونگذاری را در شورایعالیانقلابفرهنگی دارند و در شورای عالی آموزش و پرورش هم خفت میکنند و هرگونه تحول و نقد را هم همانجا رگولاتوری میکنند. کجا میخواهد از این چنبره خارج بشود؟ من بحثم مصداق نیست و شخصیت حقوقی است. ما مسأله شخصی با کسی نداریم. از فردا این رویه را کنار بگذارد جلوی شما قول میدهم که از او دفاع کنم. این شجاعت را دارم. به کد و فکت و مصداق به شما لیستی از موارد میتوانم بگویم که رفته است سیستم به سمت اصلاح نابرابری و مبارزهای که آقای دکتر میفرمایند. این طبقات برخوردار نه فقط برخوردار بلکه برخوردار لایه دو و سه هستند و برخوردارها زیر چتر شخصیتهای ذینفوذ حاکمیتی هستند. سرمایهدار است از لایه دوم و ساختمان میسازد و شنیدهاست که دیروز بازار ارز درش پول بود و امروز مدرسه غیرانتفاعی و بعداً هم کادرسازی میکند. اما لایه اصلی لایه پیشامتمولین است. نه هر سرمایهداری. سرمایهداری که دستی بر آتش ریلگذاری در سیاست آموزشی دارند هستند.
احزاب و سازمانهای حاکمیتی، برای چه بانک باید مدرسه باشد. حالا دوره و کارگاه تریدینگ میگذارند اشکال ندارد اما چرا احزاب و سازمانهای حاکمیتی. مدرسه فلان در دنیا نداریم. هفت درصد از کشورهای حتی سرمایهداری مدارس بین سه تا سقفش دوازده درصد مدارس غیردولتی دارند.
نهاد دولت در ترکیب مدارس دست بردهاند. استخدام میکند و معلم میآورد و طرح میآورد و حافظان قرآن روی چشمان من. من خانواده مذهبی هستم اما حافظ قرآن چرا باید معلم بشود؟ مگر دانشگاه فرهنگیان چه شد که خودتان میگفتید. طلبهها بیایند و معلم بشوند. من حداقل ده یازده رفیق طلبه دارم و خیلی رفیقهای عزیز من هستند و همه هم مستأجر هستند اما روی چه حسابی طلبه باید معلم بشود. مگر معلم میتواند رئیس ادراه دامپزشکی بشود و این تخصص میخواهد. یکجا میفرمایند که دانشگاه مهم فرهنگیان و یکجا خودمان سیستماتیک میگوییم بفرمایید تو! بهعنوان یک خانواده مذهبی و معتقد من ناراحتم که چرا اینقدر دروازه باید باز باشد. همانطور که هر آدم دانشگاه تهران و شریف و الزهرا خوانده، نمیتواند معلم بشود. من مسألهام فقط حوزه نیست. معمم و مکلا. همه باهم. بلکه باید تکنولوژِی آموزشی و خوی معلمی و اینکه بچهها چهار سال زندگی معلمی میکنند.
و عرض آخر اینکه بزرگترین ترک فعل آموزش و پرورش در سی سال آخر توسط نظام اتفاق افتاده است. نه توسط سرمایهداران. آنها ذیل این هستند. حالا چطور این طوری شدهاست. عمدی که ندارد. نظام میگوید اصل سی. این نکته خیلی ظریف است. این هم برای اولینبار و خواهش میکنم که نقد کنید بنده را. چه شدهاست که بهتعبیر عزیز میفرمایند ضد مردمی شدهاست و باید آموزش و پرورش مردمی بشود؟
یکسری خانوادههای مذهبی هستند که در تهران هم هستند و میگویند که ما میخواهیم بچهیمان معتقد بار بیاید و اینجا حرف داریم که نباید بچه را ایزوله بار آورد. باید در وسط جامعه بیاید. اما این دغدغه قشنگ است. مادری است. پدری است که میگوید که بچهام میخواهم بهداشت روانی و مذهبی داشتهباشد. به اصالتش کار ندارم. حق دارد. انتظار را دارد. شهروند است. اما از رهگذر این حسن نیت خانوادههای مذهبی برای تربیت دینی بچهها، یکسری مدارس خاص، از رهگذر کیفیت آموزشی مدارس که مدارس دولتی کیفیت ندارند، کی هستند اینها؟ کسانی که مسئول کیفیتزایی آموزش است و از رهگذر این مسأله میگوید که مدارسی را میسازیم که کیفیت را تضمین کند. بهجای اینکه صد و شش هزار مدرسه کشور را ببیند.
جمله پایانی بنده؛ امید و رؤیا در سیستم آموزشی ما روند نزولی دارد. و علةالعلل اصلی آن اگر جمیع علل را بگوییم، علت درشتش کارِ نکرده، راهِ نرفته و مأموریتِ کنار گذاشته شده آموزش و پرورشِ حاکمیت است. تو این کار را نکردهای که مافیا راه ورود پیدا میکند. شریان را ببند.
خانوادههای اصلاحطلب و اصولگرا چرا مدرسه دارند؟ مدارس خوبی هم دارند و راندمانشان این را نشان میدهد. اما ما با مدرسهداری مشکلی نداریم اما شما کاملاً از حیطهها و عرصهها و زمینههای قانونگذاری و شریان نظام آموزشی بیرون بیایید و چه اشکالی دارد که مدرسهداری بکنید؟! خیلی هم کار مفیدی است اما به شرطی که تعارض منافع از اساس حل بشود.
و نکته مصداقی آخر صداوسیما است. ما بیش از سه دهه حقوق شهروندان را نادیده گرفتیم. وقتی ما در صداوسیما در شورای معاونین عرض کردم آقای دکتر علی عسکری عزیز، انسان خوب. شخصیت حقوقی آن زمان را میگویم. من دانشجوی فلسفه تعلیم و تربیت هستم، ما در درسهایی که خواندیم یک سطر نتوانستیم پیدا کنیم که تبلیغات تست و کنکور اثر تربیتی و رشدی و بالندگی داشته باشد. این بمباران نهاد خانواده در صدا و سیما، این چیست پشتش؟ این نقض غرض است! ترش کردند! عزیزان ترش کردند! حدود چهل نفر در جلسه شاهدند و بودند که شما چرا این را میگویید. حالا به خنده گرفتند و رفتند.
تاریخ انتشار: 1403/02/19
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.