آنچه ملاحظه می‌کنید مشروح سخنان دکتر روح‌الامین سعیدی در سومین پنل از سلسله نشست های۷۰۰ روز پس از ۷ اکتبر است که با عنوان "از نبرد بقا تا قرارداد صلح" به همت رسانه فکرت برگزار شده ‌است.

 

ایران در بزنگاه بازتعریف هویت و بازدارندگی

 شورش فلسطین علیه نظم کهنه جهانی آنچه در اکتبر سال ۲۰۲۳ رخ داد، نوعی شورش علیه نظم فرسوده‌ای بود که بر نظام جهانی مستقر سیطره داشت. این رخداد نشانه‌هایی از گذار از نظمی دولت‌محور و غربی را در خود داشت، نظمی که از قرن هفدهم با سیادت اروپا و سپس آمریکا بر مقدرات جهان تثبیت شده بود. پس از جنگ جهانی دوم، تمدن غرب برای خود نماینده‌ای در جهان اسلام ساخت؛ رژیم صهیونیستی که به‌مثابه نماینده کل تمدن غرب، مولود مدرنیته تلقی می‌شود. همان‌گونه که فاشیسم و نازیسم زاده مدرنیته بودند، صهیونیسم نیز چنین است و جهان غرب از بدو تولد این مولود تا امروز تمام‌قد از او حمایت کرده است.

 

اما ۷ اکتبر، اعتراض ملت فلسطین به اسارت در زندان روباز غزه بود؛ مردمی که خود را در حال مرگ تدریجی دیدند و صدایشان را جهان نشنید. آنان در برابر روند عادی‌سازی روابط رژیم با دولت‌های عربی احساس «ذبح تدریجی» کردند و در واکنشی انتحاری دست به شورش زدند. با این حال، به نظر می‌رسد حماس گرفتار قیاسی کم‌عمق (Shallow Analogy) با گذشته شد و گمان می‌کرد واکنش رژیم همانند جنگ‌های ۲۲ یا ۵۰ روزه پیشین خواهد بود. تصور آنان این بود که پس از یکی دو ماه جنگ، اوضاع فروکش می‌کند؛ اما رژیم اسرائیل حمله را تهدیدی وجودی دید و آن را به فرصت تاریخی برای بازآرایی نظم منطقه بدل ساخت.

 

نتانیاهو با پشت‌گرمی کامل به غرب و حمایت بی‌قید و شرط قدرت‌های جهانی، تصمیماتی بسیار پرریسک اتخاذ کرد؛ از حمله به ایران و لبنان تا هدف قرار دادن رهبران مقاومت. هرچند قبح اخلاقی این رویدادها روشن است، اما در چارچوب رئالیستی می‌توان آن را نمونه‌ای از تهور و ریسک‌پذیری در تصمیم‌گیری دانست. در نتیجه این تحولات، نظم منطقه تکان شدیدی خورد، بی‌آن‌که هنوز به نظمی جدید بدل شود. موازنه قوا حفظ شد، ولی آینده نظم آشکارا در تقابل ایران و رژیم رقم خواهد خورد. این تلاقی نیروها و استراتژی‌ها در غرب آسیا، نقطه محوری جدیدی در ژئوپلیتیک جهانی ایجاد کرده است، جایی که بازیگران منطقه‌ای در حال ارزیابی مجدد موقعیت خود در برابر هژمونی در حال تزلزل آمریکا هستند. شورش اکتبر نه تنها معادله فلسطین را، بلکه کل معادلات منطقه را به هم زد و نظم مبتنی بر پیمان ابراهیم را به چالش کشید.

 

بازدارندگی ازدست‌رفته و انزوای ایران در محور مقاومت

حادثه ۷ اکتبر سبب شد ایران بازدارندگی منطقه‌ای خود را تا حد زیادی از دست بدهد و ناگزیر بر بازدارندگی داخلی و توان نظامی خود متکی شود. برنامه هسته‌ای در ابهام مانده است و حتی تصمیم نهایی حاکمیت در قبال آن مشخص نیست. در مقابل، توان موشکی و پهپادی کشور تقویت شده و همکاری‌های فنی با روسیه و چین در حال گسترش است. این تغییر تمرکز از بازدارندگی مبتنی بر ائتلاف‌های خارجی به بازدارندگی داخلی، نشان‌دهنده یک تغییر پارادایم در دکترین دفاعی ایران است.

 

با این حال، در کوتاه‌مدت دیگر نمی‌توان بر محور مقاومت حساب ویژه‌ای باز کرد. حمله رژیم به قطر نشان داد که هیچ‌یک از کشورهای عربی ـ از عربستان تا ترکیه ـ حاضر به ایجاد ائتلاف سخت با ایران نیستند. بنابراین، ایران در وضعیت تنهایی راهبردی قرار گرفته و تقابل مستقیم با رژیم آینده منطقه را تعیین خواهد کرد. اگر رژیم فائق شود، نظمی سلسله‌مراتبی با هژمونی اسرائیل شکل می‌گیرد؛ نظمی که در آن امنیت منطقه منوط به پذیرش اسرائیل به عنوان قدرت مسلط خواهد بود. و اگر ایران غالب گردد، می‌توان انتظار نظمی مشورتی (Consultative) با محوریت ایران، عربستان و ترکیه داشت؛ نظمی که هر یک از این کشورها نماینده قرائتی متفاوت از اسلام خواهند بود و این تنوع قرائت‌ها، خود عاملی برای توازن قوا خواهد بود.

 

صلح اخیر نیز چاره‌ای اجتناب‌ناپذیر بود؛ رژیم تحت فشار افکار عمومی جهانی و حتی متحدان خود ناگزیر به پذیرش آن شد، و از سوی دیگر مقاومت فلسطین نیز تاب ادامه جنگ را نداشت. این صلح با میانجی‌گری آمریکا و برگزاری نشست شرم‌الشیخ به امضا رسید، اما پایایی آن به‌شدت مورد تردید است. زیرا مسائل اصلی همچنان حل‌نشده‌اند و تقابل قدیمی میان نظم کهنه و نظم نو همچنان پابرجاست. در این میان، مسئله بازدارندگی ایران بیش از هر زمان دیگری به توانمندی‌های داخلی و توانایی آن در مدیریت بحران‌های چندوجهی وابسته است، زیرا اتکای بیش از حد به محور مقاومت در غیاب یک اتحاد رسمی عربی، ریسک انزوا را بالا می‌برد.

 

ضعف حکمرانی و سیاست خارجی واکنشی در ایران

 در بخش دوم گفتار، استاد با اشاره صریح به ضعف تصمیم‌گیری راهبردی در ایران، وضعیت کنونی را «دوران بی‌تصمیمی» می‌خواند. غرب‌گرایی در دستگاه بروکراسی، فقدان طرح جامع، و اداره روزمره کشور از مشکلات بنیادین امروز معرفی شد. این رویکرد روزمرگی، که در آن تصمیمات بزرگ بر اساس فشارهای لحظه‌ای و بدون پشتوانه نظری عمیق گرفته می‌شوند، به تضعیف جایگاه ایران در معادلات منطقه‌ای منجر شده است. وی بر این باور است که پس از شهادت سردار سلیمانی، جایگزینان او نتوانستند اقتدار، هوشمندی و کیاست او را در محور مقاومت ادامه دهند. به تبع آن، حضور منطقه‌ای ایران در سوریه، لبنان و عراق به‌شدت تضعیف شد و خلاء ناشی از آن، با تصمیمات نامنظم و غیر استراتژیک پر شد.

 

استاد سپس به نقل از هانس مورگنتا متذکر می‌شود که ایران در ماجرای حماس دچار همان خطایی شد که "اجازه دادن به متحد ضعیف برای تصمیم‌گیری" است. این بدان معناست که ایران به دلیل عدم اطمینان از واکنش متقابل، کنش کلیدی را به طرفی واگذار کرد که آمادگی لازم برای مقابله با پیامدهای آن را نداشت. ایران، حزب‌الله و دیگر اضلاع محور مقاومت در برابر واقعیت ۷ اکتبر غافلگیر شدند و همان ناهماهنگی موجب فرسایش نقش ایران شد.

 

در عرصه داخلی نیز دیوان‌سالاری کشور گرفتار غرب‌زدگی است. نمونه‌ای از این گرایش لغو قراردادهای نفتی با چین و روسیه در دولت‌های گذشته با این توجیه بود که "ما به سرچشمه وصل شده‌ایم و نیازی به شرق نداریم". این خوش‌بینی غیرواقع‌بینانه به غرب، موجب شد که ایران هیچ راهبرد بلندمدتی در قبال قدرت‌های شرقی نداشته باشد و در زمان نیاز، از مزیت‌های استراتژیک ناشی از همگرایی با آن‌ها محروم بماند.

در ادامه، وی به دیدار خود با مقامات وزارت امور خارجه اشاره می‌کند و از نبود طرح مشخص در پرونده مکانیسم ماشه سخن می‌گوید؛ جایی که یکی از اعضای جلسه از عراقچی می‌خواهد «پالس ضعف برای جهان نفرستد» و وزیر پاسخ می‌دهد: «شما بگویید پالس قوت چیست!» این نمونه‌ای روشن از سیاست خارجی واکنشی و فاقد ابتکار است. دیپلماسی ایران در این دوران، بیشتر شبیه به «واکنش به وقایع» است تا «شکل‌دهی به وقایع». او نتیجه می‌گیرد: سیاست خارجی جمهوری اسلامی سال‌هاست به‌شدت واکنشی است و دستگاه دیپلماسی فاقد طرح راهبردی منسجم بوده است. فرصت‌های همکاری جدی با چین و روسیه از دست رفته‌اند و حتی پس از جنگ دوازده‌روزه نیز هیچ چرخش چشمگیری دیده نمی‌شود. این ضعف در حکمرانی راهبردی، ایران را در بزنگاه کنونی غرب آسیا آسیب‌پذیر ساخته است.

 

فرجام‌گرایی تاریخی و بازتعریف هویت ایران پس از جنگ 12روزه

 در پایان، استاد رویکرد فرجام‌گرای اسلام به تاریخ را تبیین می‌کند؛ نگرشی که بر اساس آیات قرآن، حرکت بشر را در مسیر مقصدی محتوم و الهی می‌بیند: «و تلک الایام نداولها بین الناس». این نگرش تأکید دارد که دولت‌ها و ملت‌ها در چرخش هستند و هیچ سلطه‌ای دائمی نیست. از منظر او، جهان و تاریخ در چرخه‌ای هدایت‌شده پیش می‌رود و هر ضربه یا شکست، مقدمه گام‌های بعدی در مسیر الهی است. این دیدگاه به حامیان نظم نوین کمک می‌کند تا شکست‌های کوتاه‌مدت را به عنوان بخشی از یک فرآیند بلندمدت تاریخی ببینند.

او معتقد است شهادت نصرالله و دیگر رهبران مقاومت هرچند دردناک است، اما با نگاهی کلان‌تر، می‌تواند حلقه‌ای از همان مسیر مقدر باشد. در ادامه به نقل از برژینسکی اشاره می‌کند که اگر «بنیادگرایی شیعی با ملی‌گرایی ایرانی» درهم بیامیزد، قدرتی انفجاری پدید می‌آورد. این جمله برای استاد معنایی مثبت دارد؛ یعنی توان بازتعریف هویت ملی ـ دینی ایران. این ادغام، پتانسیل تبدیل یک قدرت منطقه‌ای به یک قدرت تمدنی را فراهم می‌کند.

 

بر خلاف ادعاهای روشنفکران غرب‌گرا درباره گسست ملت و امت، جنگ دوازده‌روزه نشان داد که همچنان امکان امتزاج هویت دینی و ملی وجود دارد؛ ازجمله در صحنه‌ای نمادین که رهبر انقلاب در شب عاشورا گفت: «آقا ای ایران بخوان». این امتزاج می‌تواند به تقویت همبستگی ملی و باززایش هویت انقلابی بینجامد. نخبگان باید درک کنند که ایرانیت و اسلامیت دوگانه‌ای متضاد نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند.

 

او بازتعریف هویت ایرانی ـ اسلامی را ضرورتی عاجل می‌داند و تأکید می‌کند که هم جریان سکولارِ باستان‌گرا و هم جریان دینیِ افراطی، هر دو در تضعیف این هویت مشترک خطا کرده‌اند. جریان باستان‌گرا با نفی بنیادهای دینی، و جریان دینی افراطی با نفی دستاوردهای فرهنگی و تاریخی ایرانی، هر دو شکافی را ایجاد کرده‌اند که دشمنان از آن بهره برده‌اند. رهبر انقلاب در تأکید مکرر بر زبان فارسی و ادب ایرانی نشان داده است که این دو بُعد باید هم‌زمان در هویت ملی ما حضور داشته باشند. در نتیجه، جنگ دوازده‌روزه فرصتی ایجاد کرده تا ما دوباره اسلامیت و ایرانیت را درهم آمیزیم و آن‌گونه که برژینسکی هشدار داده بود، این امتزاج می‌تواند قدرتی عظیم و انفجاری در جامعه ایرانی پدید آورد؛ نیرویی برای بازتولید تصویر قهرمان، که طی سال‌های اخیر از حافظه جمعی ما گم شده بود اما اکنون ممکن است با بازتعریف هویت دوباره احیا شود و ایران را برای ورود به نظم نوین جهانی آماده سازد.

 

تاریخ انتشار: 1404/08/05

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil