آنچه در ادامه ملاحظه می‌کنید مشروح سخنان دکتر علی عبدی در اولین پنل از سلسلهبرنامه‌های 700 روز پس از هفت اکتبر است که با عنوان "جبهه مقاومت کجا ایستاده است؟" که اخیراً به همت رسانه فکرت برگزار شد.

 

ارزیابی کنشگری ایران در قبال فلسطین

در مرحله اول براي ارزيابي 700 روز پس از طوفان الاقصي، آن چيزي كه به ذهن ميرسد اين است كه اگر طوفان الاقصي اتفاق نمي افتد، چه ميشد؟ يعني به نظر من بهترين راه براي رسيدن به اين كه در گذر از اين 700 روز، علي رغم تمام هزينه هايي كه جبهه مقاومت متقبل شده بيش از همه غزه و مردم مظلوم غزه متحمل شدند به نظرم اين است كه اگر طوفان الاقصي اتفاق نمي افتاد چه رخ ميداد؟ خب اين تقريبا محرز هست كه يك طراحي كلاني صورت گرفته بود براي حل مسئله فلسطين در ظرف سه چهار سال آينده. درست در همين بُرهه زماني هم بود كه ماجراي طوفان الاقصي به وقوف پيوست. يعني دشمن يك طراحي كلاني داشت براي حل مسئله فلسطين و بسته شدن پرونده فلسطين، كه فقط يكي از نمودهاش پرونده صلح ابراهيمي يا پيمان ابراهيم بود كه گام اولش در دوره ترامپ برداشته شد. يك وقفه اي در دوره بايدن اتفاق افتاد اواخر دوره بايدن هم فعال سازي شد، منتها خب ديگه ماجراي طوفان الاقصي وقتي رقم خورد، همه معادلات به هم ريخت.

 

عملا تحولات از پيمان ابراهيم به اين طرف، كه يك خُرده از عقبترش اگر برگرديم، شهادت سردار بزرگ حاج قاسم سليماني را داريم و اتفاقات تلخي كه رقم خورد عملا جبهه مقاومت را در يك موضع انفعالي قرار داد و عملا توان بازيگري اون را خيلي تضعيف كرد. علي رغم اين كه در محور فلسطين، اتفاقات خيلي خوبي هم در اين دوره افتاد. مهمترينش به نظر من، سيف القدس بود كه يك قدرت نمايي بسيار خوبي بود در آن مقطع از سوي حماس عليه رژيم صهيونيستي كه دستاورد هاي خيلي خوبي هم داشت به نظرم. بعد هم پديده عريم الاصول را ما داشتيم كه درواقع يك اتفاق جديدي و ظرفيت جديدي را در كرانه نشان ميداد منتها آن پديده سركوب شد و سيستم امنيتي رژيم توانست مهار كند، با هزينه سنگين ولي توانست مهار كند. ماجراي سيف القدس هم رژيم را دچار يك خطاي محاسباتي كرد به اين معنا كه بعد از درگيري سه روزه كه با جهاد اسلامي رقم خورد و 6 تا از فرمانده‌هان رده بالاي جهاد در آن سه روز به شهادت رسيدند و عدم ورود حماس به ماجرا، اسرائيل را به اين محاسبه غلط كشاند كه حماس ديگه به دنبال درگيري نيست با  رژيم صهيونيستي. شاهد مثالش هم برگزاري خيلي تند و يا درواقع پُرشور تر راهپيمايي رقص پرچم ها بود كه ارديبهشت ماه تقريبا هر سال برگزار ميشود. كه ارديبهشت قبل از طوفان الاقصي پر شورتر از هر سال ديگري برگزار شد و حماس هم هيچ واكنشي نشان نداد. اين موضوع خطاي محاسباتي صهيونيست ها را به شدت تكميل كرد.

 

هزینه‌های جبهه مقاومت

البته در 700 روز گذشته جبهه مقاومت هزينه بسيار زيادي هم پرداخته از اين هم نمي شود غفلت كرد و نمي شود ناديده گرفت. ارزيابي خود اين هزينه ها به نظرم دو وجه دارد . يك وجهش به دشمن برميگردد يك وجهش به خود ما برميگردد. ما نيازمند ارزيابي انتقادي هستيم كه متأسفانه تا الآن خيلي فضاش در داخل باز نبوده اجازه داده نشده كه خيلي راجع به آن بشود راحت صحبت كرد. كه اين به نظرم مستلزم و نيازمندش هست ديگر. اما در طرف مقابل، به نظرم ، يك مسئله اي هم هست اين كه به نظر من هم ما و هم دنيا متوجه اهميت و جايگاه رژيم صهيونيستي در نزد نظام سلطه شد به اين معنا كه وقتي نظام سلطه اين همه حاضر است هزينه بپردازد براي حفظ بقاء رژيم صهيونيستي تازه به نظر من براي دنيا يك علامت سوال بزرگي اتفاق افتاد كه اين رژيم چقدر مي ارزد كه آمريكا و اروپا و غرب حاضر اند اين قدر براش هزينه بپردازند. مسئله مهم در اين جا به نظر من برميگردد به اين كه ما در طول 76 سال عمر رژيم صهيونيستي هيچ وقت چالش مشروعيتي براي اين رژيم پيش نيامد. يعني بوده مقاطعي كه اسرائيل متهم شده به نسل كُشي و متهم شده به جنايت جنگي و متهم شده به كودك كُشي. منتها نه ابعادش اين قدر گسترده بود و نه به لحاظ بازه زماني، يك بازه 700 روزه را در بر گرفت. اين ابعاد اين قدر گسترده است كه امروز پايه هاي مشروعيت اسرائيل را دربر گرفته. ببينيد رژيم صهيونيستي اساسا رو دو ستون، استوار شد. ستون اول، مشروعيت ايجابي اش براي پيدايش اسرائيل بود كه هلوكاست بود. يعني اگر ماجراي هلوكاست.

 

آسیب‌های مقاومت کجاست؟

به نظر من در حوزه مقاومت در دو بخش كلان نظري و عملي آسيب هايي را دارد. كه اگر بهش فكر نكنيم و چاره انديشي نكنيم شايد شرايط براي ما دشوار تر هم بشود. حالا آقاي دكتر نوروزي به نظرم خيلي مباحث خوبي را مطرح كردند و من يك بخشي از آسيب شناسي من تقريبا مكمل حرفهاي ايشان است. در حوزه نظري، به نظر من ، ما دو آسيب كلان داريم. آسيب اول من سال گذشته در جشنواره عمار اين را مطرح كردم. يك سخنراني مفصل داشتم گفتم. ما بزرگترين آسيب مان در عرصه مقاومت، در حوزه داخلي و در حوزه نظري، ناظر به مردم اين هست كه ما روايت رسمي از مقاومت داريم اما روايت ملي نداريم. بين اين دو تا تمايز جدي وجود دارد. ما درباره دفاع مقدس به روايت ملي رسيديم ولي درباره مقاومت نرسيديم. اين دلايل دارد ولي نمي خواهم حالا وارد اين دلايلش بشوم.

 

اين كه يك سري نهادهاي رسمي داريم از صدا و سيما شما بگيريد تا همين شبكه افق خود ما، تا رسانه‌هاي وابسته به سپاه پاسداران و موسسات فرهنگي سازمان اوج و ديگران، دائم داريم يك روايتي را توليد و باز توليد ميكنيم بدون اينكه ارزيابي كنيم كه چقدر در جامعه نفوذ كرده و چقدر طرفدار دارد و چقدر پذيرفته شده است. و اگر ارزيابي بشود كجاهاش بايد حك و اصلاح بشود. اين روايت هم به شدت روايت شعار زده اي هست. به شدت وجوه شعاري تلخيص شده اي دارد كه شايد از وجوه ديگرش غفلت شده. يك جاهاييش خيلي ضمخت است وجوه دراماتيك ندارد.  اين ها به نظر من باعث ميشود شكل عمومي و هژمونيك پيدا نكند در جامعه. حالا اين به نظرم يك بحث ديگر است. مسئله ديگرش به نظر من اين است كه باز يكي از دلايلي كه ما نتوانستيم روايت ملي داشته باشيم درباره مقاومت، برميگردد به جنبه سلبي اش. شما وقتي كه ميخواهي مقاومت را تعريف كني و تثبيت كني بايد بگويي در مقابل چي؟ اين در مقابل چي يك خُرده بيش از اندازه شعاري شده. جاي يك چيزي خيلي خالي است در روايت مقاومت ما كه از يك جنبه ميتواند مقاومت ما را متصل كند به مقاومت در عرصه بين الملل. يعني ما را پيوند بدهد به جريان هاي مقاومت در عرصه بين الملل. آن هم فقر شديد دانش يا نگرش يا آگاهي جامعه نسبت به استعمار! خيلي عجيب است كه ما يكي از بزرگترين انقلاب هاي ضد استعماري را به موفقيت رسانديم و بر اساس آن يك حاكميتي تشكيل شده و يكي از فقيرترين كشورها هستيم كه مردمش نسبت به استعمار، آگاهي هاشون حداقلي است. يعني به شدت دچار مسكنت و فقر آگاهي هستند نسبت به استعمار.

 

دانش‌ دشمن‌شناسی

من اين تايم قم ، اينجا به بچه هاي طلبه خارجي يك بار صحبت كردم و همين مسئله را مطرح كردم. يكي از طلاب آمريكاي لاتين آمد از من تشكر كرد. گفت واقعا اين چيزي كه در جامعه شما ما نمي بينيم آگاهي نسبت به استعمار است. مردم شما اصلا استعمار را نمي شناسند. ما ميفهميم استعمار يعني چي. ولي شما نمي دانيد! خيلي عجيب است. مسئله بعدي به نظر من ، دانش دشمن شناسي است! انقلابي به اين بزرگي كه دشمنان به اين بزرگي داردم هيچ تجهيز علمي و آگاهانه و پژوهشي ندارد. اين اصلا يك چيز عجيب و غريبي است .ما حتي به اندازه بعضي از كشورهاي عربي هم در اين زمينه كار نكرديم. يعني شما اگر سوريه ميرفتيد همين سوريه بشار اسد. حداقل پايه هاي علمي و پژوهشي دشمن شناسي آنها را ميديديد. يا مصري ها كه از همه تقريبا قديمي تر است ما از آن ها هم هنوز عقب تر هستيم. يعني جهان عرب از ما از اين جهت جلوتر است. و به شدت در حوزه دشمن شناسي ما مشكل داريم. هيچ سنت علمي و پژوهشي دشمن شناسي تثبيت شده اي نداريم. هيچ جا مشخصا در حوزه دشمن شناسي به طور مشخص منظورم رژيم صهيونيستي و صهيونيزم است. البته اشكال ديگري مثل ماجراي استعمار و امپرياليسم هم دارد ولي به طور مشخص اينجا، يكي از غصه هاي من اين است كه ما متأسفانه در حوزه علميه هيچ دانش تثبيت شده اي درباره لا اقل بر اساس روش هاي علمي حوزوي و سنتي مثل تفسير، مثل تفسيراحاديث و از اين دست، در حوزه دشمن شناسي نداريم. يعني تفسير آيات قرآن در حوزه يهود، چقدر كار شده و چقدر دانش توليد شده؟ و بعد هم اين كه بعضي ها نه تنها به اين ماجرا كمك نكردند.. آمدند رهزن حقيقت شدند يعني ما هنوز به دانش دشمن شناسي نرسيديم جريانهايي در اين دو دهه به خصوص با پول دستگاههاي رسمي و با حمايت بعضا دستگاههاي رسمي و دستگاههاي امنيتي به اين عرصه آمدند ورود كردند به خصوص به سرعت هم وارد فضاي عمومي شدند و آمدند آگاهي هاي كاذبي را توليد كردند و در جامعه گسترش دادند كه نه تنها ما را به دشمن شناخت نمي داد نسبت به دشمن.. بلكه اتفاقا دانش دشمن شناسي را به انحراف بُرد. با پيوند زدن دشمن شناسي به قصه جن و پري. يعني ديگه بيشتر از اين نمي خواهم بازش كنم. دوستان ميدانند منظورم چي هست؛ لذا از بودجه بيت المال هم اتفاقا ارتزاق ميكرد در صورتي كه به طور مشخص ، شما اگر ميخواستيد در اين حوزه كار كنيد اگر روي اسرائيل ما ميخواستيم تمركز داشته باشيم حداقل بايد ميدانستيم كه  اسرائيل به مثابه يك دولت پادگاني ، دو ستون اصلي دارد. نيروهاي نظامي و نيروهاي امنيتي. حداقل در اين دو عرصه ما بايد يك دانش تثبيت شده اي در دو دهه گذشته ميتوانستيم توليد بكنيم كه هيچي نداريم عملا. و از طرف ديگر سرپل هاي اتصالي اين دولت پادگاني به آمريكا و غرب. كه در اين عرصه هم ديگه نهايت ارجاعي كه ميدهيم به كتاب مثلا مرشايمر است. ميگوييم برويد كتاب مثلا مرشايمر را درباره لابي صهيونيست را بخوانيد. ناظر بر همين ماجرا، از وجه ايجابي اش اگر بخواهم نگاه بكنم، غير از آن ماجرايي كه هم آقا سيد اشاره كردند و هم آقاي دكتر و من هم در سري قبل گفتم، فقدان عقبه نهضتي و مردمي مقاومت و تنزلش به صرف يك شاكله ميليشيايي. غير از آن به نظر من در حوزه دكترين هاي نظامي و امنيتي ايران هم به نظرم نقد هاي بسيار جدي وارد است. يعني به  نظرم امروز بعد از تجربه طوفان الاقصي و تجربه جنگ 12 روزه، دكترين نظامي و امنيتي ايران به نظرم نقد هاي بسيار راديكالي بهش وارد است و بايد راجع بهش صحبت بشود. ببينيد در حوزه مقاومت كه گفتم بحث ميليشيا محوري بودش و اينكه نگاه حاكميت، فقط صرفا آن نگاه ميليشيايي بود. حتي سردار حاج قاسم هم در نگاه كلان، اين وجوه در چشم ايشان خيلي برجسته است.

 

ستون‌های امنیتی و اطلاعاتی دشمن

يكي از ستون هاي اصلي جنگ شبكه اي ستون هاي اطلاعاتي و امنيتي اش هست كه شما ميبينيد براي اولين بار اسرائيل وقتي با ما وارد جنگ ميشود قابليت جديدي را به منصه ظهور ميگذارد. تركيب بين عمليات هوايي با اطلاعات! و استفاده از شبكه هاي جاسوسي و عملياتي به عنوان عنصر نيروي زميني! يعني براي اولين بار دارد يك همچين پديده اي پرده برداري ميشود در جنگ 12 روزه تا قبل از اين ما چنين سابقه اي نداريم! لذا شما وقتي كه نگاه ميكنيد ميبينيد كه دشمن چقدر تحول ايجاد كرده كه عموم اين تحول را هم من معتقدم از جنگ 33 روزه به بعد ايجاد شد يعني دشمن واقعا از جنگ 33 روزه عبرت گرفت منتها ما به نظرم هم ما و هم حزب الله سرمست از پيروزي جنگ 33 روزه شديم و آسيبهايي كه ديديم از اين سرمستي پيروزي آمد. اما دشمن بر اساس گزارش وينوگراد درس عبرت گرفت. 800 صفحه گزارش آمد بيرون ما بهش خنديديم و مسخره كرديم و گفتيم كه دشمن اعتراف مي‌كند به شكستش.

 

دشمن ابايي ندارد از اعتراف به شكستش، اما نكته جالب در جانب دشمن اين است كه دشمن اجازه نمي دهد از يك سوراخ دوبار گزيده شود. اين را سعي ميكند جبران بكند لذا شما ميبينيد گزارش وينوگراد مي آيد و دست ميگذارد ميگويد شما ضعف اطلاعاتي داشتيد ضعف عملياتي داشتيد ضعف در پاسخگويي با موشك داشتيد. شما ميبينيد در جنگ با حزب الله تك تك اينها براش راهكار پيدا شده و ديگه نه شكست اطلاعاتي از حزب الله مي خورد و نه شكست عملياتي ميخورد و همه را جبران ميكند و بعد مثلا واحد هاي موشكي حزب الله كه مي آيند مراكز اسرائيل را روي خط مرزي ميزنند اگر در جنگ 33 روزه مثلا پاسخ به اين ها و پيدا كردن محل اينها و زدن اينها فرض كنيد سه دقيقه زمان مي برد آوردند زير 30 ثانيه. به خاطر همين شما ببينيد تعداد شهداي حزب الله براي زدن نقاط مرزي چقدر افزايش پيدا ميكند. اين نشان ميدهد كه دشمن 17 سال نشسته روي ابعاد اين ماجرا كار كرده و زحمت كشيده و ترميم كرده دكترين نظامي اش را. در صورتي كه دكترين نظامي و دكترين امنيتي ما كاملا ثابت مانده بود و دست نمي زديم بهش. به قول يكي از دوستان ميگفت در هوافضا ما سالها بود كه مثلا دو تا سناريوي موشكي داشتيم راجع به رژيم صهيونيستي مثلا ده سال بود اين سناريو را تكرار ميكرديم. درصورتي كه بايد سال به سال اين سناريو را تغيير بدهيد چون او سال به سال دارد تغييرات ايجاد ميكند.

 

باید چه کنیم؟

 بعد از جنگ 12 روزه، هنوز احساس مي‌كنيم هيچ تغييري صورت نگرفته يعني همه پذيرفتند كه بايد تغييري صورت بگيرد ولي هيچ تغييري صورت نگرفته. اين تغييرات به نظر من مانعي ندارد كه شما مثلا تغييرات بلند مدت را هم درش ببينيد. يعني شما به نظر من بايد در سه لايه تغييرات را ببينيد. تغييرات كوتاه مدت و ميان مدت و بلند مدت. اصلا وقتي ميگوييم نگاه راهبردي يكي از لوازمش اين است كه هر سه تا را بايد باهم ببينيد. انديشه راهبردي و تفكر راهبردي بايد جامع باشد و بايد كلان باشد و بايد آينده نگر باشد. اين مستلزم اين است كه شما هم كوتاه مدت را ببينيد هم ميان مدت را ببينيد هم بلند مدت را ببينيد. ما بحثمان نظام حكمراني كشور نيست كه بخواهم من وارد فضاي سياسي داخلي و بحثهاي اين چنيني بشوم. مسئله ما مسئله مقاومت است و مسئله مواجهه ما با دشمن است در هر سه سطح. يعني كوتاه مدت و ميان مدت و بلند مدت، بايد در لايه هاي مختلف، براي هر سطح بايد تدبيري انديشيده بشود. يعني مثلا در كوتاه مدت، تدبير ما در مواجهه ما با دشمن چي هست. مثلا با رژيم صهيونيستي. فرض بفرماييد كه رژيم صهيونيستي قرار است به ما حمله كند در كوتاه مدت دو ماه ديگر و سه ماه ديگر و يك ماه ديگر يك هفته ديگر. اين تدبير كوتاه مدت مي طلبد. تدبير ميان مدت مي طلبد تدبير بلند مدت. نافي همديگر هم نيستند.

 

ما مشكلي كه در دوره دفاع مقدس يك جرياني در سپاه منتقد فرماندهي كل سپاه بود كه به مناقشه كشيد و بعد آن جريان حذف شد كه حرفش حرف درستي بود آن اين بود كه آقا منافاتي ندارد كه حضرت امام مي فرمايند كه اگر اين جنگ 20 سال طول بكشد ما پاي كار جنگ هستيم. اين منافاتي ندارد كه اگر براي 20 سال آينده داري برنامه ريزي ميكني براي يك ماه آينده ات هم بايد برنامه داشته باشي. اين لازمه تفكر راهبردي است. آن صدا در آن دوره خب شنيده نشده و بعد بر حسب همان پيش بيني كه همان جريان كرده بود ماجرا به قطعنامه 598 و جام زهر منجر شد. الآن هم وضعيت به نظر من همين است. در عرصه مقاومت به نظر من در هر سه سطح، ضروري ترين كاري كه بايد صورت بگيرد، جمله كليدي كه حضرت آقا تقريبا فكر ميكنم بعد از نماز جمعه نصر، كليد واژه ايشان بود. برهم زدن نظام محاسباتي دشمن، كاري كه تا الآن مطلقا صورت نگرفته. و من هيچ ايده روشني هم در اين زمينه نديدم. يعني ما هنوز داريم رونمايي ميكنيم از موشك جديد و رونمايي ميكنيم از شهر موشكي. آقا تمام شد. تمام شد. اگر قرار بود مانع باشد، حزب الله لبنان هم بنده خدا عماد 4 را رونمايي كرد، اگر مانع بود سردار باقري پنجشنبه قبل داشتند مانور برگزار ميكردند.

 

ببينيد يك تجربه اي در طوفان الاقصي به بعد نشان داد كه اين البته بيشتر جنبه انتقادي هم دارد. آن هم اين است كه هرجا عامليت سپاه قدس بالاتر رفت آسيب پذيري مقاومت افزايش پيدا كرد. هرجا عامليت سپاه قدس كاهش داشت و حداقل عامليت را داشت اتفاقا آنجا موفق تر بود. مشخصا ببينيد شما عملكرد حماس و انصار الله وقتي كه بررسي ميكنيد قياس ميكنيد با عملكرد حزب الله و سوريه و مقاومت عراق، عملا عملكرد حماس در غزه و عملكرد انصار الله در يمن ، بسيار موفق تر از عملكرد حزب الله و سوريه و مقاومت عراق بوده. نمي گويم همه اش. ولي به نظرم يكي از دلايل و عوامل مهمش تورلانس و تفاوت ميزان عامليت سپاه قدس در اين دو تا عرصه بود. يعني هرجا در يك سيستم بالا به پائين تصميم گيري شد آسيب پذيري مقاومت بالاتر رفت چون سطح محاسبه پذيري را به بالا افزايش داد. نمونه بارزش حرفي كه خدا رحمت كند سيد حسن بعد از شهادت حاج محسن و هنيه گفت ديگر. اول آمد گفت كه قرار شد محور مقاومت با هم جواب بدهد بعد از مدتي آمد با ناراحتي و بغضي گفت كه قرار شد ما جدا و آنها جدا.. آنها عمليات اربعين را انجام دادند كه موفق نشد و ما هم آمديم وعده صادق دو را انجام داديم بعد از شهادت سيد كه خب همان موقع هم نقدش كرديم. اين به نظر من يكي از چيزهايي كه نشان ميدهد كه ما خط مقاومت را ايجاد كرديم. اما من اينجا بگذاريد يك استفاده اي بكنم از فضاي فلسفه سياسي و علوم اجتماعي، ببينيد ژيلدرولز يك كتابي دارد هزار فلات. يك بحثي را آنجا دارد كه ناظر به بحث ايشان و آقاي دكتر نوروزي هست. تمايز بين استيت اوپراتوس است با ماشين جنگ. يك بحثي را مطرح ميكند و ميگويد ما دو تا مفهوم داريم تقريبا چيزي شبيه آن بحث نهاد و نهضت.. نهاد نهضت علي شريعتي است. اينكه بعد از هر انقلابي و يك جنبشي، تبديل به نهاد كه ميشود چه آسيب‌هايي را متحمل مي‌شود.

 

تاریخ انتشار: 1404/08/03

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil