آنچه در ادامه می‌خوانید سخنان دکتر امیر خراسانی در نشست علمی با موضوع«راه‌های پیش روی ایران» است که با محوریت بحث توسعه و بازدارندگی و با حضور اساتیدی همچون دکتر ابراهیم متقی، دکتر سیدرضا صدرالحسینی از سوی رسانه فکرت به تازگی برگزار شده است؛

ما باید ظرفیت حل مسئله داشته باشیم تا بتوانیم مسائل‌مان را حل کنیم. به‌صورت جمعی هم باید بتوانیم حل کنیم یعنی بالاخره معضل تفاوت اجتماعی با مسائل علمی در این است که در مسائل علمی می‌توانم در آزمایشگاه‌ها به‌عنوان یک ساینتیست بروم و یک چیزی را کشف کنم و مسئله علمی را حل کنم ولی یک مسئله اجتماعی را باید بتوانید با یک توافق همگانی حل کنید. درنتیجه ما باید بتوانیم منافع جزئی‌مان را تبدیل به اراده عمومی‌کنیم. به نظر من این مسئله اصلی الان است. منتها من داشتم صحبت‌های دوستان را می‌شنیدم حالا روایت‌های متعددی که در این دوران هم طرح شده. من دارم فکر می‌کنم که خیلی خوب ببینید بعد از جنگ یعنی از لحظه‌ای که آتش‌بس اتفاق افتاد چون جنگ هنوز تمام نشده و جنگ ادامه دارد و به احتمال در سال‌های آینده با فازهای متعدد آن مواجه خواهیم بود. کمی آگاهی نسبت به این نبرد امپریالیستی و این چیزی که روبرویمان است.

 یعنی اگر در تاریخ را بلندتر ببینیم من می‌فهمم در واقع سیاستمدارها، دیپلمات‌ها، کسایی که بالاخره رئال پالتیک الان را دنبال می‌کنند مجبورند در تاریخ‌های کوتاه‌تر ببینند که خب این اسرائیل است، الان دارد این کار را می‌کند، ما در منطقه چطور می‌توانیم یارگیری کنیم و مجبورند این تاریخ را کوچک‌تر کنند برای اینکه بتوانند راه‌حل‌های عملی‌تری پیشنهاد کنند.

آمریکا در مقام امپراتور اصلی زمانه کمی مؤلفه‌های قدرتش کاهش پیدا کرده، خب قاعدتاً جسورتر می‌شود اتفاقاً ترغیب می‌کند عملیات نظامی را.

ما باختیم

 این تصوری بود، تلقی باطلی بود که ما تصور می‌کردیم که خیلی خب یک ترامپی قرار است بیاید که معامله‌گر است و خودش می‌گوید من ضد جنگم، بدنه‌اش هم ضدجنگ است. ولی این ربطی به ترامپ و این‌ها ندارد. این در واقع یک ساخت امپراتوری است که اقتضا می‌کند که الان پرونده‌های نظامی بیشتری را باز کند و فشارها را حداکثری‌تر کند. به دوستانش یک طوری و به دشمنانش یک طور دیگر.

 اما اصل مسئله من این است که ما الان چه درکی از خودمان داشته باشیم می‌تواند به ما کمک کند که بعداً قدرتمندتر باشیم. یک درک، درک آقای دکتر است که خیلی خب از توانایی‌هایمان حرف می‌زنیم، که بالاخره ما کار کمی نکردیم. بالاخره ما از معدود کشورهای جنوب جهانیم که با اسلحه خودمان جنگیدیم و این خودش توسعه‌یافتگی است که شما در شرایط تحریم توانستید یک چیزی بسازید که اگر ده تا شما را می‌زنند، مثلاً سه تا جواب بدید که بیست‌تا نخورید. و این را ما با خون دل ساختیم. بالاخره از هند یک چیزی بگیر، یک حلبش را از آنجا بیاور، تراشه‌اش را از این اینجا بیاور، یک نسلی از بچه‌ها را تربیت کن برای اینکه بتوانی یک چیزهایی بسازی که از خودت بتوانی یک دفاعی داشته باشی.

 اما من معتقدم که اتفاقاً سیاستمداران ما، نخبگان ما، باید این جنگ روا به‌منزله شکست بفهمند. چون ما اگر به‌منزله پیروزی بفهمیم، می تونیم پیام پیروزی به جامعه بدهیم، می‌توانیم بگوییم که ما بردیم، می‌توانیم بگوییم که خیلی هم خوش گذشت، خیلی هم جان‌فشانی کردیم که همه این اتفاق‌ها افتاد، ولی اهل سیاست این را باید به‌منزله شکست بفهمند. چرا؟ چون ما از هفت اکتبر به این طرف تن زدیم از اینکه شکست‌های متفاوتمان را در منطقه، در جبهه مقاومت، به‌عنوان یک شکست درک کنیم و به بدنه نخبگانی مان بگوییم که ببینید ما داریم شکست می‌خوریم و نیاز به راه‌حل‌هایی داریم که توانایی‌مان بیشتر بشود.

موقعی که جنگ تمام شد اسرائیلی‌ها یک روایت پیروزی داشتند. یعنی نتانیاهو رفت گفت که من رفتم و چمن‌زنی کردم. هسته‌ای ایران را چند سال دیگر به تعویق انداختم، خیلی هم کار خارق‌العاده‌ای کردم. ترامپ اگر خاطرتان باشد آمد یک روایت چیزی داد که ما رفتیم فردو را با خاک یکسان کردیم و بمب سی هزار پوندی انداختیم و ما پیروز شدیم.

 ما هم یک روایت پیروزی خودمان را داشتیم. منتها این روایت‌های پیروزی، روایت‌های پیروزی لحظه بعد از جنگ است که همه باید داشته باشد، برای اینکه نپاشند.

ما نباید اسیر روایت پیروزی خود شویم

 آن کسی که تصمیم می‌گیرد که نباید برای پیروزی داشته باشد! باید روایت آسیب داشته باشد. روایت شکست باید داشته باشد. تا به حال چیزهایی که ما از دست دادیم بسیار زیاد بوده. بله ما یک ضرباتی به دشمن زدیم. ضربات مؤثری هم بود. ولی ما بخش مهمی از نخبگان نظامی‌مان را از دست دادیم، خط قرمزهایمان زیر پا گذاشته شده بود، از خط قرمزهایی که آن روزهای اوایل ۷ اکتبر ما برای غزه تعیین می‌کردیم. گفتیم وای اگر چنان بشود ما واکنش نشان می‌دهیم، اگر بهمان بشود ما.. اینجا دیگر خط قرمز ماست. یکی یکی آمدند جلو. سفارت ما، در واقع کنسولگری ما را در سوریه زدند. تجاوز مرزی کردند دفعه گذشته، موشک رها کردند، سیستم‌های پدافندی ما را آسیب زدند. این دفعه دیگر جنگ راه انداختند آمدند بالای سرمان و کلی ایستادند در دنیا گفتند که ما رفتیم این دانشمند‌شان را زدیم، آن سردارشان را زدیم، فلان مرکز نظامی‌شان را زدیم، فلان مرکز پلیسشان هم زدیم، شهروندشان را هم زدیم.

خب دیگر چه اتفاقی باید بیفتد؟! و همه‌ی این‌ها در بازه کمتر از دو سال اتفاق افتاده و ما در بازه کمتر از دو سال حتماً بسیار کاستی داشتیم برای اینکه خط قرمزهای خودمان رد شد.

 من می‌پذیرم. کشورهایی مثلاً مثل مصر یک خط قرمزهای دیگری دارد، بر اساس توانمندی‌های خودش، سوریه یک چیز دیگری بود، یا نمی‌دانم مالزی هم یک خط قرمزهایی دارد ولی ما نسبت به خود ایران، همین موازنه‌ای که در جریان بود، همین معادله‌ای که در جریان بود، خب ما الان خب دست پایین‌تر را داریم. و به‌طور جدی نگرانی نسبت به آینده وجود دارد. چون این جنگ ادامه خواهد داشت، به شیوه‌های متفاوت هم ادامه خواهد داشت.

 یعنی از جنگ‌های سایبری گرفته تا انواع و اقسام فشارهای دیپلماتیک گرفته، تنگ کردن در واقع دایره تحریم‌ها گرفته. این با شدت بسیار زیاد ادامه خواهد داشت. ما ممکن است با دیپلماسی یک بافرهایی ایجاد کنیم، یک توافقاتی ایجاد کنیم، از فشارش کم کنیم، یک منافذی ایجاد کنیم، ولی اراده‌ی طرف مقابل کلنگی کردن ایران است. ما فقط باید بتوانیم با تولید قدرت آن اراده را منتفی کنیم. وگرنه اراده او یک اراده‌ی روشن دارد. این اوهامی که به ما فروخته می‌شد که وای هزاران میلیارد نمی‌دانم دلار قرار است اینجا سرمایه‌گذاری بشود، ایران بخشی از معامله ترامپ با اعراب است. این‌ها معلوم بود که اوهام است. اگر هم معلوم نبود که الان معلوم شده اوهام است. اگر ما قرار است دوباره این اوهام را بخریم خب واقعاً سزاوار پیروزی نیستیم. یعنی اینکه شما باید بالاخره سزاواری داشته باشید. سزاواری هم یعنی اینکه بتوانید قدرت تولید کنید، باید بتوانید انواع و اقسام مؤلفه‌های قدرتتان را گسترش بدهید.

روایت دیگر کدام است؟!

اما یک روایت دیگری هم وجود دارد. در این دوره هم خب ما یک درجه بالایی از انسجام اجتماعی را دیدیم. ولی آن وسط در واقع در این سال‌ها ما گسل‌های اجتماعی‌مان هم فعال شده بود. یعنی ما بعد از سال‌ها یک‌باره دیدیم گسل شیعه و سنی دارد فعال می‌شود. نسبت به خودمان، نسبت به ده سال پیش خودمان. بعد از سال‌ها گسل جنسیتی‌مان فعال شد، ترکید. دو سال کشور درگیرش بود. گسل‌های نسلی و این‌ها عدد و رقم دارد که چطور این گسل‌ها فعال شده.

ولی با وجود این چون جامعه ایران در واقع این توان را دارد سعی کرد ترمیم کند، سعی کرد رادیکال نشود، تا جای ممکن در واقع دوخت و دوز کند این گسل‌ها را. اما سؤال این لحظه ما سؤال نخبگان یا سؤال تصمیم گیران در این لحظه نباید این باشد که وای چقدر ماشاءالله که ما چقدر ایستادیم! بلکه سؤال باید این باشد که در چه شرایطی ما نمی‌توانیم، در چه شرایطی انسجام اجتماعی به هم خوردد، در چه شرایطی.. چون من می‌دانم اسرائیل حتماً الان دارد به این فکر می‌کند. وگرنه که آن‌ها که نه رسانه‌هایشان را تعطیل کردند، نه روایت‌هایشان را تعطیل کردند، نه حتی نتانیاهو مصاحبه‌هایش را برای فارسی‌زبان‌ها تعطیل کرد. چون مدام دارند کار می‌کنند که خیلی خب این دفعه رفتیم ده درصدشان را زدیم، دفعه بعد ما یک کاری می‌خواهیم بکنیم که یاد بگیریم ببینیم که چطور چهل درصدشان را بیاوریم پایین. دفعه بعد چطور یاد می‌گیریم.. چون در واقع در یک برنامه‌ریزی بلندمدتی است و خودشان درگیر روایت پیروزی نمی‌شوند، خودشان روایتشان را باور نمی‌کنند. اسرائیل اگر روایت فتح خودش را باور می‌کرد، مثلاً در ۲۰۰۶ اگر می‌آمد برای خودش روایت فتح می‌ساخت که بعداً خب نمی‌توانست از پس حزب‌الله بربیاید. نه! آمدند گفتند ما باختیم، رفتیم حزب‌الله را بزنیم، آنجا شد گورستان تانک‌های مرکاوایمان و حزب‌الله یک توانمندی عجیب‌وغریبی نشان داد.

 به خاطر همین مسیرهایی را رفتند طراحی کردند که در آن تکنولوژی خیلی مهم است، در آن دسترسی اطلاعاتی عجیب‌وغریب آن‌ها که ما نداریم، بسیار مهم است. برای اینکه بتوانند این دفعه محکم‌تر حزب‌الله را بزنند.

 درنتیجه من نکته اصلی‌ام این‌که تصمیم گیر، تحلیلگر، کارشناس، خودش نباید روایت فتح را باور کند. بلکه برعکس ما باید مدام فکر کنیم که بر اساس ارزیابی‌های واقعی با توان خودمان ما بسیار ضربه خوردیم. ضربه خوردیم یعنی که ما از ظرفیت‌هایی که داشتیم هم نتوانستیم درست استفاده کنیم، در قیاس با خودمان.  ما چک خوردیم. ما بهترین بچه‌های این کشور را از دست دادیم. شما بالاخره حاجی‌زاده چطور می‌توانید تولید کنید؟ مثلاً سردارهای دیگرمان را چطور می‌خواهیم..؟ اینجا ما بالاخره مثلاً فناوری را از یک جایی شاید برداریم بیاوریم. ولی این نیروی انسانی زبده و نخبه‌ای که داشتیم را چطور می‌خواهیم تولید کنیم؟

 ترک برداشتن خط قرمز

 این خط قرمزها هرکدام برای اینکه گذاشته بشود، آقایان و اساتید کسوت‌شان از من بیشتر است. آن سال‌ها را درک کردند. چه جان‌هایی ریخته شد که شما خط قرمز بگذارید که این مرز من است، خب، یعنی هم جان و عمر یک کشور و یک نسل رفت که شما خط قرمزهای رو بتوانید وضع کنید. خب این خط قرمزی که شکسته می‌شود من احساس حقارت می‌کنم حتماً.

 این با آن روایت اینکه ما ایرانی‌ها بدیم و فاجعه‌باریم و چنین چیزی، با آن فرق می‌کند! با آن خود تحقیری که ما فکر کنیم مثلاً یک عده‌ای شاخ جهانند و ما قرار است ببازیم و اینها با این فرق می‌کند.

می‌خواهم بگویم یک ذره به ما بربخورد. چون این برخوردن باعث می‌شود که در واقع یک ذره حریص‌تر شویم نسبت به اینکه چطور برویم راه‌حل پیدا کنیم. ببینید ما بالاخره یک نسلی بودیم که بالاخره در انقلاب ۵۷ من کاری ندارم ولی تمام گروه‌هایی که شرکت می‌کردند یک وجه مشترکی داشتند و آن این‌که می‌خواستند یک کشور مستقل بسازند. سر پا باشد. این کشور قدرت تولید کند، صد هزارتا چیز دیگر، سر دینش، اینکه اقتصادش چگونه باشد، چه کسی حاکم باشد، نباشد دعوا داشتند.

حالا نکته‌ای که به نظرم پیچیده می‌کند ماجرا را و باعث می‌شود که ما این تکالیفمان خیلی زیاد باشد، ما نیاز به یک انقلاب عجیب‌وغریب در حوزه‌های متعدد داریم. ببینید ما با چه طرفیم؟ با یک کشوری طرفیم یا با یک بلوکی طرفیم که دسترسی‌اش به اطلاعات در واقع از همه‌ی تاریخ بیشتر است. این‌ها شبکه‌اند، آی فایو هست، آی فورتین هست و کلی اطلاعات دیجیتالی هست که این‌ها به‌راحتی دسترسی دارند و ما اصلاً دسترسی به آن اطلاعات نداریم. با یک بلوکی طرفیم که می تواند به‌طور نامحدود پول خرج کند برای اینکه اینجا آدم بخرد، اطراف مرزمان را ناامن کند. ما نزدیک آن‌ها که نه بلکه یک اپسیلون آن‌ها هم نمی‌توانیم پول خرج کنیم. با یک بلوکی طرفیم که خب خیلی در فناوری جلو است و... و در واقع کارش هم همین است. نفوذ می‌کند، می‌آید مثل عقرب می‌زند، ترور می‌کند، همان کاری که در مصر کردند این‌ها و استاد است در این کار در ترور کردن.

ترور می‌کردند. بعد این ترور رهبران ضد استعماری کشورهایی که سرپا شدند، پدیده عجیب‌وغریبی نیست که آنجا و اتفاقاً یکی از در واقع فنونشان است.

شخصیت جنگ نداشتیم

یکی از چیزهایی که من واقعاً اعصاب‌خردکن است برایم این است که آقا بالاخره ۱۲ روز جنگ داشتی، الان هم چند روز گذشته؟ ۲۰ روز گذشته دیگر؟ ۲۳ روز است که گذشته، ما فیگور جنگمان که با ملت حرف بزند کیست؟ یعنی یک روز بعد آقای قالیباف می‌آید یک مصاحبه‌ای می‌کند، یک روز آقای پورمحمدی مصاحبه می‌کند، الان یکی دو بار من دارم احساس می‌کنم شاید آقای لاریجانی است.

یعنی منی که دنبال می‌کنم نمی‌دانم. بالاخره شما باید یک فیگوری داشته باشید. یا آقای محسن رضایی.

 شما بالاخره یک فیگور جنگ می‌خواهید. فیگوری که با مردم حرف بزند. این‌هایی که فکر می‌کنند که آینده مبهم است، نمی‌دانند قرار است چه اتفاقی بیفتد، بتوانند مسیر را باز کنند. اینها کارهای ابتدایی است.

دو ما مسائلمان را حل نمی‌کنیم. ببین من یک آدمی هستم که بالاخره در این سال‌ها این مقوله‌ی امنیت در ذهنم مهم است دیگر. بالاخره به‌واسطه همین کارهایم و این‌ها. منتها می‌دانم این امنیت بی‌نهایت مهم است. در خاورمیانه! در خاورمیانه آشوب را نگاه کنید!

من این اینترنت را نمی‌دانم الان من باید فحش بدهم یا ندهم یا به نفع امنیتم است و فحش ندهم. یعنی شما نمی‌دانید که الان یکی نیست به من بگوید که آقا این برای امنیتت است که پهنای باند را آوردیم پایین. من دلم قرص نیست. من الان بین اینکه به دولت فحش بدهم یا ندهم ماندم! یعنی یک قصه‌ای ندارم که الان بگویم از این جی‌پی‌اس من قصه‌هایی شنیدم. خب من که این کاره نیستم! یک عده شنیدم گفتند که برای کنترلِ فلانِ تسلیحات اسرائیلی است برای امنیت است ولی خب مردم هم کاروبارشان بود. فیگور جنگ برای این است که بیاید بگوید که آقا برای این امنیتتان باید هزینه‌ی نداشتن جی‌پی‌اس را بدهید، ما داریم این کار را می‌کنیم، داریم زمینه‌اش رو مهیا می‌کنیم برای اینکه بپیوندید به فلان ناوبری جدید، این مسئله حل می‌شود یا نمی‌شود.

 یعنی من باید بدانم که در واقع من هزینه ناکارآمدی سیستمم را دارم می‌دهم یا نه هزینه هوشمندی آن را دارم می‌دهم. یعنی ما و این مسائل حل نشده همین‌طوری ادامه دارد. همین راجع به واتساپ اتفاق افتاد. آمدند گفتند بد است، بعد آمدند گفتند خوب است. بالاخره شما باید قابل اتکا باشید. قصه‌تان، حرفتان، تصمیمتان باید قابل اطمینان باشد و نیاز دارید که این مسائل را بتونید حل کنید. مسائل کلان‌تر حل نشده‌مان.

لزوم بازسازی بسیج دهه 60

نکته بعدی که به لحاظ اجتماعی بی‌نهایت مهم است، اینکه بازسازی بسیج دوران ۶۰ در دهه ۱۴۰۰ است. مکانیزمش چطوری است؟ خیلی چیز عجیب‌وغریبی نیست. ببینید جمهوری اسلامی، این انقلاب، ما در انقلاب، در جنگ خب امکانات رسانه‌ای ما محدود بود، اصلاً فضای رسانه‌ای این‌طوری نبود که. یک قصه‌ی دیگری داشت. آن موقع بر اساس توانمندی‌ها و قابلیت‌های اجتماعی، ما پیش می‌بردیم. بر اساس نهادهای اجتماعی پیش می‌بردیم. مساجد بود، خود بازار بود، مراجع اجتماعی بودند، سیاستمدارها بودند. اینها بالاخره مراجع اجتماعی‌ای بودند که کمک می‌کردند جنگ پیش برود و مهم‌تر از همه تشکل‌ها بود. شما انواع و اقسام.. بعضی از دوستان هستند، من این‌ها را خواندم ولی آن‌ها زندگی کردند. شما از تعاونی مسکن بگیرید تا تعاونی روستایی تا بسیج.. مثلاً بسیج عشایر که خیلی بچه حزب‌اللهی ایدئولوژیکی که نبود که. فکر می‌کردند این‌ها یک سری عشایرند که باید برای این کشور یک سازمان‌دهی بشوند و برای این کشور بجنگند یا به آن‌ها بذر می‌دادند.. یعنی کمک می‌کرد آدم‌ها تشکل یافته باشند. ما یکی از اشتباهات مهلکی که در کشور کردیم و باعث شد که رسانه‌های خارجی قصه را دستشان بگیرند، از بین بردن تشکل‌ها در کشور بود. ما فکر کردیم تشکل‌ها خطر امنیتی‌اند برای کشور و یکی یکی یا به‌واسطه تصمیم‌های اقتصادی گفتیم تعاونی نمی‌خواهیم، یا گفتیم تشکل کارگری نمی‌خواهیم یا گفتیم تشکل روستایی نمی‌خواهیم. یکی یکی این را زدیم کنار و از توانمندی‌شان.. و الان نیاز داریم. چرا این تشکل‌ها مهم‌اند؟ چون تشکل باعث می‌شود که من روستایی قصه خودم را با روستایی‌های دیگر، منافع واقعی خودم را بفهمم. یعنی می‌توانم مفهمم منافع واقعی من این است که بذر داشته باشم، امنیتم برقرار باشد، آبم برقرار باشد، بتوانم دعوای مدنی کنم با تشکل تجار. یعنی فکر نکنم که الان وقتی که من تنها هستم باید بریزم در خیابان، کارهای عجیب غریبی بکنم، بتوانم دعوای مدنی متشکل بکنم با آن‌ها.

کسانی که بیرون تشکل‌ها، بیرون طبقات می‌افتند، رابطه با زمین ندارند، رابطه‌شان با خانواده سست شده. یعنی خیلی پایین‌تر و عموم سنی هم که این‌ها بودند مثلاً بین ۱۶ ۱۷ سال بود تا بیست‌وپنج، شش سال و اصطلاحاً مال همین خانواده نیت بودند. کسانی که نیت‌ها بودند. نیت‌ها معنی جامعه‌شناختی‌شان معلوم است. یعنی کسانی که کمترین گره به جامعه خوردند. و شما فکر می‌کنید نفوذ از کجاست؟ نفوذ از نظر نفوذهای کلام سیاسی منظورم نیست! یارگیری امنیتی از کجا ساخته می‌شود؟ یارگیری امنیتی از اینجاها ساخته می‌شود دیگر. یک آدمی که گرهی نداشته باشد به این جامعه شما مثلاً به او پانصد دلار بده، بگو من ماهی این‌قدر می‌دهم، برایش یک چشم‌انداز باز کن، می‌شود آدم یکی دیگر. اصلاً آدمی که گرهی نخورده به این جامعه.

ولی چون ما چندین اعتصاب کارگری داشتیم که من وقتی با این‌ها حرف می‌زدم خیلی جالب بود. مثلاً یکی از تأکیداتشان این بود که ما می‌آییم اعتراض می‌کنیم، می‌آییم اعتصاب می‌کنیم، ولی در فضای کارخانه این کار را می‌کنیم. می‌گفت خب چرا نمی‌ریزید در خیابان؟ گفت بریزیم در خیابان دو نفر می‌آیند وسط ما، یکی یک تیری می‌زند، یکی تیرکمانی می‌زند، بعد آن‌وقت پلیس می‌آید و همه‌چیز از دستمان در می‌رود. چون او می‌فهمد، نیروی آن کارخانه است و می‌فهمد.

موقعی که در واقع ایمیل‌های هیلاری کلینتون در واقع درز پیدا کرده بود، خیلی بحث‌ها مطرح شده بود، انتخابات ۲۰۱۶ را تحت تأثیر قرار داده بود. حتماً در جریانید که کلی انتقادات به آن وارد شده بود. ولی من خاطرم هست یک بحثی شده بود که بحث خیلی مهمی بود بین علمای علومی سیاسی. گفتند خیلی خب ما از الان باید فرض را بر نشر این بگذاریم. یعنی فرض را بگذارید که این‌ها بالاخره در این جهان دیجیتال افشا می‌شد. درنتیجه تدابیر امنیتی‌مان را باید با این فرض پیش ببریم. آن وقت خب خیلی قصه متفاوت می‌شود. شما اگر فرض را بر این بگذارید که نامه‌هایی که تا دیروز محرمانه و فوق محرمانه بودند، الان ممکن است هرلحظه افشا بشوند، شما تدابیر متفاوتی را پیش می‌گیرید.

درنتیجه ما الان باید یک فرض‌هایی از این دست را داشته باشیم. ما باید فرض بگیریم اسرائیل هر جایی را ممکن است بزند. هرکسی را ممکن است ترور کند. چون اصلاً شیوه جنگش این است که من یک کاری را می‌کنم که شما توقعش را نداشتید، یکی را می‌زنم، یک اقدامی را می‌کنم که شما توقعش را هم نداشتید. چه کسی توقعش را داشت که گرسنه بزند اسرائیل؟ چه کسی توقعش را داشت که.. حالا بالاخره سابقه طولانی دارد در این‌جور کارها. ولی منظورم افکار عمومی جهان است. بالاخره مثلاً به‌ویژه اروپا توقعش را نداشتند که اسرائیل مثلاً پزشک و امدادگر و بیمارستان را بزند. شما خاطرتان است آن بیمارستان اولی که زده شده بود، اول گفتند نه خود حماس زد ما نبودیم. بعد همه آن‌ها را زدند.

خب درنتیجه شما با یک دشمنی مواجهید که اصلاً شیوه جنگش بر این اساس است که مدام کارهایی بکند که شما توقعش رو ندارید و تصور می‌کنید که قاعدتاً اراده‌اش را ندارد یا این کار را نمی‌کند. این اولین فرضی است که ما باید داشته باشیم.

فرض دومی که باید داشته باشیم این است که ما هر اقدامی می‌کنیم دیده می‌شود. ما هر اقدامی، هر کاری بکنیم در واقع توسط دشمن یا سرویس‌های اطلاعاتی‌اش مطلع‌اند از آن کار. با آن فرض باید اقداماتمان را طراحی کنیم.

یعنی اینکه فرآیندهای تصمیم‌گیری‌مان را باید تغییر بدهیم. ما فرآیندهای تصمیم‌گیری‌مان نمی‌تواند زیادی بروکراتیک باشد با این فرض.

باید عادتها را کنار بگذاریم

ما اگر یک سری رویه‌ها، فرآیندهای تصمیم‌گیری‌مان، یک سری عادت‌هایمان را تغییر ندهیم، می‌توانیم بمیریم و این را باید باور کنیم ممکن است بمیریم. ممکن است هم نه قطعاً می‌میریم. و این‌ها خیلی زیاد است. برای همین من مدام تأکید می‌کنم که تحلیلگران، تصمیم گیران، باید تصور مرگ داشته باشند. ما باید تغییر بنیادین داشته باشیم.

 ما رسانه هامان نمی‌تواند رسانه سابق باشد، فرآیندهای تصمیم‌گیری دولتی‌مان نمی‌تواند فرآیند سابق باشد. مثل سابق نمی‌توانیم مسائل را باز کنیم، کنار بگذاریم. باید مسائل را باز کنیم، حلشان کنیم، یک جواب‌هایی یک مقطعی برایشان پیدا کنیم.

 درنتیجه این من به نظرم خیلی حیاتی است. این باعث می‌شود که آن موشکی که داریم را بتوانیم پرتاب کنیم. اگر این کار را نکنیم یعنی اگر این ادراک قوی را نداشته باشیم و الان هم باید داشته باشیم، در دوره جنگ که این خیلی به کار من نمی‌آید! من الان باید داشته باشم! الان که بیست روز از جنگ گذشته من باید این ادراک که بسیار قوی را داشته باشم در تک‌تک نهادهایم. از شهرسازی و راهداری و از تغذیه و کشاورزی و امنیتی و دانشگاه. تک‌تک من ماها باید داشته باشیم که جهان عوض شده و هرلحظه مثل همان ایمیل‌های کلینتون همه‌چیز می‌تواند افشا بشود.

تاریخ انتشار: 1404/05/12

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil