ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، اولین جلسه فصل برکت با حضور چهار تن از اساتید حوزه و دانشگاه برگزار شد، در این جلسه حجت الاسلام محمد عربصالحی، دانشیار گروه منطقِ فهم دین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به موضوع «تاریخمندی؛ توهمی بر اندیشه صحیح قرآنی» پرداخت.
متن کامل سخنان این استاد حوزه و دانشگاه تقدیم فرهیختگان و مخاطبان رسانهی فکرت میشود.
مبحث تاریخمندی قرآن بحث بسیار گستردهای است. بخشی از این مباحث از طریق مستشرقین وارد کشور ما و کشورهای اسلامی شده است و بخشی دیگر هم تحت تأثیر فلسفه مدرنیسم است. مخصوصاً بحثهای عقل خودبنیاد، بحثهای هرمنوتیکی، بحثهای هیستوریسیسم که در غرب صورت گرفته است. گرچه خود آنها متعرض قرآن نشدهاند، ولی وقتی نتایج آن علوم به کشورهای اسلامی آمده است، به مباحث قرآن، به شخصیت پیامبر و به شخصیت ائمه معصومین سرایت کرده است. مدت زمانی است که در این حوزه کار میشود. محققین زیادی در این زمینه کار کردهاند. اندیشههای قائلین به تاریخمندی را در جهات مختلف نقد کردهاند.
وقتی گفته میشود تاریخمندی قرآن، یا تاریخمندی برخی از آیات قرآن، یا تاریخمندی برخی از آموزههای قرآن؛ به این معنا است که متعلق تاریخمندی در ظروف تاریخی خاص نازل شده، در پاسخ به سؤالات و شرایط خاص نازل شده و فراخور همان شرایط کاربرد دارد و بعد از آن دیگر نمیتواند برای شرایط دیگر پاسخگو باشد. دقیقاً آن تعبیری که وقتی ما وارد موزه میشویم به کار میبریم و میگوییم که اینها آثار تاریخی است. میشود گفت که کلمه تاریخی معادل تاریخمندی است. وقتی که کمان تاریخی را در موزه میبینیم، میگوییم که این یک وسیلهای بوده که زمانی برای شکار کردن یا برای جنگیدن از آن استفاده میشده. در آن زمان مفید بوده و کارآیی داشته. ولی بعدها وقتی که زمان و شرایط زمانه تغییر کرد، به حسب شرایط جدید وسایل جدیدی ساخته شد و جایگزین شد. دیگر آن تیر کمان به درد شکار و به درد جنگ نمیخورد. دیگر امروزه از آن استفاده نمیشود و کارآیی خود را از دست داده است. لذا باید آن را در موزه تاریخ بگذاریم. آنهایی که قائل به این هستند که برخی از آموزههای قرآن تاریخمند است، دقیقاً همین معنا را اراده میکنند. اینکه آن جایی که تاریخمند است، فراخور همان شرایط است و برای شرایط دیگر پاسخگو نیست و باید با مطالب بهتری جایگزین شود.
این جملات دقیقاً جملاتی است که بعضی از آقایان نو اعتزال جدید یا روشنفکران سکولار صریح گفته میشود. حتی بنده به صراحت آنها نمیگویم. این چیزی نیست که لوازم کلام و اندیشه آنها باشد، بلکه خودشان صریحاً این مطالب را گفتهاند. بنابراین نتیجه معنای تاریخمندی چه میشود؟ آن بخش از آموزههای دین، آموزههای قرآن و آیات قرآن که در پاسخ به شرایط خاص نازل شده است، به درد همان شرایط میخورد و برای شرایط دیگر پاسخگو نیست.
البته تعابیر دیگری هم دارد. بعضیهای میگویند که قرآن در ظروف تاریخی نازل شده است و مخاطب آن اعراب زمان نزول بودهاند. اینها میگویند که ما باید پیامهای فرا تاریخی قرآن را کشف کنیم و از دل این مخاطبات و آیات تاریخی، پیامهای اصلی قرآن را درک کنیم. این هم یک نظری است. البته به آن شدت و حدّت که این آقایان میگویند قرآن تاریخمند است، نیست.
بعضیهای میگویند که مخاطب کل قرآن عرب شبه جزیره زمان رسالت پیامبر است. یعنی وقتی قرآن هم میخوانیم، انگار دارد با آن عربها سخن میگوید. آیا واقعاً ما وقتی قرآن را میخوانیم، فقط احساس میکنیم که دارد با عربها سخن میگوید؟ آن هم با عربهای صدر اسلام؟ یا اینکه نه، نوع آیات قرآن به گونهای است که انگار دارد با جان انسان و با فطرت انسان سخن میگوید؟ در هر صورت این نظر تاریخمندی است.
قائلین به تاریخمندی قرآن، مبانی و ادلهای دارند. بعضیها مطلق در خصوص کل قرآن میگویند، بعضیها بخشهایی از آموزههای قرآن را میگویند. در مورد هر کدام از اینها جداگانه بحث شده است. رسالهها و کتابهای زیادی نوشته شده و به این مبانی پاسخ داده شده و این مبانی ابطال شده است. همینطور ادلهای که اینها ذیل مبانی گفتهاند و یا وقتی که خود مبانی برای اینها دلیل شده است، پاسخ خود را گرفته است.
مطلبی که هنوز زمین مانده و به تمام جوانب مسأله پاسخ داده نشده و شاید به حسب اطلاعات موجود، پاسخ داده نشده، آن مصادیقی است که اینها از آیات قرآن وارد میشوند و میگویند که اگر قرآن تاریخمند نیست، پس مفاد این آیه چرا این را میگوید؟ فراوان است. مصادیق زیادی است. شاید در این زمینه صدها شبهه از آیات قرآن را جلو میآورند و میگویند که اینها با اینکه قرآن فرا تاریخ باشد سازگار نیست. بنده یادم است جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش در نامهای که به آیت الله سبحانی نوشته بود، ایشان 7 مورد از آیات قرآن را انتخاب کرده بود و گفته بود که این 7 مورد به مسائل علمی و علوم تجربی پرداخته و امروزه اشتباه بودن آن برای همه فاش شده است. معلوم شده است که قرآن در اینجا اشتباه کرده و پیامبر تحت تأثیر علوم زمانه نزول، پیامبر چنین آیاتی را گفته است. این یک بخشی است که کار زیاد میبرد. البته این 7 موردی که جناب آقای دکتر سروش میگویند پاسخ داده شده است. ولی زیاد هستند و بحث یک مورد و دو مورد نیست. اینجا خیلی کار میبرد. هنوز هم جایی برای اینکه در پایان نامهها و رسالهها کار بشود هست.
گاهی اوقات یک شبهه در یک حیطه خاصی به وجود میآید. مثلاً میگویند آنچه که قرآن در خصوص حقوق زنان گفته، تاریخمند است و مناسب آن زمان است. برای الان کارآیی ندارند و باید جایگزین بشوند. خود این موضوع بحث مفصّلی است که میتوان چند رساله در این حوزه نوشته بشود. بعضیها کار شده و بعضیها هم کار نشده است. یا بحث شأن نزول و اسباب نزول را مطرح میکنند و میگویند اگر این چیزها واقع نشده بود، این آیات هم نبود. لوازم این مبنا کنار گذاشتن قرآن است و بسیاری از آموزههای قرآن کنار گذاشته میشود.
قائلین به تاریخمندی قرآن هستند یک ملاک دادهاند. گفتهاند ما باید آموزههای قرآن و آموزههای دین را به ذاتی و عرضی یا گوهر و صدف تقسیم کنیم. آنچه مانا و ماندنی است، ذاتیات قرآن و ذاتیات دین است و آنچه که باید تغییر کند و بگوییم که به خاطر شرایط خاص است، تاریخمند میشود و باید اینها را کنار بگذاریم. (کسانی که میخواهند در این زمینه تحقیق کنند، مقاله «ذاتی و عرضی در دین» که برای خود بنده است و مقاله «ذاتی و عرضی در دین» که برای جناب آقای دکتر ساجدی را هم ببینند. ما در آنجا به مغالطاتی که اینها کردهاند و دیدگاههایی که دارند، مفصّل پاسخ دادهایم.) بعضیها مانند آقای محمد مجتهد شبستری میگوید: «آنچه که ذاتی دین است، سلوک توحیدی است. سلوک و مرام شما توحیدی باشد. اما اینکه با چه اعمالی و چگونه میتوان سلوک توحیدی داشت را، زمانه مشخص میکند. این دیگر دست پیامبر و دین نیست. در زمان پیامبر با آن چیزهایی است که ما آنها را عرضی مینامیم و الان با چیزهای دیگری است». حتی ایشان به جایی میرسد و میگوید: «ما اصلاً در دین چیزی به نام تکلیف نداریم! واجب، مستجب یا حرام نداریم. اینها پیشنهاداتی است. مثل اعمال شب قدر که پیشنهاداتی است. اگر کسی خواست انجام بدهد و اگر کسی نخواست انجام ندهد.» تا اینجا میرسد که قائل میشوند چیزی در دین به نام تکلیف وجود ندارد.
افرادی که قائل به ذاتی و عرضی شدهاند مختلف هستند. بعضیها دایرهی ذاتیات را گستردهتر میدانند و بعضیها کمتر میدانند. جناب آقای عبدالکریم سروش هم یک مقاله «ذاتی و عرضی» دارد که در کتاب «بسط تجربه نبوی» چاپ شده است. ایشان هم در آنجا بعضی از مصادیق عرضیات را مشخص کرده است. گفته اینها جزو عرضیات است. اینها را دیگر باید کنار بگذاریم. این از لازمه این نظریه.
از مبانی ای که اینها قائل هستند، میگویند ماهیت وحی، حیث دیالوگی و گفتگو با واقعیتهای عینی 23 سال داشت. چون قرآن و چون وحی در پی دیالوگ با واقعیتهای عینی زمان رسالت پیغمبر نازل شده، پس خود قرآن هم تاریخی میشود. آن حوادثی که تمام شده و رفته. الی ماشاءالله هم مثال میزنند. همان مصادیقی که عرض کردم ممکن است هنوز هم پاسخ داده نشده باشد. چند سالی است که کتاب «دکتر سها»؛ که معلوم نیست نویسنده آنچه کسی است. یک نفر است، یا یک پژهشکده که پشت سر این جریان است. 20 صفحه از این کتاب را به آیاتی اختصاص داده است که قرآن وارد علوم تجربی شده و اشتباه کردهاست. خیلی از آنها هم جواب داده شده است. نمیدانم که همه آنها جواب داده شده است یا خیر. ولی در این زمینه ورود کردهاند. میگویند: «قرآن در پاسخ به نیازها، سؤالات، حوادث، وقایع و حتی وضعیت جغرافیایی که آن زمان بوده تأثیر داشته است». اگر قرآن میگوید 5 وقت نماز بخوانید، به خاطر این بوده که در آنجا 5 وقت مشخص بوده است. منطقه استوایی بوده. جایی که هم صبح، هم ظهر، هم عصر، هم مغرب و هم عشاء داریم. ولی در قطب شمال و قطب جنوب این خبرها نیست. نمیتوان گفت که 5 وقت نماز بخوانید. پس این موضوع به خاطر وضعیت جغرافیایی بوده است. آقای مصطفی ملکیان میگوید: «معلوم میشود که اینها از احکام محلی و بخشی هستند و نمیتوانند همه جا باشند». کلاً این بحث که چون قرآن در پی حوادث تاریخی، در پاسخ به حوادث تاریخی نازل شده است و حیث دیالوگی با واقعیتهای عینی زمان پیامبر داشته، پس خود قرآن هم تاریخی میشود. قرآن حاصل وحی است. وحی حیث دیالوگی دارد، پس تاریخی میشود، پس آنچه که در پی این وحی است که خود قرآن باشد، تاریخی میشود. این مبنا از آن مبانی بسیار جنجال برانگیر و بحث برانگیز است. نمیخواهیم بگوییم که سطح این بحثهای اینها پایین است. بعضی از شبهاتی که وارد میکنند واقعاً باید خیلی زحمت بکشیم که جواب بدهیم. مخصوصاً وقتی که وارد مصادیق میشوند. هم کشف مغالطههایی که در کلام اینها است و هم پاسخهایی که نسل جوان بپذیرد، کمی زحمت و دردسر دارد. آنهایی که این بحثها را مطرح کردهاند بیسواد نبودهاند و در کار خودشان خوب کار کردهاند.
چند پاسخ در مورد این مبنا وجود دارد؛ اول اینکه ما باید بپذیریم که قرآن حیث دیالوگی با واقعیتهای عینی زمان پیغمبر دارد. باشد. اشکالی که میشود این است که بین انگیزه و انگیخته خلط شدهاست. اجازه بدهید مثالی بزنم، ممکن است که خیلی از ماها یک مسیری را در زندگی خود داشته باشیم. یک واقعهای رخ میدهد، به یک معرفتی از احادیث، قرآن و دعاها میرسیم که برایما یقین حاصل میشود که مسیری که رفتهایم اشتباه بوده. یعنی این حادثه، حتی اگر یک حادثه تاریخی است و حتی اگر در رمضان سال 1445 برای ما رخ داده است؛ این حادثه و این معرفتی که برای ما حادث شد و در یک برهه تاریخی از زندگی ما حاصل شد، موجب شد ما تصمیم بگیریم دیگر تا ابد آن کاری را که تاکنون انجام دادهایم را دیگر انجام ندهیم. یعنی آن حادثه تاریخی و آن معرفتی که در برهه تاریخی برای ما ایجاد شد، یک انگیزه بود و باعث شد که ما یک تصمیمی برای تمام طول عمرمان بگیریم. میگوییم اگر من تا ابد هم در این دنیا زندگی کنم، دیگر این کار را نخواهم کرد. یا برعکس، فلان کار را خواهم کرد. انگیزه تاریخی بود، ولی آیا انگیخه که آن تصمیمی است که شما گرفتهاید هم تاریخی است؟
انگیخته میتواند تاریخی باشد و میتواند نباشد. پس تاریخی بودن انگیزه باعث نمیشود که انگیخته هم تاریخی باشد. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْر». چون از پیغمبر سؤال کردند، پیغمبر هم حکم خمر را گفتند. آقای دکتر سروش میگویند: «اگر این سؤال را نمیپرسیدند، این حکم در اسلام نبود». اولاً در خود این حرف که اگر سؤال نمیکردند این حکم نبود، مغالطه است. اگر سؤال هم نمیکردند خدا میتوانست ابتدا به ساکن این حکم را بگوید. مانند بسیاری از احکام. وقتی سؤال کردند، سؤال تاریخی بود. آیا حکم خمر هم تاریخی میشود. هیچ تلازمی بین اینها وجود ندارد. یا مثلاً زلزلهای در منطقهای میآید و دهها هزار نفر کشته میشوند. مثل زلزله بم. بعد از آن قوانینی برای همیشه ایران تصویب کردند که ساختمانسازی روی گسلهای زلزله ممنوع است. اگر در جاهای دیگر هم خواستید ساختمان سازی کنید، حتماً باید آن شناژبندی و زیربنای بنیان ساختمان محکم ساخته شود. زلزله بم یک حادثه تاریخی بود. این حادثه انگیزهای شد برای اینکه قوانینی را وضع کنیم. قوانین دائمی و برای همیشه. تلازم بین نزول در ظرف تاریخی و در پاسخ به یک حادثه تاریخی، بین این و اینکه خود آن چیزی که پاسخ داده میشود تاریخی باشد، وجود ندارد.
جنگ جهانی دوم چند میلیون نفر کشته داد. بعد به خاطر جنگ، بعد به خاطر قحطیهای ساختگی و بعد هم با بمباران اتمی آمریکا تمام شد. بعد به قول امروزیها عقلای عالم و رؤسای جمهور عالم نشستند و گفتند اعلامیه جهانی حقوق بشر برای همیشه. کسی هم حق ندارد مخالف آن عمل کند. جنگ جهانی که یک حادثه تاریخی بود، به قول امروزیها یک شأن نزول شد برای اینکه به اعلامیه جهانی حقوق بشر تبدیل بشود. پس شما نمیتوانید بگویید که چون قرآن در یک محله خاص و برای عربها نازل شد، پس برای آنها و در پاسخ به نیازهای آنان است. چطور اعلامیه جهانی حقوق بشر که در پی جنگ جهانی بود، برای همه و جهانی شد و ادعا داریم که برای همیشه هم است. بنابراین اگر ما بپذیریم که قرآن حیث دیالوگی با واقعیتهای عینی دارد که خیلی از جاهای قرآن دارد، لازمه آن این نمیشود که پس خود قرآن هم تاریخی میشود. میتواند تاریخی باشد و میتواند تاریخی نباشد. اینکه هست یا نیست با ادله شما ثابت نمیشود و باید به سراغ خود معاد برویم.
چه اشکالی دارد که بگوییم خدای متعال در 23 سال از این حوادث تاریخی استفاده کرد و قوانین و مقررات جهان شمول و زمان شمول برای هدایت همیشه بشر نازل کرد. این هیچ اشکال عقلی و هیچ محذور عقلی ندارد. به اعتقاد ما شیعهها حادثه غدیر در 18 ذیحجه، حجة الوداع، اتفاق افتاد. یک حادثه تاریخی بود که در این روز یکی از مهمترین آموزههای دین از طرف خدا نازل شد و رسمیت پیدا کرد. تا وقتی که پیامبر بود، مبیّن احکام بود. پاسخ به تمام نیازها و سؤالات علمی بشر دست پیامبر بود. خود قرآن این کار را به عهده پیغمبر گذاشت. ما این قرآن را نازل کردیم. «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ». تو باید پاسخگو باشی و تبیین کنی. این منصب در روز غدیر تا روز قیامت به امام معصوم منتقل شد. یعنی خدای متعال از یک حادثه تاریخی استفاده کرد و پاسخگویی قرآن و پاسخگویی دین به تمام نیازهای هدایتی بشر را تا روز قیامت تضمین کرد. اینکه ما نخواستیم یا امام را کشتیم یا امام از دست ما غایب شد دیگر تقصیر خدا نیست. خداوند این ساز و کار پاسخگویی دین و قرآن تا روز قیامت از یک حادثه تاریخی استفاده کرد. به فرمایش علامه طباطبایی، قرآن و دین همیشگی و جاودان شد. راز بقای دین در همین روز غدیر است. دین هم باقی میماند، هم جاودان است و هم زمان شمول و جهان شمول است. زیرا در کنار قرآن و در دل خود قرآن، ساز و کار پاسخگویی قرآن به تمام مسائل نوپدید تعبیه شد. یعنی از یک حادثه تاریخی، بقای دین را تا روز قیامت تضمین کرد. این دقیقاً فرمایش علامه طباطبایی ذیل «آیه اکمال» است.
این برای این است که بگوییم قرآن حیث دیالوگی دارد. یعنی ماهیت وحی اینگونه است. اگر شما کل قرآن را نگاه کنید، در پاسخ به واقعیتهای عینی در زمان نزول است. اما ممکن است کسی بگوید که چه کسی گفته که قرآن سرتاسر اینگونه است؟ اگر بگویید ماهیت، یعنی تمام آیات قرآن. در حالی که وقتی ما به قرآن مراجعه میکنیم میبینیم که اینطور نیست. مخاطب قرآن فطرت انسان است. به هیچ قومی کار ندارد و ذات انسان را خطاب میکند. چطور میتوانیم بگوییم که فقط مخاطب شما است. اما جوابهای نقضی و عینی را سریع بگویم و رد بشود. اگر خواستید در این زمینه مطالعه کنید، مقاله «مبانی تاریخمندی قرآن و تحلیل و نقد مبنای وحی شناختی» که در مجله فلسفه دین دانشگاه تهران، پردیس فارابی چاپ شده است. میتوانید این مجله فلسفه دین را ببینید. ما قبول نداریم که ماهیت وحی حیث دیالوگی دارد. قطعاً قرآن در خلاء نازل نشده و قطعاً قرآن مخاطبین اولیه را در نظر گرفته است. در این شکی نیست. ولی بحث این است که آیا ماهیت قرآن حیث دیالوگی دارد؟ نه. قریب پنج ششم آیات قرآن شأن نزول و سبب نزول ندارد. ابتدا به ساکن نازل شده است. برای هدایت بشر. در هر زمان و مکانی که بشر بود. حداکثر آماری که برای آیاتی که شأن نزول و سبب نزول دارند ذکر کردهاند، زیر 900 آیه است. از آنطرف بسیاری از حوادث در زمان 23 سال پیغمبر واقع شد، مهم هم بود، ولی هیچ آیهای برای آنها نازل نشد.
در اینجا گریزی به صحبت آقای دکتر سروش بزنم. ایشان میفرمایند اگر حوادث بیشتر بود، قرآن دو برابر و دو جلد میشد. کلمات از بنده است. نقل به فحوا میکنم. اگر پیامبر 10 سال بیشتر عمر کرده بود، حوادث زیادتر میشد و قرآن فربهتر میشد. این تعبیر فربهتر برای ایشان است. بسیاری از حوادث در این 23 سال رخ داد و مهم بود، ولی هیچ آیهای نازل نشد. اگر قرآن تابع حوادث بود. کم و زیاد شدن قرآن به خاطر کم و زیاد شدن حوادث بود، پس چرا برای این حوادث آیهای نازل نشد. شما نمیتوانید نتیجه بگیرید که اگر قرآن در یک منطقه دیگر نازل میشد، به دلیل اینکه حوادث مختلف بود، پس محتوای قرآن هم مختلف شد. نه اینطور نیست. در همین زمان هم حوادث مهمی بود که هیچ آیهای برای آنها نازل نشد. در قرآن به بسیاری از غزوات و جنگهای مهم پیغمبر اشارهای نشده است. در قرآن به ایثارگریهای حضرت خدیجه (س) که زبانزد است و تأثیر آن مورد قبول شیعه، سنی و همه مسلمانها است و ایثارگریهای حضرت ابوطالب که اکثراً قبول دارند، اشارهای نشده است. قرآن فراوان از ایثار و انفاق مال و جان صحبت کرده، ولی هیچ جا در مورد ایثارگریهای حضرت خدیجه (س) صحبت نکرده است. ابن ابی الحدید معتزلی یک جملهای دارد. میگوید: «اگر ثروت خدیجه و شمشیر ابوطالب و پسر او نبود، اسلام کمر راست نمیکرد». این در کجای قرآن منعکس شده است؟ پس کلید وحی دست حوادث روزگار نیست. خداوند متعال از حوادث استفاده میکند و آنچه را که بخواهد در این قالبها نازل میکند. در این زمینه الی ماشاءالله در هر دو طرف مثال داریم. این دو پاسخ نقضی بود که تئوری دیالوگی بودن ماهیت وحی را نقض میکند.
سبب نزولی که آقایان به شدت به آن تمسک میکنند، یعنی چه؟ هیچ کدام از دانشمندان علوم قرآن نگفتهاند که سبب نزول به این معنا است که این حادثه، این واقعه یا این حالتی که در جامعه عرب بوده، سبب تشریع احکام و نزول احکام میشود. هیچ کس نگفته است. فقط آقای دکتر عبدالکریم سروش میگوید: «سؤالهای مردم باعث میشود که خداوند تشریع و جعل کند». هیچ عالم علوم قرآن چنین حرفی نشده است. گفتهاند سبب نزول، نه سبب تشریع. خوب دقت کنید. آنها که این واژهها را استخدام میکنند، دقیق بوده است. یعنی این اسباب نزول باعث میشود که این محتوای قرآنی در این ظرف خاص و در این زمان خاص نازل بشود. نه اینکه محتوا تاریخی بشود. اسباب نزول قالبهایی هستند که خداوند استفاده کرده است. معارف را در آن قالبها ریخته و استفاده کرده است. بله، قالبها میتوانند تاریخی باشند. اگر قرآن در ایران نازل شده بود، شاید دیگر ابولهب و همسر او نبودند که پیغمبر را اذیت کنند. در آنصورت آن محتوا در یک قالب دیگری نازل میشد. پس این قالبها تاریخ نزول را مشخص میکنند. نه اینکه محتوا را هم اینها مشخص کنند. بله، قالبها را میپذیریم. تاریخی است و هیچ لطمهای هم به قرآن و محتوای قرآن نمیزند. پس استفادهای که از این سبب نزول کردهاند، با مفهوم سبب نزول که علمای علوم قرآن و مفسرین گفتهاند، ناسازگار است.
نکته آخر این است که ما باید بین ظرف نزول و سبب نزول تفاوت قائل بشویم. علامه جوادی در «تفسیر تسنیم» میفرماید: «قرآن از اول تا آخر ظرف نزول دارد، ولی سبب نزول و شأن نزول ندارد». بر فرض بپذیریم که شأن نزول باعث تاریخمندی میشود که درست هم نیست، ظرف نزول هرگز باعث تاریخیت قرآن نمیشود. معنای ظرف نزول را با مثال روشن کنم. قرآن در ظرفی و جایی نازل شد. یک انسانی هست و یک جنی هم هست و قرآن برای هدایت جن و انس نازل شده است. اگر بگوییم که حضرت آدم به زمین هبوط نکرده بود و هیچ انسان و جنی روی زمین نبود، قرآن نازل نمیشد، خب نشود. این دلیل نمیشود که قرآن تاریخی باشد. قرآن در ظرفی برای هدایت بشر نازل شده است که این بشر هست و برای هدایت این بشر نازل شده است. یا اگر بگوییم که در این عالم و کره زمین خانه کعبه نبود، صفا و مروه هم نبود، مشعر و منا و عرفات هم نبود، احکام حج هم نبود. خب نباشد. نمیشود بگوییم که چون الان هست، پس به تبع اینها قرآن نازل شده و میشود تاریخی. نه اینگونه نیست. قرآن در ظرفی نازل شده، یک کعبهای هم بوده، صفا و مروه هم بوده. خود خدا این مهرهها را اینگونه چیده که بعد این آیات را نازل کند. بنابراین ظرف نزول نمیتواند تاریخیت قرآن را ثابت کند. یا مثلاً بگوییم اگر انسان قدرت حرف زدن نداشت، آن واجباتی که بر حرف زدن و تکلم توقف دارند نبودند. بله نبودند. ولی آیا باعث میشود که بگوییم این احکام تاریخی میشود و باید آنها را کنار بگذاریم؟ نه، انسان همیشه هست، تکلم هم هست. در ظرفی نازل شده که انسان قدرت بر تکلم را دارد.
این مباحث خیلی دراز دامن هم شده و جوامع علمی و حتی جوامع غیر علمی را گرفته است. حتی به روستاهای ما کشیده شده است. بنده دیدم که کتاب «سها» به بعضی از روستاها هم رفته است. وقتی این مباحث و شبهات به بازار کشیده شده، اینطور نیست که بگوییم جواب نداشته باشد. جای کار دارد و ما حتماً در جلسات پرسش و پاسخ خیلی میتوانیم این مباحث را مطرح کرده و استفاده کنیم.
تاریخ انتشار: 1402/12/27
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.