weblog_showcase

تا انتخاب (٤٥) | دکتر ابوطالبی در نشست بنیان قانون تبیین کرد؛

جریان‌شناسی فکری انقلاب مشروطه

معاون پژوهشی مؤسسه امام خمینی(ره) گفت: مرحوم آخوند یکسال بعد از شهادت شیخ فضل الله متوجه می‌شود که اینها چه آدم‌هایی هستند که دنبال فضای غربی هستند؛ ولی خودشان را مدام به علما می‌چسباندند. می‌گفتند: «ما طرفدار علمای نجف هستیم، هر چه علما بگویند...» ولی واقعیت این نبود. شیخ فضل الله می‌خواست بگوید که اینها آنطور نیستند که فکر می‌کنید.

به گزارش فکرت، سلسله نشست‌های بنیان قانون، به همت مؤسسه فکرت در زمستان 1402 برگزار شد. در دومین جلسه از این سلسله حجت الاسلام دکتر مهدی ابوطالبی، عضو هيأت علمی مؤسسه امام خمینی(ره)، به موضوع جریان‌شناسی فکری قانون‌گذاران دوره مشروطه پرداختند.


متن زیر گزارش کامل این نشست است که تقدیم نگاه شما فرهیختگان می‌شود.

 

بحثی که قرار است در خدمت شما باشم، بحث بنیان قانون‌گذاری در دوره مشروطه و یا جریان‌شناسی قانون‌گذاری در دوره مشروطه است. در ابتدا یک مقدمه‌ای را در مورد فضای مشروطه عرض کنم و بعد وارد بحث‌های قانون‌گذاری بشوم. اگر کتاب‌های دست اول نهضت مشروطه را هم نگاه کنید، حتی کسانی که مخالف جریان مذهبی بودند؛ این نهضت، نهضتی است تحت عنوان نهضت عدالتخانه. علت هم این بود که مهمترین درخواست اولین کسانی که تحصن و مهاجرت کردند، تأسیس عدالتخوانه بود و لذا معروف به نهضت عدالتخوانه شد. بعدها بحث مشروطه مطرح شد و بعد هم آرام آرام عنوان نهضت مشروطه روی این نهضت گذاشته شد.

 

به تصریح خود کتاب‌های دست اول و تاریخ نگاران دست اول مشروطه، یعنی کسانی که خودشان در آن دوره بودند حتی کسانی که با جریان مذهبی مخالف بودند، مانند خود کسروی؛ ایشان این تعبیر را دارد که می‌گوید: «نهضت مشروطه در ابتدای برخواستن خود رنگ و روی شریعت‌طلبی داشت و به مردم اینگونه وعده داده شده بود که به رواج شریعت کوشیده خواهد شد». به مردم می‌گفتند که ما می‌خواهیم دین را اجرا کنیم. در بیانیه‌ها، اعلامیه‌ها و بیانیه‌هایی که متحصنین به عنوان درخواست خود از شاه می‌فرستادند، تمام اینها آمده است. یعنی تا اولین فرمان شاه مبنی بر تشکیل مجلس شورا، همه ادبیات، ادبیات دینی و اسلامی است. باز هم کسروی می‌گوید: «چون عمده رهبران ملاها بودند، لذا نگاه دینی پررنگ بود، به مردم وعده داده شد که قرار است دین اجرا بشود».

 

حتی می‌گوید: «در تبریز شرایط و فضا خیلی مذهبی شده بود و مردم خیلی روحیات مذهبی داشتند. حتی سلمونی‌ها دیگر ریش نمی‌تراشیدند و زده بودند دیگر ریش‌تراشی موقوف شده است، چون حرام است» مطرب‌ها و کولی‌ها را از شهر بیرون کرده بودند. کسانی که در شهر می‌آمدند و موزیک می‌زدند و موسیقی اجرا می‌کردند. بعد می‌گوید: «وقت اذان هر کسی از هر گوشه بازار اذان می‌گوید، قبلاً اینگونه نبود. مسجدها پر جمعیت شده. نماز جماعت شلوغ شده». تقریباً چیزی مانند اول انقلاب خود ما که فضاهای مذهبی و ظاهر مذهبی خیلی پر رنگ می‌شود. اما خود کسروی می‌گوید: «از یک زمانی، یک اختلافی پیش آمد و میان خواست‌ها جدایی افتاد» خواست اول شریعت طلبی بود، اما از یک جایی به بعد جدایی افتاد. در حقیقت فضای نهضت یک فضای مذهبی بود، رهبری و حرکت با علما بود. شعارها همه مذهبی بود.


نقطه شروع مشروطه به فضای غربی، تحصن سفارت انگلیس است. تحصنی که همزمان با تحصن قم، تحت عنوان سفارت انگلیس شکل می‌گیرد. در آنجا کم کم بحث مشروطه مطرح می‌شود. بعضی از همین کارمندهای سفارت انگلیس به میان مردم می‌آیند و می‌پرسند: شما چه می‌خواهید؟ مردم می‌گویند: «عدالتخوانه می‌خواهیم». می‌پرسند: عدالتخوانه یعنی چه اصلاً، چرا عدالتخوانه می‌خواهید؟ مردم می‌گویند: «یک مجلسی را می‌خواهیم که بیاید و جلوی ظلم شاه را بگیرد». بعد می‌گویند: خب چرا عدالتخوانه، بگویید مشروطه! این مدلی است که ما سال‌ها در اروپا داریم و همین کار را می‌کند. مگر شما نمی‌خواهید جلوی استبداد شاه را بگیرید؟ مجلس، نماینده و کسی باشد؟ پس بگویید مشروطه.


در عین حال خروجی تحصن سفارت انگلیس، حتی شعارهایی که در آنجا داده شده و تابلوهایی که به عنوان شعار به آنجا می‌زدند، همه دینی و مذهبی است. مثلاً : «طی حمایت رسول ملک حجاز، ز کسب دست کشیدند صنف آهن ساز» یعنی ما آهنگران به خاطر حمایت دین خدا آمده‌ایم. یا قنادها یک شعری داشتند: «گرچه این طایفه شیرین صفاتند، ولی تلخ کامند ز سوز غم دین چون فرهاد». بدون استثناء همه بحث‌های دینی است. صنف کتاب فروش یک شعری دارد که خطاب به حکومت می‌گوید: «علم سیاسی است در کتاب الله، چرا عمل نکنید لااله اله الله». می‌گوید که حکومت باید سیاست را از قرآن بگیرد. یک همچین فضای کاملاً دینی حاکم است.


آرام آرام بحث مشروطه مطرح می شود. بحث این مطرح می شود که تجربه‌ای در دنیا وجود دارد و ما باید این تجربه را استفاده کنیم. این بحث هم مطرح می شود که آیا این مشروطه‌ای که در اروپا وجود دارد به درد ما می‌خورد یا نه؟ یک عده می‌گویند که نه به درد ما نمی‌خورد، یک عده می‌گویند به درد می‌خورد. مقالات متعددی در این مورد نوشته شده است. رسائل مشروطیت حداقل در 3جلد قطور موجود است که مفصل بحث شده است. در مجلس مفصل بحث شده، بحث‌های خیلی عمیقی هم شده است. 120 سال پیش خیلی بحث‌های دقیقی شده است. بعضی از این بحث‌ها را اگر وقت شد اشاره‌ای می‌کنم. طرفداران فضای مذهبی در دفاع از اینکه قانون باید اسلامی باشد، بحث‌های خیلی قشنگی را مطرح می‌کنند. طرفداران آنطرف هم بحث‌های خودشان را با استدلال‌ها خودشان مطرح می‌کنند. یعنی حداقل در فضای نمایندگان مجلس و احزاب سیاسی، واقعاً یک رشد فکری سیاسی بزرگی اتفاق افتاده است. هم مذهبی‌ها که می‌خواهند از فضای مذهبی دفاع کنند و هم غرب‌گراها که می‌خواهند از فضای غربی دفاع کنند. یعنی کاملا ًبه بحث مسلط هستند.


چون می‌خواهم جریان‌شناسی قانون‌گذاری را عرض کنم، این را عرض می‌کنم. یک جریان، جریان مذهبی است که رهبری آن هم علما است، به صراحت، چه مرحوم آخوند، چه مرحوم نائینی، چه مرحوم شیخ فضل الله و عموماً هر کسی که از علما در نهضت مشروطه است، بحثشان این است که باید نگاه‌ها و قانون اسلامی باشد. مثلاً در فضای قانون‌گذاری چند کلید واژه مهم مطرح است که خیلی سر آنها بحث شد. یکی بحث آزادی است. اینکه چگونه این آزادی را در قانون بگذاریم. بحث مساوات است. بحث خود رأی اکثریت است. اینکه آیا ما می‌توانیم بر اساس رأی اکثریت قانون بگذاریم یا نه. بحث اینکه ماهیت مجلس اساساً چیست؟ آیا نمایندگان ملت هستند؟


حتی در مورد شاه، این تعبیر را آورده‌اند. خیلی جالب است. آن چیزی که اول نوشته‌اند این است که در آن یک نوع مردم سالاری دینی است. حتی برای کسانی که خیلی هم فضای دینی ندارند و حتی مدل سلطنتی آن. نوشته است: «سلطنت ودیعه‌ای است که از جانب ملت تفویض به یک شخص می‌شود و همانطور می‌تواند پس بگیرد» در جای دیگر می‌گوید: «سلطنت ودیعه‌ای است که به موهبت الهی (یعنی می‌خواهد بگوید جایگاه الهی است) از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده» یعنی می‌گوید که این حاکمیت حتی در قالب سلطنت یک موهبت الهی است که مردم آمدند و واسطه شدند که این موهبت الهی به دست این شاه برسد. این کاملاً یک مردم سالاری دینی سلطنتی است. مشروطه یعنی مدلی که سلطنت باشد، ولی قانون، مجلس، مردم و نمایندگان هم باشند. لذا به آن می‌گویند سلطنت مشروطه که در مقابل سلطنت مطلقه است. ولی این سلطنت مشروطه که کمی مردم سالاری و کمی جمهوری در آن دارد؛ یعنی انتخابات، مجلس و قانون دارد هم با رویکرد دینی مطرح می‌شود. حتی توسط اینها.


لذا یک جریان، جریانی است که معتقد است رأی اکثریت به خودی خود هیچ ارزشی ندارد و تمام قوانین مجلس زمانی مشروعیت پیدا می‌کند که فقها آن را تفویض کنند. مرحوم نائینی، شیخ فضل الله و مرحوم آخوندی هم این را می‌گویند. قانون نباید خلاف شرع باشد. سر اینکه این قانونی که ما داریم می‌گذاریم چیست، چقدر بحث شده است. طرف بحث کرده و تقسیم کرده و گفته : «قانون یا در اموری است که شرع به آنها ارشاد حکم عقل کرده است و ما داریم همان احکام شرع را در قالب قانون می آوریم». به تعبیری داریم مصادیق احکام شرع را در فضای سیاسی و اجتماعی مشخص می‌کنیم. یک حکم شرعی وجود دارد و ما داریم مصداق‌های آن را مشخص می‌کنیم. یا حیطه مباهات است که به ما واگذار شده است و ما در حیطه مباهات دستمان باز است. منطق الفراغ است و می‌توانیم هر قانونی را بگذاریم، به شرطی که آن قانون خلاف سایر اصول شرعی نباشد. لذا دارد دفاع می‌کند که ما نمی‌خواهیم قانون خلاف شرعی وضع کنیم و نباید در مجلس قانون خلاف شرعی وضع بشود. حتی می‌گوید که اگر موردی هم پیدا شد که خواستیم حکم شرع و مصادیق آن را اجرا کنیم؛ اما اگر یک وقتی دیدیم که الان نمی‌شود حکم شرع را اجرا کرد و محذوراتی پیش آمد می‌گوید: «درباره معاهدات بین دول و امثال آن، اگر بعضی مواد و اجرای احکام شرعیه‌ی اولیه متعذر شود، از باب معنی الضرورات تبیح المحظورات، باز با تصویب علما، احکام ثانویه بدل آنها می شود» مثلاً شما می‌گویید این کار خلاف حکم اول شرع است ولی ضرورت است. از باب ضرورت حکم ثانویه می‌دهیم.


با چنین نگاه دقیقی میرزا فضل‌ علی‌آقا یک روحانی است که نماینده مجلس است. این یک نگاه مذهبی به مشروطه است. مساوات طبق ضابطه شرعی، آزادی طبق ضابطه شرعی، قانون طبق ضابطه شرعی. این نگاه به شدت پررنگ است و یک جمعی کاملاً از آن حمایت می‌کنند. یک جمعی هم کاملاً آنطرفی هستند. می‌گویند مجلس و سیاست که چه ربطی به دین و شرع دارد، اینها امور عرفیه و عقلی است و همه جای دنیا دارند این مدلی برخورد می‌کنند و ما اصلاً بنا نیست که دنبال این داستان‌ها برویم. مثلاً می‌گویند: «غرض از تأسیس این مجلس این است که ما اول امر معاش خود را تنظیم کنیم و بعد امر معاد را». اول تکلیف دنیایمان را مشخص کنیم، بعد اگر خواستیم به سمت مسائل معنوی برویم. اصل برای ما امور دنیایی است. یا بحث جدایی دین از سیاست به همین صراحت مطرح می‌شود. می‌گویند که کار مجلس بحث‌های سیاسی است و بحث‌های سیاسی ربطی به دین ندارد. در جایی می‌گویند: «فلسفه مشروطیت جدید، سیاست دینی و ریاست فاعق روحانیت را مردود می‌شمارند. خواه مراجع نجف باشند، خواه روحانیون داخل مجلس یا بیرون مجلس باشند». اول می‌آیند پیش نویس قانون اساسی را آماده می‌کنند. این پیش نویس را از روی قانون بلژیک، فرانسه و بیانیه حقوق بشر می‌نویسند. اینجا هم باز تأکید دارد و تصریح می‌کند که چون خیلی از کشورها قانون خود را بر اساس قانون بلژیک نوشتند. حقوق بشر و بحث قانون فرانسه. ما آمدیم از اینها استفاده کردیم و قانون نوشتیم. این قانون عمدتاً توسط کسانی نوشته شد که خارج از کشور تحصیل کرده بودند. آن‌موقع  در ایران یک مدرسه علوم سیاسی شکل گرفته بود که اکثراً مدرسان این مدرسه علوم سیاسی، علوم سیاسی و حقوق با هم مشترک بودند. مثل الان که دانشکده حقوق و علوم سیاسی یکی است. اینها عمدتاً این قانون پیش نویس را نوشتند.


در این قانون خیلی موارد خلاف شرع پررنگ بود. لذا علما اعتراض کردند و گفتند که ما باید این را بررسی کنیم. آنها هم گفتند که باشد بررسی کنید و هر جا که خلاف شرع است را تغییر بدهید. علما موارد خلاف شرع را لیست کردند. وقتی که بحث کردند و گفتند اینجا مساوات خلاف شرع است، اینجا آزادی خلاف شرع است و... شیخ فضل الله در اینجا یک پیشنهادی دادند و گفتند که اینطور نمی‌شود که ما کار را اینطور تمام کنیم. این مجلس هر روز می‌خواهد قانون‌گذاری کند. باید حتماً یک نهاد ناظری باشد که باقی قوانین اینگونه خلاف شرع نباشد. لذا پیشنهاد داد تا اصلی به قانون اساسی اضافه شد. اصل دوم متمم قانون اساسی. که بر اساس آن تمام مصوبات مجلس حتماً باید به تأیید پنج نفر از فقها برسد و آنها بگویند که این قانون خلاف شرع نیست. اگر آنها تأیید کردند، آن قانون رسمیت پیدا می‌کند و اگر تأیید نکردند رسمیت پیدا نمی‌کند و قابل قبول نیست.


وقتی که این اصل را مطرح می‌کنند، خیلی با آن مخالفت می‌شود و خیلی‌ها به آن اعتراض می‌کنند. چند تا اعتراض جدی توسط جریان مقابل شده، جریانی که اصلاً اینها را قبول ندارند. می‌گویند: «نظارت مغایر اختیارات قانون‌گذاری مجلس ملی است. وکلای مجلس وکالت از طرف مردم دارند و باید آنچه که مردم می‌خواهند را اجرا کنند. نه اینکه شما به آخوندها و علما اجازه بدهید که اینها بیایند در فضای مجلس دخالت کنند. اینها وکلای ملت هستند». حتی اگر هم قرار شد که فقها نظارت کنند، باید ملت حتماً آنها را تأیید کند. یعنی تأکید دارند که همه چیز باید به تأیید ملت برسد. در این فضا ملت اصل است. فلذا این نگاه در مقابل نگاه جریان مذهبی است.


یک بحث، بحث مسائل قضایی است. در آن مقطع مسائل قضایی دست فقها بود. محاکم شرع بود که جز فقها کسی در مسائل حقوقی و قضایی دخالت نمی‌کرد. فقط فقها قضاوت می‌کردند و مردم به آنها مراجعه می‌کردند. اینها آمدند که در این تغییر ایجاد کرده و به قول خودشان آن را عرفی کنند. این را هم صریحاً می‌گوید: «در محاکمات حقوقی، جزائی و سیاسی، قوانین ملکی یعنی عرفی محض را این قانون معتبر می شناخت». یعنی هر چیزی که عرفی است و هرچیزی که در تمام دنیا دارند قانون می‌گذارند. این یکی از بحث‌هایی است که خیلی دعوا در آن ایجاد شده است. می‌گفتند ما اینهمه احکام شرعی قضایی و جزایی داریم، بعد شما می‌گویید که عرفی بشود؟ اصلاً نمی‌سازد و .... خلاصه کلی دعوا می‌شود.


در هر صورت یک جریان، جریان مذهبی است که تأکید دارد همه چیز باید طبق ضابطه شرعی باشد. به قول شیخ فضل الله که می‌گوید: «علیکم بطلب القانون الاساسی و لکن اسلامی و لکن اسلامی و لکن اسلامی» می‌گوید که من مخالف قانون‌گذاری نیستم، من می‌گویم که قانون‌گذاری باید اسلامی باشد. قانون اساسی را بنویسید، ولی باید اسلامی باشد. باز هم بحث‌هایی طرح می‌شود مبنی بر اینکه در امور شرعیه را در قانون از امور عرفیه تفکیک کنیم. امور عرفیه اموری است که ما به نوعی می‌توانیم راجع به آن قانون وضع کنیم، البته به شرطی که اصل آن هم خلاف احکام اولیه شرع نباشد. اما در مورد امور شرعیه ما دیگر حق نداریم قانون‌گذاری کنیم. این دو نگاه وجود دارد.
متأسفانه در فضای مجلس و نمایندگان مجلس، غلبه با فضای غرب‌گرایی است. بعضی‌ها خیلی شاید متوجه نیستند که لوازم اینها به طور عمیق چیست. مثل داستان تکنولوژی می‌ماند. بیشتر به این فکر می‌کنند که یک تکنولوژی جدید به روزی آمده که این هم یک اصولی برای مملکت داری است. یک تکنولوژی، نهاد و روش جدیدی برای قانون‌گذاری است. خب ما چرا از آن استفاده نکنیم. و خیلی از اوقات به تبعات آن نگاه نمی‌کنند. یک جریانی است که می‌فهمد چه می‌خواهد. کاملاً روشن است و می‌خواهد نگاه غربی را کاملاً ایجاد کند. شعارهای اصلی مشروطه آزادی و مساوات بود. آزادی و مساوات شعارهای اصلی فراماسونری است. هم در محافل فراماسونری و هم در اماکن و محل‌های آنها نوشته شده بود: «آزادی، برابری و برادری». این سه اصل مهم فراماسونری است. لژ بیداری ایرانیان که در ایران تشکیل شده بود، خیلی از نمایندگان و طرفداران مشروطه، رسماً عضو لژ بیداری بودند. اینها کاملاً شعارهای فراماسونری به عنوان آزادی و برابری و در حقیقت آزادی و مساوات را با همین نگاه دنبال می‌کرد. حتی شیخ ابراهیم زنجانی که دادستان دادگاه شیخ فضل الله بود، جزو همین لژ بیداری بود. خیلی‌ها بودند. کمال الملک، غفاری، شیخ مرتضی نجم آبادی و... زیاد هستند. عکس‌هایشان هم در لژ فراماسونری است. چیز پنهانی نبود. این جریان، جریانی است که کاملاً فضای غربی را دنبال می‌کند.


در بحث‌هایشان روی مبانی هم می‌آیند. مثلاً آقای رسول‌زاده از بنیان‌گذاران فرقه دموکرات می‌گوید: «از نظر حقوق جملگی اتباع حق مساوی دارند» بعد به مبنا هم اشاره می‌کند: «چیزی که طرفداران حقوق طبیعی در آن معنا فرو رفته‌اند و اندیشه مساوی بودن آدمیان را در طبیعت اعلام کرده اند» یعنی دارد کاملاً می‌گویند که مبنای من همین مبنای حقوق طبیعی است. یا آقای فریدون آدمیت که این کتاب «ایدئولوژی نهضت مشروطیت» برای ایشان است می‌گوید: «فکر مساوات از نظر حقوق اسلامی بین افراد مسلمان و غیر مسلمان را اولین بار مستشارالدوله در رساله «یک کلمه» خود مطرح کرد و گفت: این از اصول کبیره اساسیه است». میرزا آقا خان کرمانی که از روشنفکران اولیه است می‌گوید: «برابری مطلق برگرفته از حقوق طبیعی است و عدم مساوات امر عارضی است، اصل بر مبنای حقوق طبیعی این است که همه باید مساوی باشند» بعد هم می‌گوید چیزهایی که در اینجا مطرح می‌شود را ما اصلاً قبول نداریم. طالبوف تبریزی هم یکی از روشنفکران آن دوره است که می‌گوید : «آزادی باید با مساوات متحد باشد. مساوات یعنی برابری، بی‌تفاوتی و بی‌امتیازی» و می‌گوید: «نظام طبیعی بشریت برابری و برادری است. برادریم برای اینکه همه اولاد آدم هستیم. برابریم چون امتیازی در تولد و مرگ نداریم و آزادیم به جهت آنکه اقتضای طبیعت مانعی نیافریده است و شخصیت آدمی آزاد و تحت ریاست خود و از ریاست دیگران بیرون است».


این دقیقاً مبنای حقوق طبیعی و مبنای انسان شناسی لیبرالی است که می‌گوید: «انسان وقتی به دنیا می‌آید، نسبت به همه چیز آزاد است و حق دارد». حق دارد یعنی کسی حق ندارد او را محدود کند. حق دارد هر جور که دلش می‌خواهد پوشش خود را انتخاب کند، خوراک خودش را انتخاب کند، نوع ازدواج خود را انتخاب کند، نوع شغل خود را انتخاب کند، نوع دین خود را انتخاب کند یا تغییر بدهد و... اینها جزو اولیه و طبیعی همه انسان‌ها است و این هم دقیقاً دارد به همان بحث اشاره می‌کند. یا فتح العلی آخوندزاده که از روشنفکران و کسانی است که طرفداران مشروطه غربی به حرف‌های او استناد می‌کردند. می‌گوید: «اصل مساوات از اصول مطلق عدالت و حکومت قانون است. در شریعت چنین اصلی مراعات نمی‌شود. اگر شریعت چشمه عدالت است، باید اصل اول از کنستیتوسیون (Constitution) یعنی قانون را که مساوات در حقوق است، در محاکمات اجرا کند. اما شریعت برای جنس مرد و زن حقوق مساوی قائل نیست. همینطور در محکمات شرعی، حقوق مساوی قائل نیست. در محاکمات حقوق غیر مسلمان ذمی مساوی فرد مسلم نیست. خداوندا این چه قانونی است؟ این چه دیوانی است که قاضی شرع شهادت ذمی را نمی‌پذیرد. مردمان مغرب زمین این‌گونه می‌پندارند که بت‌پرستان و مشرکان نیز در بشریت برادران ما هستند و به واسطه مغایرت اعتقاد نوع بشر، از حقوق حریّت محروم نمی‌توانند شد».


اینها چیزهایی است که نشان می‌دهد کاملاً مبنای حقوق طبیعی، مبنای فلسفه‌های لیبرالی و مبنای اندیشه‌های غربی برای این آقایان هست. روی همین حساب هم بحث می‌کنند و تلاش می‌کنند که فضای قانون‌گذاری را به این سمت ببرند. در فضای مجلس یکی از همین نماینده‌ها می‌گوید: «ما یک حقوق پلیتیکی و سیاسی داریم که ابداً راجع به شرع نیست. آنچه به مربوط به احکام حقوق و جزائی می‌گردد باید در کمیسیون علمی مجلس تبلیغ و تصحیح شود و به تصمیم مجلس برسد». و مطالبی از این دست که کاملاً نشان می‌دهد اصل جدایی دین از سیاست و فضای غربی قانون‌گذاری و حقوق، رسماً حقوق بشر، حقوق‌های غربی و فلسفه‌های حقوقی که عرض کردم به آنها استناد می‌شود.


این دو جریان اصلی است. یک جریانی که به شدت روی دین و مذهب تأکید می‌کند و یک جریانی که روی فضای غربی تأکید می‌کند. اما این وسط یک جریانی وجود دارد که یک بخشی از آن برای جریان مذهبی است و یک بخشی از آن برای جریان آنطرفی است. یک جریانی درون این جریان مذهبی است که یک تفاوتی با بقیه دارد. یک جریانی هم برای جریان اینطرف است که باز هم یک جور دیگر صحبت می‌کند. این دو جریان جریانی هستند که بینا بین حرکت می‌کنند. یک عده در جریان مذهبی واقعاً اعتقاد دارند که هر آنچه که در غرب و تمدن غرب رخ داده، تحت تأثیر دین اسلام بوده است. مرحوم نائینی در کتاب «تنبیه الامه» این بحث را مطرح می‌کند. مرحوم نائینی به مذهبی‌هایی که مخالفت می‌کنند می‌گوید: «یعنی چه که شما نگران مساوات بین مسلمان و غیر مسلمان و مساوات بین زن و مرد هستید. این حرف‌ها چیست؟ مگر ما دنبال این چیزها هستیم؟ ما همان دین را می‌گوییم». و می‌گوید: «خیلی از این چیزهایی که از غرب آمده، چیزهایی است که از ما گرفته‌اند». تعبیر آن این است: «هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَیْنَا». می‌گوید: «اینها چیزهایی است که برای ما و کالاهای ما بوده. اینها از ما گرفته‌اند و حالا دارند به خود ما بر می‌گردانند». مرحوم نائینی این نگاه را دارند. یا حتی ایشان تصریح می‌کنند: «اگر ملت مغرب زمین دنبال آزادی، قانون، مساوات و حقوق بشر رفتند، به خاطر این بود که اینها هم از دست ظلم پادشاهان خود خسته شده بودند و خواستند با اینکار آزادی به این معنا را ایجاد کنند. ما هم همین مشکل را داریم و می‌خواهیم آزادی را به این معنا ایجاد کنیم». یعنی می‌گوید: «مردمی که در انقلاب فرانسه قیام کردند با مردم ما که در انقلاب مشروطه قیام کردند فرقی ندارند، هر دو با یک استبداد و با یک حکومت سلطنتی ظالمی روبرو هستند و می‌خواهند جلوی ظلم اینها را بگیرند. اصلاً انبیاء هم برای همین آمدند. همه آنها هم برای مبارزه با طواغیت و حاکمان مستبد آمدند».


مرحوم نائینی جوری صحبت می‌کند که انگار عمق تحولات رنسانس را نمی‌بیند. اینکه مردم مغرب زمینی که در قرن هجده آمدند در قالب انقلاب فرانسه شعار آزادی، برابری و مساوات را دادند نزدیک دویست و سیصد سال یک فلسفه‌هایی مطرح شد مبنی بر اینکه نگاه‌های امانیستی شکل گرفت. گفتند ما دیگر تئوکراسی را نمی‌خواهیم، چون دموکراسی می‌خواهیم. یعنی دموکراسی رنسانس مقابل تئوکراسی است. امانیسم در مقابل خدا محوری است. اگر اینجا بحث آزادی می‌شود، واقعاً دنبال آزادی از دین هستند. می‌خواهند از سلطه کلیسا خلاص بشوند. حالا ما کاری نداریم دینی که آنها دارند دین درست یا غلطی است. ولی تصور آنها از دین آن چیزی است که کلیسا ارائه می‌دهد. نظر کلیسا را حکم خدا می‌دانند و معتقد هستند که این کلیسا دارد بد عمل می‌کند و ما می‌خواهیم از یوغ این کلیسا خارج بشویم. اساساً این نگاه دارد حاکم می‌شود که ما انسان‌ها ارزش‌ها را تشخیص می‌دهیم، حقوق را تشخیص می‌دهیم، حکومت را ما تشخیص می دهیم و همه چیز را ما تشخیص می‌دهیم. معیار ما هستیم و فلسفه حقوق مبتنی بر معیارهای پوزیتیویستی یا حقوق طبیعی مادی است، نه شریعت الهی. فلسفه ارزش‌ها یا مبتنی بر قراردادهای اجتماعی است. همان مقدار فلسفه اخلاقی که وجود دارد. یا بر حسب سلیقه‌ها است، یا بر حسب نسبیت‌های مختلف جوامع است. ارزش‌ها منشأ واقعی ندارد که ما بگوییم داریم از این واقعیتی این را انتزاع می‌کنیم. نه، امروز ممکن است رأی گیری کنیم و بگوییم همجنس بازی آزاد است، پس مجاز است و ناهنجار نیست. فردا هم ممکن است که بگوییم ممنوع است، پس ناهنجار است. ما تعیین می‌کنیم. واقعیتی وجود ندارد که بگوییم این یک واقعیتی است که به ما نشان می‌دهد که همجنس بازی اساساً غلط است. پس دیگر معنا ندارد که امروز بگوییم آزاد است و فردا بگوییم آزاد نیست. نه، مبنای ارزش‌ها، نظر مردم است، یا قراداد اجتماعی است، یا نظر مردم است، یا احساسات و عواطف است و یا چیزهای نسبی منطقه‌ای است. لذا متأسفانه یک بخشی از جریان مذهبی به هر دلیلی، بر اثر یک سری شناخت‌ها یا مطالبی که شنیدند؛ مثلاً اینکه در جنگ‌های صلیبی غربی‌ها از کتاب‌های ما ترجمه کردند. این برای خیلی وقت پیش است. برای قبل از رنسانس است. تحولات بعد از رنسانس کاملاً تحولات امانیستی است. ولی این نگاه را دارند. مثلاً مرحوم آخوند این نگاه را دارد و می‌گوید: «چرا مدام دعوا می‌کنید که قانون خلاف شرع چیست؟ اساساً مشروطیت یک قالبی برای محدود کردن استبداد است. مشروطیت هر مملکتی هم به حساب مذهب خودش است و طبیعی است که چون در ایران مذهب شیعه اثنی عشری قالب است، مشروطیت بر حسب شیعه اثنی عشری است» و می‌گوید: «وقتی که در غرب آزادی مطرح شد و آزادی پوشش، حجاب و شراب خواری شد، به خاطر این بود که دین آنها گیر نمی‌دهد. خودشان در دین خود به هر دلیلی این را مانع نمی‌دانند. نه اینکه این بشر علیه دین و دنبال آزادی از دین است. نه، آنها هم دنبال یکسری آزادی بودند و دینشان محدوده آزادی را اینقدر گرفته است. پس نگران نباشید که یک عده برای آزادی، مساوات و مشروطه به حرفهای غربی‌ها استناد می‌کنند. روح آن همین روح مقابل با ظلم و ستم است. نه نگاه دین ستیزانه یا نگاه انسان محوری در نگاه خدا محوری».


این نوع خوشبینی بین بعضی از این آقایان است. مثلاً مرحوم سید عبدالله بهبهانی می‌گوید: «وقتی که شما دارید یک سری مطالب را مستند می‌کنید؛ یعنی می‌گویید این قانون خوبی است چون بلژیکی‌ها و فرانسوی‌ها آن را گذاشته‌اند، نیایید بگویید که ما اینها را از بلژیکی‌ها و فرانسوی‌ها گرفتیم. یا اگر هم می‌گویید، توضیح بدهید». بگذارید متن آن را بخوانم. می‌گوید: «هیچ وقت شخصاً عنوان نکنید که در فلان دولت همچو کرده‌اند، پس ما هم اینکار را می‌کنیم. زیرا که عوام ملتفت نیستند. حال آنکه ما قوانیم داریم، قرآن داریم. نمی‌خواهم بگویم که اسم نبرید... یعنی نگویید که مثلاً ما این را از فلان دولت غربی گرفته‌ایم. اگر هم می‌خواهید بگویید، بگویید  ولی اسم ببرید و بگویید. لیکن بشکافید و معلوم شود که این کاری که آنها کرده‌اند از روی حکمت بوده و از قوانین شرع ما اخذ کرده‌اند. بگویید که اگر فرانسوی‌ها گفتند آزادی، اگر بلژیکی‌ها گفتند حقوق بشر و .... مستند نکنید که آنها گفتند. بگویید آنها گفتند ولی آنها هم بر اساس عقل و حکمت گفته‌اند و هم این حرف‌ها را از ما گرفته‌اند».


لذا شخصی به نام اسدالله میرزا می‌گوید: «بله این ممالک خارجه قوانین صحیحی که دارند، تمام از روی قرآن و قوانین شرع ما برداشته‌اند. کتبی که دارند بنیان آنها بر قوانین شرع ما است». آقای طالبوف است و یا مستشار الدوله. رفته است قانون اساسی فرانسه را برداشته و آورده و برای هر بند آن یک آیه قرآن ذکر کرده است. این نگاه دو مدل است. طرف خیلی خوشبینانه و البته در اثر عدم شناخت عمیق تصور می‌کند که اینها هم دارند حرف ما را می‌زنند. مرحوم نائینی در کتاب «تنبیه الامه» زیاد از این حرف‌ها می‌زند. می‌گوید: «شورا و رأی اکثریت و مجلس شورا که نوشته‌اند با هم شور بکنند و نظر بدهند، همان وَ اَمرَهُم شوُرا بَینَهُم خودمان است. وَ شاوِرهُم فِی اَلامری است که در قرآن ما هم آمده است. پس چرا یک عده نگران هستند که مبنای قانون‌گذاری دارد مجلس شورا می شود؟». آیا واقعاً مجلس شورایی که در غرب بوده و این آدم‌ها دنبال آن هستند، دنبال وَ اَمرَهُم شُورا بَینَهُم هستند؟ یا نه، اینها می‌گویند که نمایندگان با مردم مشورت کنند، علما، فقه و شرع هم حق ندارند دخالت کنند. قانون کاملا ًباید عرفی باشد. آنها این نمی‌گویند.


لذا این جریان مذهبی خوشبین به غرب و خوشبین به شخصیت‌هایی که غرب‌گرا هستند و تصور آنها این است که اینها هم بچه‌های خودمان هستند، اینها همین آدم‌های خودمان هستند و حرفهای ما را می‌زنند؛ این جریان در درون جریان مذهبی وجود دارد. این طرف که گفتم یک جریانی هم اینور هست؛ اینور یک جریان بسیار شیطانی وجود دارد. جریان شیطانی که می‌فهمد که علما اینجا هستند، آخوند خراسانی دارد از نجف مجلس را تأیید می‌کند، مرحوم نائینی دارد می‌نویسد، شیخ فضل الله عالم بزرگ تهران است؛ نمی‌شود خیلی عریان بگوییم که ما شرع را قبول نداریم. ولی با شیطنت تمام این کارها را می‌کند. مانند مرحوم نائینی و مرحوم آخوند خوشبینانه نبودند. تصور آنها این است که غربی‌ها هم دنبال همین داستان‌های ما بودند، اگر هم در جاهایی به انحراف رفتند به خاطر اقتضای دینشان بوده. اگر ما به دین خودمان برویم به انحراف نمی‌رویم. اما یک عده اینطرف شیطنت می‌کنند.


مانند میرزا ملکم خان که یک نامه‌ای به فتحعلی آخوند زاده دارد. جمله فتحعلی آخوند زاده را خواندم. اینکه: «این چه قانونی است که بین زن و مرد تفاوت می‌گذارد. این اصلاً عدالت نیست و...» خیلی صریح اینها را می‌گوید. میرزا فتحعلی آخوند زاده خیلی صریح علیه دین صحبت می‌کرد. میرزا ملکم خان یک نامه به او می‌نویسد و می‌گوید: «برادر من اینجا ایران است، مردم مسلمان و دیندار هستند. نباید اینگونه حرف بزنید». تعبیر میرزا ملکم خان است که می‌گوید: «من آموزه‌های فراماسونوری را در لفافه دین به خورد ایرانیان می‌دهم» یعنی همان حرف‌ها را می‌آورم، یک رنگ و لعاب دینی به آن می‌دهم که بپذیرند. میرزا ملکم خان اصطلاحاً یک فراموش خانه‌ای را درست کرده بود که لژ فراماسونری بود. مرحوم آیت الله ملا علی کنی ایراد گرفت و به ناصرالدین شاه نامه نوشت و گفت: «اینجا مرکز فساد فکری است. اینجا باید تعطیل بشود». میرزا ملکم خان جواب داد: «اینجا مجمع حزب الله است! رئیس ما میرزای شیرازی است. این حرف‌ها چیست. این تهمت‌ها چیست که به ما می زنید؟» این شیطنت است. یعنی در این جریان غرب گرا، یک عده هستند که دارند می‌گردند جوری به این بحث‌های غربی رنگ و لعاب دینی بدهند.


از آن طرف هم آن جریان مذهبی که سفت و سخت به مسائل دینی اعتقاد دارد، به این آدم‌ها هم یک مقداری خوشبین است. آن‌وقت کسی مانند شیخ فضل الله و جریان اصطلاحاً مشروعه خواه، اینجا می‌فهمد این‌هایی که اینور هستند چه می‌خواهند. مدام داد می‌زند و می‌گوید: «اینها آن چیزی که شما می‌گویید نیستند». یک جمله‌ای شیخ فضل الله دارد که خیلی جالب است. می‌گوید: «یکی از این نماینده‌ها و متفکرین پیش من آمد و گفت: احکام اسلامی تفاوت فراوانی بین موضوعات مکلفان در عبادات، معاملات، تجارات و سیاسات، از مسلم و کافر و ذمی و حربی و... می‌گذارد...» بعد شیخ فضل الله می‌گوید: «ما که نمی‌توانیم چنین قانونی داشته باشیم». بعد می‌گوید: «فلانی آمده و می‌گوید: اساسا ً اصلی‌ترین اصل مشروطه و نهضت مشروطه همین مساوات است و اگر شما مساوات را نپذیرید، انگار مشروطه را نپذیرفتید» می‌گوید: «در وقت تصحیح در باب این ماده...» اینها می‌خواستند بحث مساوات را از لحاظ شرعی درست کنند. «یک نفر که از اصول هیأت معدود بود» یعنی از بزرگان آن هیأتی که برای قانون‌نویسی مشخص شده بود. «به داعی گفت: این ماده آنچنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همه مواد را تغییر بدهند، دول خارجه ما را به مشروطه می‌شناسد و اگر این ماده نباشد تمام مواد طبق غرب باشد، ما را به مشروطگی نخواهند شناخت». یعنی اصل و اساس مشروطه مساوات است. مساوات بین مسلم و کافر و مساوات بین زن و مرد. باید این را بپذیرید. اگر این را پذیرفتید، اهمیتی ندارد که صد تا چیز دیگر را نپذیرید. این را باید بپذیرید. اساس آن همین است. بعد می‌گوید: «در جواب او گفتم وَعَلَی الاْسْلامِ الْسَّلام و برخواستم». گفتم «حضرات جالسین بدانید مملکت اسلامیه مشروطه نخواهد شد. اگر مشروطه این است که می‌گوید حتماً باید مساوات را بپذیرید و اگر نپذیرید مشروطه نیست، پس ما هیچ وقت مشروطه نمی‌شویم» و بعد هم چند صفحه توضیحاتی را می‌دهد. اینکه ما چقدر احکامی را داریم که فرق می‌گذارد و شرع ما مساوات را قبول ندارد.


وقتی شیخ فضل الله این حرف را می‌زند، می‌گویند که این از اساس با مشروطه مخالف است. اول هم که آمد الکی بود و بعد مخالفت کرد. شیخ فضل الله تصریح می‌کند: «مشروطه‌ مشروعه، قانون اساسی اسلامی» و همه اینها را تأکید می‌کند. ولی می‌گوید: «اگر تو می‌گویید که مشروطه نیست، جز با مساوات؛ ما قطعاً نمی‌توانیم این مساوات را بپذیریم و اگر این را نپذیریم مشروطه محقق نمی‌شود. پس شک نکنید که مشروطه در ممالک اسلامی امکان تحقق ندارد» اما ما می‌گوییم مشروطه ای مشروع است که آزادی و مساوات آن در چهارچوب شرع باشد.


تاریخ نشان داد که شیخ فضل الله دقیق‌تر، عمیق‌تر و تیز بین‌تر نگاه می‌کرد. شامّه او قوی بود و اینها را می‌فهمید. یعنی این آدم‌ها و این جریان‌ها را عمیق می‌شناخت. مرحوم آخوند می‌گفت: «مشروطیت هر مملکت برحسب مذهب آن مملکت است. آنها مسیحی هستند، آزادی آن مدلی دارند. ما شیعه هستیم و آزادی ما آن مدلی نمی‌شود. پس نگران نباشید». شیخ فضل الله می‌گوید: «نه، اینها نچرالیست و نهیلیست هستند». اینها را می‌شناسد و عنوان می‌کند. می‌گوید: «اینها ماده گرا و طبیعت گرا هستند و اصلاً ماورء الطبیعه را قبول ندارند. در حقوق اصلاً اینها را قبول ندارند. حقوق آنها مبتنی بر حقوق طبیعی است». شیخ فضل الله مدام داد می‌زند. وقتی شیخ فضل الله در این جریانات با مجلس درگیر است و مدام مخالفت می‌کند، اینها زرنگی می‌کنند و یک استفتائی را به نجف می‌فرستند. شیخ فضل الله می‌گوید: «اگر این مجلس این است اصلاً دیگر به درد نمی‌خورد. این مجلس با این حرف‌ها اصلاً دیگر اسلامی و مورد قبول نیست» آنها همان لحظه از علمای نجف استفتاء می‌کنند و می‌پرسند: «آیا شما مجلس در تهران را قبول دارید؟». آنها می‌گویند: «بله قبول داریم». آنها نمی‌دانستند که چه دعوایی در اینجا شده است. بعد اینها گفتند پس شیخ فضل الله با علمای نجف مشکل دارد! پس مخالف دارد! شیخ فضل الله داد می‌زند و بیانه می‌دهد: «والله من همان مجلسی را می‌خواهم که علمای نجف می‌خواهند، والله من همان مشروطه‌ای را می‌خواهم که علمای نجف می‌خواهند. ولکن حقیقت مسائل تهران را به عرض آقایان نمی‌رسانند» آنها نمی‌دانند که در تهران چه خبر است. شاهد هم این است که یکسال بعد از شهادت شیخ فضل الله، مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم ملا عبدالله مازندرانی که از مراجع نجف بودند که دائماً هم با هم اطلاعیه می‌دادند، یک اعلامیه‌ای صادر می‌کنند که عنوان آن این است: «حکم به فساد مسلک سیاسی سید حسن تقی زاده». آخوند می‌نویسد: «این تقی زاده و امثال تقی زاده، عشاق آزادی پاریس هستند و اینها به درد ما نمی‌خورند» و این مثل عربی را می‌گوید که یک شعری است. می‌گوید: «کانت رجاعاً ثمَّ صارت رضیّةً» می‌گوید اینها اول مایه امید ما بودند و حالا مایه مصیبت ما شده‌اند.


مرحوم آخوند یکسال بعد از شهادت شیخ فضل الله متوجه می‌شود که اینها چه آدم‌های پدرسوخته ای هستند که دنبال فضای غربی هستند؛ ولی خودشان را مدام به علما می‌چسباندند. می‌گفتند: «ما طرفدار علمای نجف هستیم، هر چه علما بگویند...» ولی واقعیت این نبود. شیخ فضل الله می‌خواست بگوید که اینها آنطور نیستند که فکر می‌کنید.


پس ما یک جریان مذهبی و یک جریان غرب گرا داریم. در جریان مذهبی یک جریانی داریم که یک مقدار خوشبین به غرب است. نه اینکه غرب را قبول دارد. کاملاً روی اصول اسلامی ایستاده است. مرحوم یک ذره از آزادی شرعی کوتاه نمی‌آید. رسماً هم می‌گوید: «ما کی قرار است که ارث زن و مرد را مساوی کنیم، کی قرار است دیه زن و مرد را مساوی کنیم؟ کی قرار است احکام بین مسلمان و اهل کتاب را مساوی کنیم. ما سفت روی اینها می‌ایستیم. اینها عین حکم شرع است. ما کی قرار است آزادی خلاف شرع داشته باشیم؟ ولی چه کسی گفته که آنها دنبال این داستان‌ها هستند؟» حرف او این است که: «آقای شیخ فضل الله، چرا تو می‌گویی که یک عده دارند این شیطنت‌ها را می‌کنند؟ این حرف‌ها نیست، همه دنبال این هستیم. غربی‌ها هم دنبال این نبودند، منتهی اقتضای مذهب آنها این بود». به این معنا خوشبین هستند.


این جریان خوشبین عملاً به جریان غرب‌گرا کمک می‌کند. که آن جریان بتواند رشد کند و جلو برود. این جریان خوشبین یک بستری را برای آن جریان شیطانی که در جریان غرب گرا است را فراهم می‌کند. می‌آید و منافقانه تلاش می‌کند که بگوید همه اینها جزو قرآن و شرع ما است. بیاید اصول قانون اساسی فرانسه را بیاورد و برای هر کدام هم یک آیه قرآن بیاورد. لیبرال‌ترین انقلاب دنیا و منشأ تمام انقلاب‌های لیبرالی، انقلاب فرانسه است.


این دو خرده جریان در درون این جریان‌ها وجود دارد و متأسفانه اصل مشکل کشور ما در امروز، همین دو تا است. این دو جریان بینا بین. جریان مذهبی که خوشبین به غرب است و احساس می‌کند که این حرف‌ها حرف‌های خلاف شرع نیست و ما هم این حرف‌ها را داریم. و جریانی که تلاش می‌کند که برای هر امر غربی یک مستند قرآنی و روایی پیدا کند. الان دارد این اتفاق می‌افتد. آقای ترکاشوند برای اصل حجاب، هفتصد صفحه کتاب نوشته است که ما اصلاً در اسلام حجاب نداریم! می‌گوید نداریم، نه اینکه بخواهیم آن را الزام کنید. آنکه هیچ. می‌گوید اصلاً در اسلام حجاب نداریم. می‌آید کتاب‌های فقها را بر می‌دارد و ابتدا و انتهای آنها را می‌زند. یک جمله از مرحوم شهید ثانی درآورده که می‌گوید: «هیچ فقیهی تا قرن ده قائل به پوشش موی سر نبوده است» یعنی فقهای شیعه هزار سال قائل به این نبودند که زن باید موهای خود را بپوشاند. از قرن ده به بعد این حرف‌ها را زدند. خود شهید ثانی در کتاب مسالک می‌گوید. بعد می‌روی نگاه می‌کنی، می‌بینی که قبل و بعد حرف شهید ثانی را زده و این وسط را آورده. لذا حجاب و بحث‌های دیگر همین طور است.


الان یک جریان خطرناکی وجود دارد که خیلی فراتر از اینها دارد جلو می‌رود. در داخل یک عده دارند مقاله می‌نویسند و بحث می‌کنند که ما حق نداریم از لحاظ شرعی حجاب را الزام کنیم. حجاب را قبول داریم، ولی حکومت حق ندارد آن را الزام کنید. می‌گویند: «لا اِکراهَ فِی الدّین». اما اینها مدام دارد گسترش پیدا می‌کند. الان یک شورای افتاء لندنی وجود دارد که رسماً آمدند طهارت سگ را دادند، جواز دست دادن و تماس با نامحرم را دادند و دارند جلو می‌روند. حتی یک شخصی می‌خواهد یک بحثی را طرح کند یا طرح کرده با عنوان «انتخاب جنسیت از نظر فقه». یعنی ما جنس زن و مرد نداریم و انتخاب آدم‌ها است که تعیین می‌کند شما زن هستید یا مرد. این اختیار شما است. در روانشناسی و در یک جاهایی از آن، این بحث‌ها را دارند. قبلاً وقتی که در باستان شناسی یک جمجمه یا یک جسدی را پیدا می‌کردند، تعیین می‌کردند این جسد زن است یا مرد. بعد این یک مدتی گفتند که می‌دانید زن و مرد یعنی چه؟ مثلاً این جسد در محتوای استخوان‌ها و هورمون‌ها و ژنتیکی که است، می‌بینید که در یک جسد هفتاد درصد هورمون زنانه غلبه دارد، این می‌شود زن. آن یکی هم هفتاد درصد هورمون مردانه غلبه دارد، پس می‌شود مرد. لذا معنا ندارد بگوییم زن یا مرد. کلیّت آنها یکی است. دارند بحث فقهی اینها را درست می‌کنند. حتی دنبال توجیه فقهی در مورد بحث ازدواج با همجنس هستند. حرفشان این است که مسلمان‌ها در اروپا با این فضاها مشکل دارند و باید یکجور با این داستان‌ها کنار بیایند و به این سمت بروند.


این همان جریانی است که می‌خواهد شروع کند تا هر آنچه که در غرب اتفاق می‌افتد را یا دینی کند و یا توجیه دینی برای آن پیدا کند. حالا یا از روی ساده اندیشی و یا از روی شیطنت. این همان فضایی است که به اصطلاح وجود دارد. ببخشید من خیلی طولانی صحبت کردم.

 

پرسش و پاسخ

 

اگر سؤالی باشد در خدمتتان هستیم. وقتی در یک جلسه سؤالی نمی‌شود، نشان دهنده این است که یا سخنران خیلی خوب بحث کرده و دیگر سؤالی باقی نگذاشته و یا آنقدر بد بحث کرده که هیچکس نفهمیده و سؤالی برای کسی ایجاد نشده است.

 

سؤال: کمابیش سیری که فرمودید را شنیدم، منتهی فکر می‌کنم به این اشاره‌ای نشد که چه اتفاقی افتاد که فقیه بزرگی مانند مرحوم نائینی و آخوند خراسانی آنقدر به غرب خوشبین شدند؟ اینها از ابتدا اینگونه بودند یا تغییر کردند؟


نه تغییر نکردند. اینها از اول هم همین ذهنیت را داشتند. البته یک سری نشریاتی در نجف مانند نشریه دلت النجف منتشر می‌شد که تفکرات غربی و فضاهای غربی در آنجا مطرح می‌شد. نمی‌دانم که اینها آن نشریات را می‌خواندند یا نه. ولی یک ذهنیت کلی که از قدیم بوده و اصل آن هم درست است. اینکه اساساً تحول غربی‌ها از زمانی شد که در جنگ‌های صلیبی با مسلمان‌ها آشنا شدند و کتاب‌های مسلمان را بردند. خودشان این را دارند. الان غربی‌ها در چه چیزی از ما قوی‌تر هستند؟ عمدتاً در علوم تجربی خیلی از ما قوی‌تر هستند. ولی خود یکی از اینها می‌نویسد: «غربی‌ها روش تجربی و علوم تجربی را از مسلمان‌ها یاد گرفتند».


غربی‌ها اصلاً اینها را بلد نبودند. یکسری از این جور چیزها برای آن دوره است و درست است. البته غربی‌ها یک چیزهایی را از ما گرفتند بعد خودشان روی آنها کار کردند و آنها را هزار جور تغییر دادند. این ذهنیت از این فضا برای این آقایان بود. این تلقی را هم داشتند که این مجلس و این مشروطه هم چه می‌گوید؟ می‌گوید شورا، خب وَ أمرَهُم شورا بَینَهُم. می‌گوید آزادی، لا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّا. اختیار و انتخاب اصل دین ما است و ما معتقد هستیم که تکامل و رشد با اختیار اتفاق می‌افتد. برتری انسان بر حیوانات و موجودات این است که قوه‌ی انتخاب گری دارد، پس آزادی و بعد مساوات. امیرالمؤمنین ما امام بود، حاکم بود، با یک یهودی در دادگاه می‌رفت و کنار هم می‌نشستند. پیامبر می‌گوید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم». سیاه و سفید و این قوم و آن قوم نداریم. همه مساوی هستند. امیرالمؤمنین به برادر خود می‌گوید: «اینکه تو برادر من هستی قرار نیست که سهم اضافه‌ای ببری». اینها احساس می‌کنند که درد آنها هم همین است و دنبال همین چیزهایی هستند که دین ما هم دارد. نتیجه این تفکرات شد نگاه خوش بینانه. آدم‌هایی هم که می‌آمدند و این حرف‌ها را می‌زدند می‌گفتند که آره همین‌ها را دارند می‌گویند.


شیخ فضل الله در یک مقطعی دیگر ناامید می‌شود و علیه مجلس تحصن می‌کند و می‌گوید که مجلس دارد خلاف شرع عمل می‌کند. بعد می‌آیند با او صحبت می‌کنند که برگرد، این حرف‌ها چیست و .... می گوید: «من به یک شرط بر می‌گردم. به شرطی که شما از این عمومات و اطلاقات خود دست بردارید و مشخص کنید. آزادی را که نمی‌شود کلی گفت. خب آزادی کلی را همه قبول دارند. بگویید کدام آزادی، کدام مساوات، کدام مشروطه. ما می‌گوییم آزادی در چهارچوب شرع، نه آزادی از دین. بیایید این قیدها را مشخص کنید».


یکی از هنرهای آنها همین بود. می‌گفتند: بله ما همان آزادی مد نظر علمای نجف را می‌گوییم. آنها هم گفته‌اند آزادی. مساوات را هم ببینید که مرحوم نائینی هم گفته‌اند مساوات. لذا این فضا وجود داشت که آنها از این فضا سوءاستفاده می‌کردند و تلاش می‌کردند بگویند که ما هم حرف علما را می‌زنیم. وقتی قانون را می‌نویسند و به آنها می‌گویند علما اعتراض کرده‌اند و این قانون باید اصلاح بشود، می‌گویند خب بدهید به علما آن را اصلاح کرده و بیاورند. هیچ وقت تلاش نمی‌کردند صریحاً مقابله کنند، ولی وقتی حرفهایشان را می‌خوانید می‌بینید که اینها دنبال جدایی دین از سیاست هستند. لذا این خوش بینی به آن دلیل وجود داشت. اینطور نبود که تغییر کنند


سؤال: آیا شیخ فضل الله از ابتدای این جریان متوجه بودند که اینها در دام غرب گرایی افتادند؟ یا وقتی جلوتر رفت روشن شد؟


چه کسی در دام غرب گرایی افتاده؟


سؤال: همین فقهایی که از مجلس حمایت می‌کنند


استاد: وقتی به شیخ فضل الله می‌گویند که شما دارید خلاف علمای نجف حرف می‌زنید. شما می‌گویید مجلس را قبول ندارید و می‌گویید که این مجلس خلاف شرع است و آنها می‌گویند که ما این مجلس را تأیید می‌کنیم. شیخ فضل الله می‌گوید: «علمای نجف با نامه من بیانیه دادند. من علمای نجف را وارد فضاهای سیاسی مشروطه کردم. یعنی چه که آنها خلاف من حرف می زنند؟!» یا مثلاً می‌گوید: «وقتی من اصل نظارت فقها را پیشنهاد دادم، آخوند خراسانی تلگراف فرستاد و تأیید و تشویق کرد و گفت: آفرین، چه کار خوبی. این اصل خیلی خوب است، یک اصل هم اضافه کنید که ملحدین و زنادقه حق نماینده مجلس شدن را نداشته باشند». لذا وقتی که شیخ شروع می‌کند، علمای نجف هم با همین نگاه همراهی می‌کنند. حتی نمی‌دانم یا قانون اساسی یا چیز دیگری را که برای مرحوم آخوند در نجف می‌برند، همین که می‌گویند شیخ فضل الله این را دیده و تأیید کرده، می‌گوید: «اگر شیخ تأیید کرده پس من هم قبول دارم. امضاء می‌کنم ببرید». ولی زمانی که این درگیری‌ها شروع شد و شیخ فضل الله مدام فریاد می‌زد آنها خلاف شیخ فضل الله نمی‌گفتند. حرف در مورد آزادی، مساوات و مشروطه یکی بود. اما آنها احساس می‌کردند اینهایی که دارند این حرف‌ها را می‌زنند با ما هستند. یعنی این آدم‌ها با ما هستند و روح غرب هم همین بوده است. لذا در حقیقت در طرفداری از اینها، کم کم این ذهنیت برای شیخ فضل الله ایجاد شد که آن آقایان دارند این مدلی حرف می‌زنند. ولی باز هم چون شیخ می‌داند که آقایان در مبنا هیچ اختلافی با او ندارند، هیچ وقت نمی‌گوید که این آقایان با ما مخالف هستند یا متفاوت هستند. نه، می‌گوید که آقایان هم همین حرف ما را می‌زنند. بعد هم می‌گوید: «والله من همان مشروطه را می‌خواهم که آخوند می‌خواهد». اما اینکه شیخ فضل الله می‌گوید این مجلس مورد تأیید نیست و آخوند می‌گوید مورد تأیید است، به خاطر این است که آخوند نمی‌داند اینجا چه خبر است. اگر می‌دانست اینجا چه خبر است، این حرف را نمی‌زد. لذا این فضا در همان چیزهای آخر دارد کم کم روشن می‌شود.


سؤال: آیا این تفکری که به وجود آمده بود از جانب افرادی سازماندهی شده بود؟ چه جور بود که آن تصویر واقعی‌ای که وجود داشت منتقل و منعکس نمی‌شد؟


دو دلیل داشت. یکی عدم وجود سیستم‌های پیشرفته اطلاع رسانی. در آن‌موقع  نهایتاً تلگراف بود و خیلی کوتاه در چند جمله می‌توانستند بفرستند. لذا طبیعتاً ارتباطات آنقدر راحت نبود که هر جزئیاتی که در اینجا مطرح می‌شود به گوش آقایان برسد. یک بحث دیگر هم متأسفانه هست و آن هم اینکه اطرافیان خصوصاً در نجف محوریت با مرحوم آخوند خراسانی است. مرحوم نائینی جزو شاگردان آخوند است. آن‌موقع  حدوداً 45 ساله است. محوریت آخوند است. دو مرجع دیگر هم هستند. مرحوم مازندرانی و مرحوم تهرانی که اینها به عنوان مراجع نجف، مدام با هم. اطلاعیه می‌دهند. متأسفانه اطرافیان مرحوم آخوند و بیت مرحوم آخوند به شدت تحت تأثیر جریان غرب گرا هستند و حتی اسنادی وجود دارد مبنی بر اینکه بعضی از آدم‌ها به آنجا نفوذ کرده‌اند. مثلاً اسدالله خرقانی به این غرب گراها پیغام می‌دهد که شما هر فتوایی و هر امضائی می‌خواهید از بیت آخوند بگیرید، بگویید که من برایتان بگیرم! به همین صراحت می‌گوید. متأسفانه دور و بری‌ها یک مقدار این فضا را بسته‌اند. حتی مرحوم شیخ آخرین اقدامی که می‌کند این است که یک نامه می‌نویسد تا به قول خودش اوضاع و احوال اینجا را به سمع و نظر آقایان برساند. پسر خودش و مرحوم میرزا ابوتراب شهیدی را می‌فرستد که بروید و این نامه را به آخوند در نجف برسانید که بداند اینجا چه خبر است. به اینها اجازه ملاقات با آخوند را نمی‌دهند. اینها هم می‌بینند که دیگر هیچ راهی ندارند، می‌روند و نامه را به مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدی، صاحب عروة الوثقی می‌دهند. ایشان می‌خواند، جواب می‌دهد و تأیید هم می‌کند که حق با شیخ است و می‌گوید که اتفاقاتی که دارد در آنجا میفتد اصلاً مطابق با اسلام نیست. لذا یک حلقه بسته و تا حدی حلقه نفوذی در آنجا وجود دارد که مانع می‌شوند.

 

تاریخ انتشار: ١٤٠٢/١٢/١٠

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil

آنچه ممکن است بپسندید

همراه فکرت باشید.

شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !

ویژه‌های فکرت

مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالب‌های متنوع رسانه‌ای به تصویر بکشد.