رسانه فکرت | محمد کرمی‌نیا، پژوهشگر دوره دکتری کلام امامیه


دین در نگاهی کلامی به «برنامه خدا برای نجات انسان» تعریف می‌شود. مطابق این تعریف، انسان در هر نظام و ساختار دینی نقشی اساسی و محوری دارد. در مطالعه هر آئینی یکی از نخستین مسائلی که باید به آن توجه و دقت شود، انسان‌شناسی آن دین و مسلک است؛ چرا که نوع نگاه دین به سرشت و طینت انسان در شکل ساختار دین و شناخت کل آن بسیار مؤثر است. شاید بتوان گفت بدون آشنایی با انسان‌شناسی یک دین، شناخت آن دین دقیق و کامل نیست.


انسان چگونه موجودی است؟ چه استعداد و توانایی‌هایی دارد؟ نقاط ضعف و کاستی‌های او کدام است؟ این‌ها از مهم‌ترین و اساسی‌ترین پرسش‌هایی است که هر نظام دینی باید به آن‌ها پاسخ دهد. پاسخ به این چنین پرسش‌هایی شاید ضروری‌تر و مقدم‌تر بر سایر پرسش‌ها در زمینه‌های دیگر باشد؛ زیرا دین برای نجات و رستگاری انسان آمده است.


ادیان همگی راه‌هایی برای نجات و رستگاری نسان ارائه می‌دهند، یا به تعبیر دقیق‌تر، راه‌هایی برای نجات و رستگاری انسان هستند؛ پس به یک معنا همه چیز به انسان، سرشت او و سرنوشت او ختم می‌شود، واژه اصلی و کلیدی در این یادداشت فطرت یا سرشت آدمی است، مقصود و منظور از به‌کارگیری این کلمه همان سؤالاتی است که در ابتدای نوشتار آمده است.


لغت‌نامه دهخدا برای واژه «سرشت» از فرهنگ‌های مختلف این معانی را آورده است: خلقت، طینت، مایه، طبع، طبیعت، خوی، آفرینش و فطرت. از مجموع این معانی بر می‌آید که سرشت به چیزی گفته می‌شود که جزء «ذات» هر چیزی است نه از عوارض آن.


آن اموری که بخشی از خمیرمایه چیزی بوده و از او جدا ناشدنی است، سرشت آن چیزی است. قرآن کریم در سوره روم آیه 30 از واژه «فطرت» برای بیان مفهوم سرشت آدمی استفاده می‌کند و می‌فرماید: و سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است؛ آفرینش خدای تغییر پذیر نیست. پس مقصود از فطرت آن ویژگی‌ای است که در هنگام خلقت همراه انسان بوده است، به عبارت دیگر یعنی هر انسان هنگام تولد و یا هنگامی که نطفه‌اش منعقد می‌شود، چه خمیره‌ای دارد و چه اوصاف و و یژگی هایی همراه اوست.


یکی از مهم‌ترین مباحث انسان‌شناسی، گفت‌وگو درباره سرشت آدمی است. واژه «فطرت» که در زبان فارسی به «سرشت» ترجمه می‌شود، از منظر علامه مصباح‌یزدی دارای کاربردها یا معانی اصطلاحی متعددی است. واژه فطرت، مصدر نوعی است و بر نوع آفرینش دلالت می‌کند و معمولاً درباره انسان به کار می‌رود.


چیزی را فطری می‌گویند که اولاً، نوع آفرینش انسان، اقتضای آن را دارد؛ ثانیاً اکتسابی نیست و نیازی به آموزش و یادگیری ندارد؛ ثالثاً، در افراد هرچند با شدت و ضعف وجود دارد. از دیدگاه ایشان «فطرت و فطری» هم درباره «میل و گرایش» کاربرد دارد و هم در «آگاهی و شناخت». میل و خواست فطری در انسان، میل و گرایشی است که به مقتضای فطرت و آفرینش انسان است و در سرنوشت انسان وجود دارد، بدون این‌که آن را کسب کند، مانند میل به کنجکاوی و حقیقت‌جویی.


(و میل به قدرت و میل به جذب و انجذاب) شناخت فطری نیز آگاهی و بینش‌ی است که بدون نیاز به کسب و تحصیل، برای آدمی فراهم است. بنابراین، بینش‌ها و گرایش‌های فطری طبیعتاً عبارتند از: بینش‌ها و گرایش‌های ذاتی، خدادادی و غیراکتسابی انسان. طبعاً چنین امری که ذاتی و غیراکتسابی است، در بیشتر افراد انسان، به مقتضای آفرینش آنان وجود دارد. به اعتقاد ما، شناخت خدا و گرایش به او، از اموری است که به مقتضای فطرت آدمی در وجود او تعبیه شده است.


علامه مصباح‌یزدی مجموعه اصطلاحات مربوط به گرایش‌های فطری را در سه اصطلاح خلاصه کرده است:


اول اینکه هر نوع گرایشی که در نهاد انسان باشد و از سه ویژگی عمومیت برای همه انسان‌ها، ذاتی و خدادادی و ثبات و تغییرناپذیر بودن، برخوردار باشد.
و دوم؛ فقط بر گرایش‌های مخصوص انسان اطلاق شود.


سوم نیز، تمایلی است که نهایت آن به خدا می‌رسد.


علامه مصباح‌یزدی معتقد است «سرشت انسان به معنای فلسفی» و حقیقی آن شامل «وجود انسان و تمام قوا و نیروها و ترکیبات او» است و «خیر محض» است؛ و به معنای نسبی آن «برای بعضی موجودات شر و برای بعضی دیگر خیر است، ولی مجموعه وجودی او خیر است».


از نظر ایشان این سرشت به معنای ارزشی «فقط بعد از گزینش و اعمال خیر» مشخص می‌شود و بدون رفتار اختیاری به لحاظ اخلاقی خنثی است؛ پس اساساً ضابطه کلی درباره واژه خیر و شر این است که هنگامی «صفت فعل اختیاری انسان باشد، دارای مفهوم اخلاقی خواهد بود».


در نهایت باید گفت که علامه مصباح‌یزدی، حقیقت انسان را این‌گونه بیان می‌کند: انسان موجودی است دوبعدی، که اصل او بعد روحانی اوست. وجود او بالغیر و از جانب خداوند داده شده است و دارای فطرت الهی است.

 

تاریخ انتشار: 1401/10/05

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil