دکتر علی دادور، پژوهشگر حوزه سیاست بین‌الملل در یادداشتی به تحلیل راهبرد احتمالی جمهوری اسلامی ایران در نبرد بعدی با رژیم صهیونیستی پرداخت.

راهبرد نظامی جمهوری اسلامی ایران در تقابل آینده با رژیم صهیونیستی، بر اصل «ضربه اول قاطع» و فلج‌سازی کامل دشمن در ۴۸ ساعت ابتدایی درگیری متمرکز است. این راهبرد، مبتنی بر شلیک انبوهی از موشک‌های راهبردی سنگین و نقطه‌زن به مراکز حیاتی اسرائیل از جمله تأسیسات هسته‌ای، مراکز فرماندهی، پایگاه‌های هوایی و سامانه‌های انرژی و ارتباطی طراحی شده است؛ اقدامی که نه‌تنها ابعاد بازدارندگی دارد، بلکه در چارچوب کلان‌استراتژی «محو کامل رژیم صهیونیستی» از جغرافیای سیاسی منطقه تعریف می‌شود. پیام این راهبرد از مسیرهای مختلف به دشمن منتقل شده و اکنون به‌عنوان یک تهدید ملموس، در محاسبات راهبردی تل‌آویو جای گرفته است.

در برابر این تهدید، رژیم صهیونیستی و هم‌پیمانانش سه مسیر اصلی را برای پیشگیری از تحقق آن دنبال می‌کنند: نخست، ادامه اجرای ترورهای هوشمند و هدفمند با تمرکز بر ترور بالاترین سطوح سیاسی، نظامی و امنیتی ایران به‌منظور اختلال در شریان‌های فرماندهی؛ دوم، تلاش برای نابودی یا بی‌اثر کردن توان موشکی کشور از طریق حملات سایبری، خرابکاری صنعتی یا عملیات محدود نظامی؛ و سوم، برپایی فتنه‌های داخلی و اقدامات تروریستی گسترده با هدف تضعیف انسجام ملی، تحریک قومیت‌ها، و ایجاد زمینه‌های تجزیه در مناطق حساس کشور و در نهایت تغییر نظام که مهدف اصلی این اقدامات می باشد.

در برابر چنین سناریویی، راهبرد جمهوری اسلامی ایران باید بر قطع کامل دسترسی دشمن به اهداف حیاتی متمرکز شود. این مهم نیازمند هوشمندی چندلایه، اشراف اطلاعاتی دقیق، آمادگی کامل دستگاه‌های امنیتی و مردم و اجرای عملیات‌های پیش‌دستانه و بازدارنده است. تنها با ایجاد سپری نفوذناپذیر در برابر رخنه‌های امنیتی، جنگ ترکیبی و خرابکاری‌های دشمن، می‌توان توان بازدارندگی ایران را حفظ کرد و زمینه تحقق استراتژی نهایی، یعنی حذف رژیم صهیونیستی از معادلات منطقه‌ای، را با حداقل هزینه و حداکثر اثربخشی فراهم ساخت.

نشانه‌های زوال و احتمال نابودی رژیم صهیونیستی به‌صورت پیوسته در عرصه‌های گوناگون قابل مشاهده است. از یک‌سو، بحران عمیق هویتی و اجتماعی درون این رژیم، با شکاف‌های گسترده میان یهودیان مذهبی و سکولار، و همچنین اختلافات نژادی بین یهودیان شرقی و غربی، انسجام ملی آن را به شدت تضعیف کرده است. از سوی دیگر، فروپاشی سیاسی و ضعف در ساختار حکمرانی با تغییرات پیاپی دولت‌ها، اعتراضات داخلی گسترده و ناتوانی در رسیدن به اجماع، رژیم را به مرز بی‌ثباتی رسانده است.

در بُعد امنیتی، شکست در مهار گروه‌های مقاومت مانند حماس و حزب‌الله، و ناتوانی در جلوگیری از حملات به عمق سرزمین‌های اشغالی، افسانه شکست‌ناپذیری ارتش اسرائیل را فرو ریخته است. این ناکامی‌ها در کنار افت محسوس جایگاه بین‌المللی و کاهش حمایت افکار عمومی، حتی در جوامع غربی، چهره این رژیم را در سطح جهانی منزوی کرده است. افزون بر این، احساس ناامنی فزاینده در جامعه صهیونیستی موجب افزایش مهاجرت معکوس یهودیان به خارج از سرزمین‌های اشغالی شده، که این خود نشانه‌ای واضح از بی‌اعتمادی به آینده این رژیم است. مجموعه این تحولات، بیانگر آن است که رژیم صهیونیستی در حال ورود به مرحله‌ای از زوال ساختاری و تدریجی است که می‌تواند در نهایت به فروپاشی کامل آن بینجامد.

ایران نیز با موقعیت ژئوپلیتیکی بی‌نظیر خود، بر دو تنگه راهبردی جهان یعنی تنگه هرمز به عنوان دروازده خلیج فارس و دریای عمان و تنگه باب‌المندب به عنوان دروازه دریای سرخ نقشی تعیین‌کننده در مسیر تجارت انرژی و خطوط راهبردی جهانی دارد. تنگه باب‌المندب با حضور مؤثر انصارالله یمن، یکی از اضلاع محور مقاومت، در تیررس این جبهه قرار دارد. علاوه بر این، نفوذ ایران و متحدانش در منطقه شام و شرق مدیترانه، بر خطوط اتصال به کانال سوئز و دریای سرخ نیز تأثیرگذار شده است. این تسلط، به ایران قدرتی داده تا در معادلات جهانی، فراتر از یک بازیگر منطقه‌ای عمل کند و ابتکار عمل جبهه مقاومت را به‌شدت افزایش داده و امکان مهار و تهدید منافع راهبردی غرب و رژیم صهیونیستی را فراهم کرده است. به این ترتیب، جبهه مقاومت نه‌تنها یک بازیگر امنیتی منطقه‌ای، بلکه یک قدرت تعیین‌کننده در معادلات جهانی و توازن‌های ژئواستراتژیک شده است.

همچنین ایران به‌عنوان قدرت پهپادی نوظهور در جهان، با توسعه و تولید انبوه پهپادهای پیشرفته توانسته توازن قدرت نظامی را در منطقه به‌نفع خود تغییر دهد. این پهپادها با برد بلند، دقت بالا، و قابلیت‌های شناسایی و تهاجمی، ابزار راهبردی ایران در نبردهای نیابتی، جنگ‌های نامتقارن و بازدارندگی منطقه‌ای شده‌اند. استفاده موفق از این پهپادها توسط گروه‌های مقاومت در فلسطین، لبنان، عراق و یمن، نه‌تنها هزینه حضور دشمنان ایران را بالا برده، بلکه نشان داده که تهران می‌تواند با هزینه کم، تأثیر راهبردی بالا ایجاد کند. این برتری پهپادی، ایران را وارد باشگاه قدرت‌های فناورانه نظامی کرده و ایران را به عنوان یک قدرت پهپادی در معادلات جهانی مطرح کرده است.

با این تفاسیر در عصر افول نظم تک‌قطبی غرب، ایران به‌تدریج از یک کشور تحریم‌شده به یک قدرت تعیین‌کننده در معماری نظم نوین جهانی تبدیل شده است. جهان امروز، برخلاف دهه‌های گذشته، دیگر نمی‌تواند ایران را نادیده بگیرد یا صرفاً با ابزار تحریم مهار کند؛ چراکه ایران اکنون در سه سطح حیاتی، انرژی، فناوری و گفتمان به یک بازیگر ضروری بدل شده است. ایران با پرچمداری گفتمانی مبتنی بر استقلال سیاسی، عدالت جهانی، مقاومت در برابر سلطه و تقویت جایگاه ملت‌ها در تعیین سرنوشت خود، نقش پیشتازانه‌ای در شکل‌گیری نظمی چندقطبی و متوازن ایفا می‌کند. از آمریکای لاتین تا آسیای غربی و آفریقا، نشانه‌های پذیرش این گفتمان رو به گسترش است. از این‌رو، آغاز نظم نوین جهانی با محوریت ایران دیگر یک پیش‌بینی نیست، بلکه فرآیندی است که شواهد میدانی، سیاسی و گفتمانی آن روزبه‌روز آشکارتر می‌شود؛ نظمی که به‌جای حاکمیت زر و زور، بر پایه معنا، مشروعیت و عقلانیت راهبردی بنا می‌گردد.

تاریخ انتشار: 1404/05/12

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil