همراه فکرت باشید.
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، مشروح یادداشت از این قرار است؛
روشنفکر به فردی گفتهمیشود که کار او فکری است و قصد دارد ساحت زندگی جامعه را از طریق پروژهای عقلانی که از طریق انتقاد و آیندهنگری است به نظم و ساحتی جدید برساند، در نتیجه فرد روشنفکر باید سه ویژگی را بههمراه داشتهباشد.
۱- دارا بودن درک درست از زمانه خویش
2- تمایل به بازاندیشی درباره امور خاص که به جامعه و حکومت کمک میکند.
3- جستوجوگری که از طریق عقل و خرد بهدنبال پاسخها و راهکارهایی منطقی برای زیستن در زندگی معاصر است.
از برآیند این سه ویژگی کلانپروژه روشنفکر مشخص خواهد شد، اگر بخواهیم ترجمانی از این کلانپروژه بیان کنیم باید بگوییم روشنفکران سازندگان و حافظان قلمرو معنایی هستند، بهنوعی وظیفه آنها تولید و تفسیر و تأویل معنا در هر عصری است، برای سادهتر شدن بحث یا شفافتر شدن عمل روشنفکر باید بیان کرد جهان هستی بهجهت معرفتی دارای رژیمهای معنایی متفاوتی است؛ از رژیمهای معنایی تحتعنوان ایدئولوژیها تا جهانیبینیهای متفاوت گرفته تا چگونه زیستن به سبک خاصی یا چگونه اندیشیدن با نگاههایی متفاوت. در حقیقت میتوان گفت این معناها که هرکدام دربرگیرنده گفتمان و تاریخی هستند بهنوعی سوژههای انسانی و هویتهای جمعی را میسازند و وظیفه روشنفکر هم اینگونه است که باید در قلمروهایی معنازایی کند و در ساخت و نگهداری این معناها دخل و تصرف انجام دهد، اما دگردیسی وسیعی که درحالحاضر روشنفکر با آن روبهرو است، اعتبارزدایی از معناها و قلمروهایی است که در گذشته اعتباری بههمراه داشته است
مشخص است که پاسخ تا حد وسیعی روشن است، روشنفکری حال دیگر نهتنها توان کمک به جامعه و حکومت را ندارند، بلکه نه نقش میانجی را دارد و نه نقش فردی که بتواند حداقلهای موجود را هم صورت و نظمی دهد تا مورد پذیرش جامعه باشد.
مرحوم قانعیراد که از اساتید بنام جامعهشناسی بودند، درباره چنین وضعیتی دو نکته را مطرح کردهبودند، نکته ابتدایی دوران زوال عقلانیت است که همزمان با دوره ما هم هست که خاصیت این دوران جایگزینی سلبریتیها با روشنفکران است، بهنوعی چون معنا زدایی جدید بیش از آنکه به جستوجو فکر کند و حقیقتطلب باشد، بهدنبال راه میانه برای عبور از این موقعیت است، این لحظه مشابه همان بحث آلن تورن است که اصل و اساس سبک زندگی است که اعتبار دارد و نه آرمان و نه حقیقت، اینجا مرحوم قانعی اینگونه طرح بحث میکنند. سلبریتی که جایگزین روشنفکر شدهاست چه میراثی را انتقال میدهد؟ در بهترین حالت تنها مساله مورد علاقه آنها سبک زندگی است. مواردی مثل نوع پوشش و نوع کالاهای مصرفی را ترویج میدهند و کنش مصرفی را در جامعه توسعه میدهند؛ بهتعبیری دکتر قانعیراد در طرح این مبحث به نکته خاص و مهمی اشاره میکند، جایگزینی سلبریتی بهجای روشنفکر اصل کنش را مورد هدف قرار میدهد و شیوه کنش را کاملاً عوض میکند (کنش مصرفی را جایگزین کنش فکری میکند) که جامعه در پس این واقعه جامعه تقلید است تا جامعه تفکر. در چنین جامعهای همهچیز حتی فرهنگ هم کالایی میشود و مصرف میشود و در خدمت سبک زندگی است بهگونهای که دیگر فرهنگ پوپولیست به فرهنگ حقیقت بدل شدهاست. البته دکتر قانعیراد یکی از علل این وضعیت را عدم حضور روشنفکران در عرصه اجتماعی معرفی میکنند و معتقد هستند با ادامه این وضعیت ما با پدیده روشنفکر غایت و سلبریتی مواجه هستیم که بهسرعت و قدرت جایگزین میشود و اینجا پدیده عامیانه شدن فرهنگ صورتبندی میشود که بر گروههای مرجع هم در بلندمدت اثر دارد و این جابهجایی میتواند یکی از علل اصلی بحران فرهنگی باشد.
اما این جابهجایی بهنوعی با نکته دوم دکتر قانعیراد هم ارتباط دارد یعنی بهتعبیری این وضعیت خود علل متفاوتی دارد و تاحدی بیان شد. صحنه جدیدی را خلق میکند که در ادامه به این صحنه جدید که اصل بحث است خواهیم پرداخت. هنگامی که جابهجایی سلبریتی و روشنفکر رقم زده میشود و مرجعیت از ساحت کنش فکری به کنش مصرفی تقلیل پیدا میکند عنصر حقیقت و مردم نمایانتر میشود بهگونهای که کار روشنفکری حالا سختتر میشود و حال اگر قصد مقاومت و حتی جنگیدن با شرایط جدید را طلب کند باید چهارچوب مفهومی برای حقیقت و مردم استفاده کند که این دو دنیا بسیار متعارض هستند چراکه مجبور خواهد شد یا مردم را بهپای حقیقت قربانی کند یا حقیقت را بهپای مردم قربانی کند و در این صحنه با دوگانه روشنفکر مردمگرا و حقیقتگرا مواجه میشویم.
در باب این دوگانه باید چنین طرح مساله کرد؛ روشنفکران حقیقتگرا. به این معنی است روشنفکران بین مردم و حقیقت به حقیقت ارزش بیشتری میدهند. دکتر قانعیراد از ماکس وبر برای تبیین این منظر استفاده کرده است و معتقد است وبر این گرایش را روشنفکر گرایی نام میگذارد که نمونه اصلی این روشنفکری را در افلاطون میتوان شناسایی کرد. افلاطون هم کار فکری انجام میداد هم به مردم نظر داشت هم بهدنبال حقیقت بود وهم به جمهور میاندیشید اما آنقدر به لبه حقیقت تأکید کرد که سرنوشت مردم را یکسره به اصحاب حقیقت یا فیلسوفان میسپارد و اینجا مردم باید برای نجات خود، خود را با الگوی حقیقت تطبیق دهند. در طرف دیگر مرحوم قانعیراد فیلسوف مردمگرا را «پوپولیست» معرفی میکند.
در نتیجه آنچه تا حدود وسیعی باعث شدهاست امر روشنفکری و عمل روشنفکری به زوال برسد و عصر عبور از آن بهنوعی طرحریزی شده باشد، این نکته است که نقش روشنفکر به نقش یک سلبریتی فروکاست کرده است و اگر با الهام از ایده ادوارد سعید در باب فرد روشنفکر بخواهیم توجه کنیم فردی که بخواهد قصد کنشی در این ساحت را داشتهباشد فردی است که نباید در دام هیچ داده خامی قرار بگیرد و بهجای آنکه داده خام را تأویل برای عصر خود کند باید درباره چرایی شکلگیری دادههای خام و اثراتی که در سطوح مختلف دارد بازاندیشی کند و این حرکت یا به تعبیر دقیقتر این نگرش است که میتواند وزنی به عمل یک فرد روشنفکر دهد، در غیر این صورت فرد عامی با فرد روشنفکر تفاوتی نخواهد کرد. اگر بخواهیم با مصداقهایی این مساله را روشن کنیم مثلاً پدیده علی کریمی در ایام اعتراضات، نمونه خوبی برای نقش فرد روشنفکر در مواجهه با این پدیده است. موارد بسیاری از اهل فکر در سطحهای مختلف بدون توجه به ترویج چیستی و چرایی مطالب کریمی برای او قلمفرسایی کردند و از الفاظ مثل بزرگمرد سیاست یا او خود زبان مردم است تا چهگوارا القابی تعیین شد، اما درواقع همه میدانستن که کنش کریمی از طریق مجازی نه اعتباری دارد نه آنچنان دقت و ظرافت عرصه سیاست را در خود دارد و در اکثر موارد کور و سطحی است. اما چه میشود که روشنفکر که باید در سطح نگرشها و ارزشها و اندیشیدن در جامعه اثر داشتهباشد، پشتسر فردی قرار میگیرید که حداقلهای سیاست یا رسانه را نمیداند. در این لحظه همان جمله میشل فوکو مجدد باید بازگو شود، ظاهراً روشنفکر در پس تودهها است تا در مقام تأثیر بر کنش و چرایی جنبش و امر اجتماعی. این نگاه است که به نظر خطر پایان روشنفکری را جدیتر نشانمیدهد. علت دیگر آن شاید هم نتواند در دوگانه حقیقت و مردم گنجانده شود به این دلیل که اصلاً روشنفکر هیچ ارتباطی به حقیقت و تا حدودی با افکار مردم و حتی تودهها هم ندارد، بیشتر منتظر عملی مردمی است تا آن را بهروزتر تعریف کند که خیلی اهمیت خاصی نخواهد داشت و در بهترین حالت تقریری از یک اتفاق است. برای جمعبندی بحث باید بیان کرد به نظر میرسد روشنفکری حداقل در کشور ما دچار گسست معرفتی شدهاست که البته پشتوانه تاریخی هم دارد که خودش مجالی دیگر میطلبد. اما این گسست معرفتی چون تصویری از جامعه و مناسبات بینالملل ندارد و حتی توانایی تطبیق نظریهای هم با برخی از تغییرات و تحولات را ندارد، در وضعیتی سخت گرفتار شدهاست.
به نظر میرسد اگر روشنفکری امروز نتواند از این بحران عبور کند ما در سالهای آتی با هجوم وسیعی از شبه روشنفکران و سلبرتیهای حوزه فرهنگ و ادب روبهرو خواهیم بود که توانایی به ابتذال کشیدن سنت فلسفی و اجتماعی فقهی کشور را خواهند داشت.
نتیجهگیری
اگر روشنفکر را یک مصلح اجتماعی بپذیریم و باور داشته باشیم که روشنفکر در لحظه کنونی توان پرورش فکری جامعه و نقد با راهبرد مشخص به حکومت را میتواند داشتهباشد و در پس این نگاه جامعه مترقیتر و حکومتی نیز میتواند با دقت بیشتر در حکمرانی شکل بگیرد، یکی از وظایف اهل فکر کمک به بازآفرینی روشنفکرانی است که توانایی بالانس بین نهاد دولت و جامعه را داشتهباشند و درواقع باید بیان کرد اگر مجد روشنفکری احیا شود خطر زوال و تکثر خطرناک نسبیگرایی در افق ایران معاصر کمتر خواهد شد و خود این احیا شدن کمک به امر ملی است.
تاریخ انتشار: 1403/06/15
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.