ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
اشاره: دکتر مجتبی رستمی کیا، پژوهشگر حوزه فلسفه در گفتگو با این پایگاه اندیشهای در خصوص ظرفیتهای حکمت اسلامی در مرزبانی از اندیشه اسلامی به طرح بحث پرداختند که تقدیم شما میشود.
ضمن تشکر از شما و همکاران محترم در تحریریه رسانه فکرت که این وقت رو به بنده اختصاص دادید، برای پرداختن به مؤلفهها و ظرفیتهای حکمت اسلامی در مرزبانی از اندیشه اسلامی لازم است نکاتی را بهعنوان مقدمه عرض کنم:
یکی از مهمترین مؤلفههای حکمت اسلامی که تاکنون کمتر دیده شده و یا اصلاً دیده نشده است ظرفیتهای حکمت در بالندگی و سیاستگذاری نهاد دانش اسلامی است و سعی میکنم در این مجال کوتاه بتوانم تببینی از این مسئله داشته باشم. بر این اساس، حکمت اسلامی در بازه زمانی طولانی نقش شگفت انگیزی بر نهاد دانش اسلامی داشته است و ضمن شکوفایی ظرفیت خود، نهاد آکادمیک علم اسلامی را هم بنیان نهاده است و هم منجر به ساختار منضبط دانشی برای سایر دانشها شدهاست. بهعبارت دیگر حکمت اسلامی در زمان فقدان نهادهای خط و مشی گذاری، بهنوعی به تنظیم و فیلترینگ و ساختارمند شدن دانشهای اسلامی کمک کرده است.
برای توضیح بیشتر عرض کنم تردیدی نیست که نگاه به روند یادگیری سهم به سزایی در زندگی انسان دارد. بسیاری از ملتها و کشورها برای اینکه به توسعه و یا پیشرفت متناسب دست یابند نیازمند مداخله و سیاستگذاری در حوزه دانش و یادگیری بودهاند و بهعبارت راهبردی خود نقطه قوت نظام داخلی خود یعنی نهاد علم و دانش را به طرق مختلفی تقویت میکردهاند.
تأکید بنده بر چگونگی گرایش فلسفه اسلامی به شکلگیری آموزش در کل موقعیت تاریخی میپردازد. یعنی هم بهلحاظ درزمانی و هم بهلحاظ هم زمانی فلسفه اسلامی تأثیر بسیار زیادی بر نهاد دانش اسلامی بهجای گذاشتهاست. یکی از مهمترین اضلاع این توجه تکیه فلسفه اسلامی بر ترویج نگاه کلنگر است. نگاه کلنگری که در ضمن تکیهبر نقاط قوت و انسانی فلسفه اسلامی، ارتباط منظم و سیستماتیکی میان انسان، خدا و طبیعت برقرار میکند و بهنوعی هستیشناسی دانش را دچار توسعه و بسط میکند.
دانشهای اسلامی از رهاورد ارتباط دوگانه «عبد_مولی» به روابط سه گانه هستیشناسی «انسان، خدا، طبیعت» سوق پیدا میکند و با تغییر این زیرساخت استعاری در فضای هستیشناسی، کلیت دانشهای اسلامی تغییر پیدا کرده و راه برای علوم طبیعی، ریاضی، نجوم، موسیقی، هیئت، تدبیر منزل، سیاست مدن و... در حکمت اسلامی باز میشود. این مسئله در سیر زمان حتی ارتباط مسلمانان با محیط زیست و بهره گیری از هوش عاطفی و معنوی در شکل گیری جامعه تراز اسلامی را فراهم کرده است. یعنی در ضمن حفظ محیط داخلی فلسفه و بهره گیری از ظرفیت کل نگری و هستیشناسی متفاوت، اثرگذاری خود به لایه بیرونی فلسفه اسلامی همچون جامعه را رقم زدهاست.
از سوی دیگر، کشف پدیدههای طبیعت و نیز شناخت رشد نفس از جمله جنبههای عقیده، معرفت و عمل منجر بهشکل گیری هسته اصلی فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی تبدیلشدهاند و کاملاً متمرکز هستند زیرا سهم دانش، اعتقاد و عمل در زندگی انسان را برجسته میکند. این مسئله در توسعه نظام آموزشعالی و زیرساختهای آن در فضای اسلامی نیز مؤثر بوده است، در قرنهای پس از تولد اسلام دانشمندان مسلمانان مدارس، دانشگاهها و کتابخانههایی تأسیس کردند که عمدتاً تحتتأثیر تفکر کلنگر فلسفی بوده است بهعبارت دیگر ساخت دانشگاه و آموزشعالی در اسلام، ساختی فلسفی دارد. این مسئله بهخصوص در ساخت نظامیهها بهشکل چشم گیری دیدهمیشود. همان طور که تا حدود زیادی حدیث و فقه در ساخت مدرسهها و مکتبهای شیعی نقش به سزایی داشته است، نهاد و ساختار رسمی آموزشعالی بیشتر تحتتأثیر فلسفه بوده است. این مراکز به مرکز یادگیری، از جمله قلمرو نجوم، فیزیک، هنر، فلسفه و پزشکی تبدیل شدهبودند. از این گذشته، روشهای گوناگون توسط علما و دانشمندان مسلمان پیشقدم شد و پایه و اساس علوم جدید شد و تا قرن هجدهم در دانشگاههای اروپایی تدریس میشد. خیزش مسلمانان بهسمت تمدن در یک دوره چهار دهه بر اساس تأکید اسلام بر علم آموزی بوده است.
جالب توجه است که همین جنس نگاه و فلسفی اندیشی وارد در محیط داخلی دانشهای اسلامی برخی از دانشها را اصلاح کرده و بر حذف برخی از دانشها تأکید داشته است، تأسیس و ظهور برخی از دانشها نیز در فضای اسلام مرهون این نوع نگاه کلنگر به هستی است. شما توجه بفرمایید حتی در یک دوره تاریخی فقها نظم و نسق حدیثی و تبویب کتابهای خود را مرهون نظم و نسق و اصلاحا کت گوری با طبقه بندی فلسفیاند که محصول نظامیه هاست. اساساً طبقه بندی و تبویب بندی که نوعی سنت دراز دامن حدیثی است، نوعی طبقه بندی مفهومی است که از فلسفه اسلامی به عاریت گرفته است و تا قبل از گسترش فلسفه اسلامی چنین کاری دیده نمیشود. پس دانشهای اسلامی در مقام توسعه و بسط خود بهشدت وایسته به فلسفه اسلامی بودهاند. پویایی بسیاری از دانشهای اسلامی محصول کنکاشهای فیلسوفانه است که باید در جای خود مفصل توضیح داده شود.
به نظر حقیر این مسئله مهمترین ظرفیت وجودی حکمت اسلامی در طول قرون بوده است که منجر به مرزگذاری و مرزبانی از اندیشه و نهاد دانش اسلامی شدهاست. مسئله گرانقدری است که دیده نمیشود و بهراحتی از کنار آن عبور میکنیم. حتی دانشها و نظریات و رویکردهای مخالف فلسفه نیز توسعه خود را تا حدود زیادی مبتنی بر فلسفه و حاشیه را نی فلسفه اسلامی متمرکز کردهاند.
اگر بخواهم واضحتر سخن بگویم باید تأکید کنم که ما «نظریه آموزشعالی» و «ساخت آموزشعالی» در فضای اسلامی را مدیون فلسفه اسلامی هستیم. این مطلب مورد توجه روشنفکران و فیلسوفانی همچون علامه طباطبایی، شهید مطهری، ضیاءالدین سردار، اقبال لاهوری و.. بوده است. از این رو توسعه نوعی چارچوب دینی فلسفی در نهاد اسلامی برای این متفکرین قابل رؤیت بوده است و بر تبیین و توسعه آن همت گماشتهاند. دو کارکرد مهم این سنت آموزشعالی در اسلام «تضمین برتری بر سایر ادیان» و «تقرب به خداوند در جامعه» است. در اسلام چیزی به نام علم برای علم وجود ندارد. علم به خودی خود ارزش و فضیلتی ندارد، بلکه فضیلت واقعی در تقرب نوع بشر به خداست. در این نظریه دانش به مثابه پیشرفت طولی، رشد و سعادت انسان را بههمراه میآورد و دانش اسلامی خود را با این دیدگاه در تاریخ هژمونی بخشیدهاست. یعنی در ضمن ایجاد توسعه و پیشرفت در فضای اسلامی، ارتباط تقربی مسلمان با خدا و رشد و تکامل او را برقرار میکند. نوعی از مدل علم اسلامی در این دیدگاه اتفاق افتاده است که ساخت مدرن ندارد اما بهشدت اثرگذار بوده است.
این ساخت متمایز در آموزشعالی اسلامی رشد فکری بدون رشد معنوی را سرگردانی بی هدف میداند. و از سوی رشد معنوی بدون مؤلفه فکری برایش بی معنی است. بهعلاوه، یک بینش اصیل اسلامی از تعلیم و تربیت این قدرت را دارد که یک مفهوم واقعاً کلنگر از آموزش را زنده کند که نهتنها قوای عالی فکری را در بر میگیرد، بلکه این درک را نیز در بر میگیرد که تعالی انسان از زیبایی و فضیلت جداییناپذیر است و هرگز نباید به یک امر محدود شود. مفهوم فردگرایانه موفقیت شخصی، تسلط و موفقیت در این بینش توحیدی در کارکردهای شناختی، اخلاقی و معنوی همه در هم تنیده و وابسته هستند و لزوماً در عمل صحیح به فعلیت میرسند. تربیت فرد و جامعه متعادل و کلنگر وظیفه آکادمی فلصه اسلامی در طول قرون متمادی است و به نظر میرسد در این راه موفق بوده است.
از سوی دیگر فلسفه اسلامی در تأثیرگذاری بر محیط بیرون خود اصول عملی وپراگماتیک فراوانی دارد. بر اساس نوعی تفکر، کارآمدی نظامهای فکری به اثربخشی شان بر محیط بیرون همچون سیاست، جامعه و... است، بر این آسا، دانش در صورتی کیفیت دارد که بتواند در زندگی روزمره انسان به کار گرفته شود. پراگمات معتقد است که دانش بین دانش اکتسابی و دانش آشکار ادغام میشود. در حالی که علم آکل مبتنی بر تفکر منطفی است و مرزهای دانش را از طریق توسعه ساختارهای ذهنی گسترش میدهد، ساخت فلسفه اسلامی در آموزشعالی اسلام کاملاً عملگرایانه و مبتنی بر شکل گیری دانش آشکار در امت اسلامی به پیش میرود. بهعبارتی دانش اکتسابی و دانش مکشوف را در هم میآمیزد که قابل تفکیک نیست.
حال با توجه به این مقدمه که پاسخ به سؤال اول بود، سعی میکنم نقش فیلسوفانی همچون علامه طباطبایی، شهید مطهری و... در زمانه معاصر را تا حدود زیادی تببین کنم. بهصورت خلاصه میتوان استراتژی و راهبردهای مدیریت دانشی در علم فلسفه را متفاوت تقریر کرد، گاهی اوقات فلسفه راهبرد تهاجمی دارد، گاهی تقابلی است، گاهی محافظهکارانه و گاهی تدافعی عمل میکند؛ اما آنچه در طول ادوار و زمان ارزش مند نحوه فهم محقق از آرایش گزارههای علمی خود در مقابل «دیگری» ها در فلسفه است؟ اتفاق مبارکی که در زمان فیسلوفان پیشگفته اتفاق میافتد علرغم اینکه مثل فیلسوفان گذشته به تقویت نظام آموزشعالی اسلامی از طریق حکمت میاندیشیدهاند بهطرز عمیقی وارد استراتژی رقابتی و در برخی از اوقات هجومی هم شدهاند. البته این اتفاق در تاریخ کلام و فلسفه ما بینظیر نیست اما میتواند یک معیار خوب برای شناخت نوآوری فیلسوفان باشد.
به این معنا فیلسوفی نوآور است که با تغییر استراتژی خود در ضمن تقویت محیط داخلی دانش، به تهاجم و یا رقابت با «دیگری» هم اندیشیدهاست. و این اندیشیدن منجر به اضافه شدن مسائل جدیدی به «محیط داخلی دانش» میشود. علامه طباطبایی و شهید مطهری در مقابل اندیشههای مارکسیستی راهبرد رقابتی را مطرح و با تکیهبر این رقابت، اصول جدیدی را وارد فلسفه اسلامی کردهاند که از آن جمله میتوان به بحث ارزشمند «اعتباریات» و تغییر «روش شناسی شهودی صدرایی» به «زبان تحلیلی مدرسی» اشاره کرد. این نوآوری در محتوا و در روش خود میتواند یکی از ذخیرههای ارزشمند این دو متفکر برای صیانت از مفاهیم والای معنوی در اسلام تلقی شود.
اگر بخواهیم مثالهای دیگری بزنیم شهید صدر گزینه بسیار مناسبی است، شهید صدر «فیلسوف دین» است و امتداد نظریات فلسفی او در نظریات دینی و حتی احکام و فتاوای فقهیاش بسیار پر رنگتر از دو متفکر گذشتهاست، حتی امتداد ابعاد اجتماعی تفکراتش نیز با وسعت بیشتری در تاریخ دانش اسلامی مشاهده میشود. شهید صدر نیز تبدیل «راهبرد محافظهکارانه» در ابتدا به «استراتژی رقابتی» و سپس به «استراتژی تهاجمی» قابل رؤیت است. مرحوم شهید صدر زمانی که «مبانی منظقی استقراء» را نوشت به یکی از شاگردان خود فرمودهبود که از امروز جریان علم برعکس خواهد شد، تا امروز ما ترجمه میکردیم و از امروز آنها از ما یاد خواهند گرفت.
کم بودهاند عالمانی که موقف خود در پیجهای تاریخی دانش را حس کردهاند و متناسب با آن مأموریت خود را ایفا کردهاند؛ سر اینکه این چند بزرگوار حتی پس از رحلت شان هم این چنین میدرخشند، تسلط کم نظیرشان بر مدیریت دانش فلسفه اسلامی است و این خود میتواند سرلوحه همه محققان قرار گیرد. این مسئله میتواند در ذیل «بین المللی سازی دانشهای اسلامی» و یا «استراتژیهای رقابتی دانشهای اسلامی» مورد گفتگو قرار گیرد و سرآغاز شکل گیری مباحث مدیریت دانشی در فلسفه اسلامی باشد.
خاطرم هست در زمانی طرحنامه ای را برای یکی از مراکز فلسفی ارسال کرده بودم و در آن قصد داشتم «آینده فلسفه اسلامی» را مورد گفتگو قرار دهم، در قسمتی از طرحنامه در شناخت وضعیت موجود به استراتژیها اشاره کرده بودم و شورای ناظر گروه علمی ضمن رد طرحنامه فرموده بودند که این مباحث ارتباطی با حوزه فلسفه اسلامی ندارد. این مهمترین معضلی است که فلسفه اسلامی امروز با آن مواجه است؛ نمیداند چه بوده است، چه کرده است و چه خواهد کرد. در این پیچ تاریخی که در معرض انواع جنگهای شناختی است به تقویت محیط داخلی خود میاندیشد فارغ از اینکه فشارهای بیرونی میتواند اساس این دانش را از هم بگسلد و امتداد اجتماعی تاریخی این تفکر را قطع نماید.
تاریخ انتشار: 1402/09/01
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.